۱۳۹۳ اسفند ۷, پنجشنبه

الاکلنگ


محمد زهری
الاکلنگ
(تهران، ۲۱ مرداد ۱۳۳۳)

تـا بـــوده، تـو بــر فــراز بـودی
مــا ـ ســایه صـفت ـ بـه ره، فتـاده
دستـان تـو می رسیـد تـا عـرش
مــا تکــیه بـه خـاک تیــره داده

چـون دود، ز سـوز رستـه بودی
زآن رو، سـر کــوه، بـودت آهنـگ
در دامــن ایــن اجــاق ســوزان
مـا مانده به جـای، همچنان سنگ

نیــرنگ تـو بـود، گــر کـه روزی
خــود پست شـدی و مـا جـهیدیم
چـــون بــاز فــراز تـر نشستـی
مـــــا نیــز نشیب تـر خـزیـدیـم

گـــوینـد:
«قلـم زنـی ـ بـه تقـدیــر ـ
پیشــانـی مردمـان نوشتـه است:
«بـــالایـی و پستــی از ازل بـود
هر تخم، قَدر بکاشت، کِشته است.»


نـه، نیست چنین، اگـر چـه بر ما
تــا بـوده چنیـن، ستـم خـریـدنـد
دیــدیـم کــه دیگـران ـ بـه روزی ـ
از چــــاه بـه چـرخ، ره کـشیدند.



بـرگــــردد، اگـــر مـدار بـازی
مـــا بـر سـر عـرش پا گـذاریم
در ســـایـه ی مــا زمیـن گـریـزد
از سنــگ، شــراره هـا بـر آریم

ز آن رو کـه فـراز بـودی عمـری
آن روز، تــو نیــــز بــر فــرازی
بـر تــارک دار، پـــــای کــوبی
گویـی کــه تمــام گشت بازی.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر