محمد زهری
(۱۶ مهر ۱۳۳۲)
امروز اگر خوابم
خونیندل و پر تابم
چون کشته خشک آیم
مهرم که نمی تابم
ز آن است که پاییز است
نجوای شب آویز است
عریانی گلریز است
هنگامه ی پرهیز است
فردا، چو بهار آید
گلبانگ هزار آید
بادام به بار آید
آن لاله عذار آید
بنگر که ز جان، خیزم
در گیسویش آویزم
بس شور بر انگیزم
می، نوشم و گل ریزم
خونیندل و پر تابم
چون کشته خشک آیم
مهرم که نمی تابم
ز آن است که پاییز است
نجوای شب آویز است
عریانی گلریز است
هنگامه ی پرهیز است
فردا، چو بهار آید
گلبانگ هزار آید
بادام به بار آید
آن لاله عذار آید
بنگر که ز جان، خیزم
در گیسویش آویزم
بس شور بر انگیزم
می، نوشم و گل ریزم
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر