فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
·
بر او ببخشایید
·
بر او که گاه گاه
·
پیوند دردناک وجودش را
·
با آب های راکد
·
و حفره های خالی از یاد می برد
·
و ابلهانه می پندارد
·
که حق زیستن دارد
·
بر او ببخشایید
·
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
·
که آرزوی دور دست تحرک
·
در دیدگان کاغذی اش آب می شود
·
بر او ببخشایید
·
بر او که در سراسر تابوتش
·
جریان سرخ ماه گذر دارد
·
و عطر های منقلب شب
·
خواب هزار ساله ی اندامش را
·
آشفته می کند
·
بر او ببخشایید
·
بر او که از درون متلاشی است
·
اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد
·
و گیسوان بیهده اش
·
نومیدوار از نفوذ نفس های عشق می لرزد
·
ای ساکنان سرزمین ساده خوشبختی
·
ای همدمان پنجره های گشوده در باران
·
بر او ببخشایید
·
بر او ببخشایید
·
زیرا که مسحور است
·
زیرا که ریشه های هستی بارآور شما
·
در خاک های غربت او نقب می زنند
·
و قلب زود باور او را
·
با ضربه های موذی حسرت
·
در کنج سینه اش متورم می سازند.
پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر