۱۳۹۳ اسفند ۷, پنجشنبه

هماندیشی با سیاوش کسرائی (۴)


 تحلیلی از
میم حا نجار

سیاوش
جزوه ی منتشره از طرف شما
دشنام داده است،
 انگ و تهمت زده است
و به طور پنهان و آشکار
کسانی را تهدید کرده است
و حتی برای دشنام ها و تهمت های بعدی 
مقدمه چینی به عمل آورده، جا باز کرده است
و به این ترتیب مسائلی به مسائل درونحزبی افزوده است.

از همین جمله اول سیاوش می توان به تفاوت و تضاد فکری، فرهنگی و معرفتی ـ نظری عظیم میان او و بقیه روشنفکران متعلق به طبقات اجتماعی واپسین ـ چه چپنما و چه راستگرا ـ پی برد.
اگر هنر حضرات، خاص اندیشی، روده درازی توخالی و هارت و پورت شور انگیز باشد، مشخصه سیاوش، عام اندیشی توأم با تبیین مبتنی بر اختصار و ایجاز است.
۱
جزوه ی منتشره از طرف شما
دشنام داده است،

سؤال ولی این است که علل اوبژکتیو و سوبژکتیو فحاشی کدامند؟
تحت چه شرایط عینی و بنا بر چه بضاعت نظری و معرفتی کسی به تسلیحات دشنام دست می برد؟
۲
یکی از دلایل عینی توسل به فحاشی، شرایط عینی ملی و بین المللی نامناسب موجود بوده است.
حزب توده بطرز وحشت انگیزی تار و مار و تخریب شده است.
فرح پهلوی در تلویزیون های اروپا در واکنش به این فاجعه می گوید:
«این بزرگ ترین آرزو و رؤیای دربار بوده است که توسط خمینی جامه عمل پوشیده است.» (نقل به مضمون)
۳
تنها تکیه گاه بین المللی حزب توده، یعنی اردوگاه سوسیالیستی در حال فروپاشی است.
تضاد چندین ده ساله میان دو سیستم سرمایه داری و سوسیالیستی بطرز غیر مترقبه، غیر منتظره و ناگهانی به نفع نظام سرمایه داری حل شده است.
احزاب کمونیستی اروپای شرقی و غربی یکشبه به احزاب بورژوائی استحاله یافته اند.
۴
رهبری جدید حزب توده که احتمالا مخالف خط مشی جناح کیانوری ـ جوانشیر ـ طبری بوده، عاجز از درک و تحلیل شرایط ملی و جهانی جدید است و شباهت غریبی به کسی دارد که سرش گیج می خورد و دنیا حول سر جن زده اش می چرخد.

۵
جزوه ی منتشره از طرف شما
دشنام داده است،

دلیل دیگر فحاشی لومپنیزه گشتن افراد است.
لومپن وارگی نتیجه عینی ناشی از فروپاشی عنقریب شوروی و جمهوری های آن و پناهندگی ناگزیر توده ای ها  به دشمن سابق، یعنی غرب امپریالیستی و یا ادامه زیست ذلت بار در همان جمهوری های سابق شوروی و  ریزه خواری منت آمیز از سفره طبقه حاکمه جدید است.
۶
این در هر صورت به معنی تن در دادن به فرم زندگی مبتنی بر گدائی مضاعف است.
گدائی از «دوست» کذائی با گدائی از دشمن طبقاتی جایگزین می شود و شخصیت افراد بطرز رادیکالی تخریب می گردد.
احتمالا رهبری سابق حزب توده (کیانوری و یاران) به دلیل تجربه ۲۵ ساله تلخ همین ذلت تبعید داوطلبانه به استقبال مرگ رفته اند تا دوباره اگرفتار ذلت غربت نگردند.
۷
 
لومپنیزه گشتن اما خاص اعضای رهبری جدید حزب توده نبوده و نیست.
اگر کسی راستگراها و چپ های وطنی را از هر فرقه مورد بررسی بیوگرافیکی قرار دهد، شاهد همین پدیده موسوم به لومپنیزاسیون خواهد شد.

دست خود آدم ها هم نیست.
چون شرایط و طرز زیست تعین کننده ی طرز تفکر و اخلاق است.
وجود اجتماعی تعیین کننده ی شعور اجتماعی است.
زیست لومپنی ذلت بار، منجلاب تشکیل طرز تفکر و اخلاق لومپنی است.


به این حقیقت امر دیالک تیکی ـ ماتریالیستی حتی فویرباخ وقوف داشت که نماینده ماتریالیسم متافیزیکی بود:
طرز تفکر در کاخ با طرز تفکر در کوخ متفاوت است.
۸
خیلی از کمونیست های وطنی در مدت کوتاهی، معلقی ۱۸۰ درجه ای می زنند، به عناصری «کم و نیست» استحاله می یابند.
آنها اغلب، عملا سنگر عوض می کنند و طرفدار سینه چاک امپریالیسم می شوند.

فقط کافی است که نظری به انتشارات آنها بیندازیم.
کسانی که در زمان شاه ادبیات انقلابی، علمی و مترقی ترجمه، تألیف و و منتشر می کردند، چنان بلحاظ ایده ئولوژیکی و اتیکی سقوط می کنند که به مبلغان سخیف ایده ئولوژی طبقه حاکمه بدل می شوند.
۹
فقط اعضای  هیئت سیاسی کذائی نیست که بلحاظ اخلاقی سقوط کرده اند
با روشنفکریت وطنی دیگر نمی توان به هماندیشی نشست و فحش های آبدار به نصیب نبرد.
به قول حریف رئالیستی، روشنفکریت وطنی آمیزه ای از خران و لاشخوران است.

تراژدی ما این است که همین روشنفکریت با و بی عمامه، معمار روح جامعه مفلوک ما ست.
طبیعی است که چنین معماری مهمترین هنرش فحاشی باشد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر