تحلیلی از
میم حا نجار
سیاوش
جزوه ی منتشره از طرف شما
دشنام داده است،
انگ و تهمت زده است
و به طور پنهان و آشکار
کسانی را تهدید کرده است
و حتی برای دشنام ها و تهمت های بعدی
مقدمه چینی به عمل آورده، جا باز کرده است
و به این ترتیب مسائلی به مسائل درونحزبی افزوده است.
از همین جمله اول سیاوش می توان به تفاوت و تضاد فکری، فرهنگی و معرفتی ـ نظری عظیم میان او و بقیه روشنفکران متعلق به طبقات اجتماعی واپسین ـ چه چپنما و چه راستگرا ـ پی برد.
اگر هنر حضرات، خاص اندیشی، روده درازی توخالی و هارت و پورت شور انگیز باشد، مشخصه سیاوش، عام اندیشی توأم با تبیین مبتنی بر اختصار و ایجاز است.
۱
جزوه ی منتشره از طرف شما
دشنام داده است،
جزوه ی منتشره از طرف شما
دشنام داده است،
سؤال ولی این است که علل اوبژکتیو و سوبژکتیو فحاشی کدامند؟
تحت چه شرایط عینی و بنا بر چه بضاعت نظری و معرفتی کسی به تسلیحات دشنام دست می برد؟
۲
حزب توده بطرز وحشت انگیزی تار و مار و تخریب شده است.
فرح پهلوی در تلویزیون های اروپا در واکنش به این فاجعه می گوید:
«این بزرگ ترین آرزو و رؤیای دربار بوده است که توسط خمینی جامه عمل پوشیده است.» (نقل به مضمون)
۳
تضاد چندین ده ساله میان دو سیستم سرمایه داری و سوسیالیستی بطرز غیر مترقبه، غیر منتظره و ناگهانی به نفع نظام سرمایه داری حل شده است.
احزاب کمونیستی اروپای شرقی و غربی یکشبه به احزاب بورژوائی استحاله یافته اند.
۴
۵
جزوه ی منتشره از طرف شما
دشنام داده است،
جزوه ی منتشره از طرف شما
دشنام داده است،
دلیل دیگر فحاشی لومپنیزه گشتن افراد است.
لومپن وارگی نتیجه عینی ناشی از فروپاشی عنقریب شوروی و جمهوری های آن و پناهندگی ناگزیر توده ای ها به دشمن سابق، یعنی غرب امپریالیستی و یا ادامه زیست ذلت بار در همان جمهوری های سابق شوروی و ریزه خواری منت آمیز از سفره طبقه حاکمه جدید است.
۶
گدائی از «دوست» کذائی با گدائی از دشمن طبقاتی جایگزین می شود و شخصیت افراد بطرز رادیکالی تخریب می گردد.
احتمالا رهبری سابق حزب توده (کیانوری و یاران) به دلیل تجربه ۲۵ ساله تلخ همین ذلت تبعید داوطلبانه به استقبال مرگ رفته اند تا دوباره اگرفتار ذلت غربت نگردند.
لومپنیزه گشتن اما خاص اعضای رهبری جدید حزب توده نبوده و نیست.
اگر کسی راستگراها و چپ های وطنی را از هر فرقه مورد بررسی بیوگرافیکی قرار دهد، شاهد همین پدیده موسوم به لومپنیزاسیون خواهد شد.
دست خود آدم ها هم نیست.
چون شرایط و طرز زیست تعین کننده ی طرز تفکر و اخلاق است.
وجود اجتماعی تعیین کننده ی شعور اجتماعی است.
زیست لومپنی ذلت بار، منجلاب تشکیل طرز تفکر و اخلاق لومپنی است.
به این حقیقت امر دیالک تیکی ـ ماتریالیستی حتی فویرباخ وقوف داشت که نماینده ماتریالیسم متافیزیکی بود:
طرز تفکر در کاخ با طرز تفکر در کوخ متفاوت است.
۸
آنها اغلب، عملا سنگر عوض می کنند و طرفدار سینه چاک امپریالیسم می شوند.
فقط کافی است که نظری به انتشارات آنها بیندازیم.
کسانی که در زمان شاه ادبیات انقلابی، علمی و مترقی ترجمه، تألیف و و منتشر می کردند، چنان بلحاظ ایده ئولوژیکی و اتیکی سقوط می کنند که به مبلغان سخیف ایده ئولوژی طبقه حاکمه بدل می شوند.
۹
با روشنفکریت وطنی دیگر نمی توان به هماندیشی نشست و فحش های آبدار به نصیب نبرد.
به قول حریف رئالیستی، روشنفکریت وطنی آمیزه ای از خران و لاشخوران است.
تراژدی ما این است که همین روشنفکریت با و بی عمامه، معمار روح جامعه مفلوک ما ست.
طبیعی است که چنین معماری مهمترین هنرش فحاشی باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر