زهری از زبان زهری
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
محمد زهری
هیچ نمایشگاهی برای من، دلپذیر تر از تماشای پیشخوان مسجد شاه نیست.
ما از پیشخوان مسجد شاه اطلاعی نداریم.
از این رو، راجع به این اندیشه پیر پرولتاریا، حرفی برای تبیین نداریم و با تأثر و تأسف از آن می گذریم.
محمد زهری
هیچ نمایشگاهی برای من، دلپذیر تر از تماشای پیشخوان مسجد شاه نیست.
هیچ نمایشگاهی برای من، دلپذیر تر از تماشای پیشخوان مسجد شاه نیست.
محمد زهری در این جمله، برای تبیین منظور خود، مفاهیم زیر را
به خدمت می گیرد:
الف
ملاک و ضابطه
ب
عقلی و احساسی
۱
برای خود ملاک و ضابطه هایی دارم
برای خود ملاک و ضابطه هایی دارم
منظور شاعر از مفاهیم ملاک و ضابطه چیست؟
۲
ملاک معمولا به اصل هر چیز اطلاق می شود.
اصلی که اجزای آن چیز بر آن استوار شده اند.
اصلی که اجزای آن چیز بر آن استوار شده اند.
۳
منظور شاعر از مفهوم «ضابطه»، احتمالا قاعده و قانون است.
مفاهیم ضابطه و ملاک خویشاوند با یکدیگرند.
۴
برای خود ملاک و ضابطه هایی دارم
قضاوت قطعی شاعر راجع به خویشتن این است که او فردی منضبط و پرنسیپ مند است.
رند و بی بند و بار و بی قید و بند نیست.
به عبارت دقیقتر، فردی اخلاق مند است.
لاابالی و لات و لاشخور و لومپن نیست.
فردی سوسیال است و نه آسوسیال.
رند و بی بند و بار و بی قید و بند نیست.
به عبارت دقیقتر، فردی اخلاق مند است.
لاابالی و لات و لاشخور و لومپن نیست.
فردی سوسیال است و نه آسوسیال.
۵
این به معنی مرزبندی دقیق خویشتن با روشنفکریت بی پرنسیپ، بی اتیک و بی اخلاق، آوانتوریسم، آنارشیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
۶
برای خود ملاک و ضابطه هایی دارم که اگر عقلی نیست، احساسی است.
محمد زهری در این حکم و یا جمله خویش، دیالک تیک حسی و عقلی (سنسوئال ـ راسیونال) را به شکل دیالک تیک احساسی و عقلی بسط و تعمیم می دهد.
او به احتمال قوی واژه ی «احساسی» را با محتوای عاطفی نیز پر می کند.
ملاک ها و ضوابط او اگر به فرض محال، عقلی (راسیونال) نباشند، حسی و احساسی و عاطفی اند.
تفاوت و تضاد حسی و عقلی اما کدامند؟
او به احتمال قوی واژه ی «احساسی» را با محتوای عاطفی نیز پر می کند.
ملاک ها و ضوابط او اگر به فرض محال، عقلی (راسیونال) نباشند، حسی و احساسی و عاطفی اند.
تفاوت و تضاد حسی و عقلی اما کدامند؟
۷
برای خود ملاک و ضابطه هایی دارم که اگر عقلی نیست، احساسی است.
اولین تفاوت و تضاد حسی و عقلی در این است که حسی مستقیم و بی واسطه است، در حالیکه عقلی غیر مستقیم و با واسطه است.
یعنی وابسته به سیگنال های حسی است که حواس به کارخانه مغز ارسال می کنند.
کودک خردسال به محض خوردن دستش به آتش، با خصلت سوزاننده آتش آشنا می شود.
ولی اگر هنوز قادر به ارسال سیگنال های حسی حاصله به مغز و حلاجی راسیونال (عقلی) آنها نباشد، بارها و بارها نیز دست خود را می سوزاند.
یعنی وابسته به سیگنال های حسی است که حواس به کارخانه مغز ارسال می کنند.
کودک خردسال به محض خوردن دستش به آتش، با خصلت سوزاننده آتش آشنا می شود.
ولی اگر هنوز قادر به ارسال سیگنال های حسی حاصله به مغز و حلاجی راسیونال (عقلی) آنها نباشد، بارها و بارها نیز دست خود را می سوزاند.
۸
کودک اما پس از توسعه جسمی و روحی و روانی (نویرو بیولوژیکی) لازم بلافاصله از شناخت حسی به شناخت عقلی و برعکس نایل می آید:
آن سان که اگر یکبار دستش در اثر تماس با آتش بسوزد، سیگنال های حسی مربوطه را در کله حلاجی عقلی می کند و در لوح خاطر ثبت می کند.
آنگاه، به محض نزدیک شدن مجدد به آتش، خرد اندیشنده هشدار می دهد.
یعنی گذار از عقلی به حسی صورت می گیرد.
عقلی ئی که از حسی مایه سیگنالی گرفته است.
این بدان معنی است که عقلی بدون دریافت سیگنال های حسی، اصلا نمی توانست تشکیل شود.
تقدم ماده بر روح اینجا نیز برملا و اثبات می گردد.
به همین دلیل از دیالک تیک حسی و عقلی سخن می رود.
مراجعه کنید به حسی و عقلی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۹
برای خود ملاک و ضابطه هایی دارم که اگر عقلی نیست، احساسی است.
بنابرین، حسی همیشه با عقلی توأم و همراه است.
یعنی دیوار نفوذ ناپذیری بین حسی و عقلی وجود ندارد.
به عبارت دیگر میان حسی و عقلی نه رابطه واره دوئالیستی، بلکه رابطه تنگاتنگ و ناگسستنی دیالک تیکی وجود دارد.
حسی و عقلی بی وقفه در یکدیگر نفوذ می کنند.
یعنی دیوار نفوذ ناپذیری بین حسی و عقلی وجود ندارد.
به عبارت دیگر میان حسی و عقلی نه رابطه واره دوئالیستی، بلکه رابطه تنگاتنگ و ناگسستنی دیالک تیکی وجود دارد.
حسی و عقلی بی وقفه در یکدیگر نفوذ می کنند.
۱۰
از این رو، فرمولبندی شاعر، دقیق نیست.
چون خواننده و شنونده این جمله ضمنا به این نتیجه می رسد که انگار میان احساسی و عقلی دیوار جدائی کشیده شده و هر کدام می توانند به تنهائی وجود داشته باشند.
اما واقعیت این است که شناخت حسی (که از ارزش خاصی هم برخوردار نیست)، همیشه در پیوند با شناخت عقلی می تواند وجود داشته باشد.
به همان سان که شناخت عقلی بدون شناخت حسی ول معطل است.
۱۱
منظور شاعر احتمالا این است که ملاک ها و ضوابط اخلاقی و رفتاری او ، اگر آگاهانه نباشند، حداقل خودپو هستند.
یعنی بطور غیر ارادی و عینی و بطور خود به خودی (اوتوماتیک) در ضمیر او تشکیل شده اند.
مراجعه کنید به دیالک تیک خودپوئی و آگاهی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر