تحلیلی
از شین میم شین
گر
جان بدهد سنگ سیه، لعل نگردد
با
طینت اصلی، چه کند بدگهر افتاد
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر سنگ سیاه، تا حد مرگ هم تلاش ورزد، نمی تواند به لعل بدل
شود.
·
برای اینکه بلحاظ بنیاد اصلی، بدگوهر است.
1
گر
جان بدهد سنگ سیه، لعل نگردد
با
طینت اصلی، چه کند بدگهر افتاد
·
خواجه در این بیت، تئوری ارتجاعی و شبه فاشیستی بنیاد
نیک و بد را اثبات و تبلیغ می کند:
·
خواجه به تبعیت از سعدی و ضمنا تحت
تاثیر دگم دوئالیستی ـ تئولوژیکی (فقهی) هابیل و قابیل (دو پسر حوا و آدم به مثابه
مظاهر دوئالیستی ـ تئولوژیکی ـ بنیادی خیر و شر) هستی را جولانگاه دوئالیسم بنیاد
نیک و بنیاد بد تصور و تصویر می کند:
1
گر
جان بدهد سنگ سیه، لعل نگردد
با
طینت اصلی، چه کند بدگهر افتاد
·
تئوری خواجه در نهایت معصومیت و عینیت از جمادات شروع می
شود:
·
جمادات بزعم خواجه، حاوی یکی از دو
جوهر، نهاد، طینت،
بنیاد، ذات و یا ماهیت اند:
الف
·
بنیاد نیک
ب
·
بنیاد بد
2
گر
جان بدهد سنگ سیه، لعل نگردد
با
طینت اصلی، چه کند بدگهر افتاد
·
وقتی تئوری دوئالیستی بنیاد نیک و بد در عالم جمادات
اثبات شد، خواجه می تواند به همان سادگی در عالم نباتات و جانوارن اثبات کند و بعد
به جامعه بشری انتقال دهد:
·
آنگاه تیمور لنگ و چنگیز ننگ و
دیگر اعضای طبقه حاکمه جزو نیک بنیادان محسوب می شوند و توده های مولد و زحمتکش جزو
بد بنیادان:
الف
·
بر اساس همین تئوری بنیاد نیک و بد است که 6 میلیون نفر
تا حد مرگ استثمار می شوند و بعد در کوره به خاکستر مفید برای کشت و زرع بدل می
شوند و 60 میلیون در خارج شقه شقه می شوند.
ب
·
بر اساس همین تئوری بنیاد نیک و بد
است که قتل های زنجیره ای به راه می افتند و براحتی آب خوردن، گردن زده می شود.
3
·
احمد شاملو هم در آخرین اثرش تحت عنوان «جدال با خاموشی»،
خودش را جزو نیک بنیادان اصیل تصور می کند:
من بامداد نخستین و آخرینم
هابیلم من
بر سکوی تحقیر
شرف کیهانم
تازیانه خورده خویش
آتش سیاه اندوهم
دوزخ را
ازبضاعت ناچیزش شرمسار می کند.
4
·
سعدی این تئوری را پیشاپیش در عالم
نباتات و جانوران و انسان توسعه داده و اثبات کرده است:
الف
·
سعدی گیاهان و درختان را به نیک بنیاد و بد بنیاد ازلی و
ابدی طبقه بندی کرده است:
·
نی و بید و غیره به عنوان مثال، جزو درختان بد بنیاد اند
و فقط به درد سوختن می خورند.
ب
·
گیاهان و درختان میوه و غیره اما نیک بنیاد محسوب می شوند.
5
گر
جان بدهد سنگ سیه، لعل نگردد
با
طینت اصلی، چه کند بدگهر افتاد
·
صفت «اصلی» برای طینت اگر به دلیل الزامات شعری نباشد،
قابل بحث است.
·
باید در روند تحلیل فلسفه خواجه به
این مسئله توجه شود.
·
طینت و یا ماهیت را نمی توان به
اصلی و فرعی تقسیم بندی کرد.
·
باید ببینیم که منظور خواجه از
طینت اصلی چیست و معیار تمیز طینت اصلی از طینت فرعی کدام است.
·
به این مقوله مهم فلسفی در پایان همین
بحث، بر می گردیم.
6
گر
جان بدهد سنگ سیه، لعل نگردد
با
طینت اصلی، چه کند بد گهر افتاد
·
در فلسفه خواجه و سعدی و قرآن کریم سنگ سیاه بد گوهر در هر
صورت نمی تواند به هیچ طریق و ترفندی به لعل نیک گوهر بدل شود.
·
رهی و رعیت کجا و اشرافیت بنده دار
و فئودال کجا؟
7
·
آنچه قرآن کریم و سعدی و حافظ و
امثالهم نمی دانند و به دلیل سطح توسعه نازل علوم طبیعی نمی توانند بدانند، این حقیقت امر است که بنیاد سنگ و لعل یکی
است:
·
بنیاد و ماهیت و به عبارت دقیقتر،
محتوای ماهوی (مارکس) هم سنگ و هم لعل متشکل
از اتم های سیلیسیوم است.
·
تفاوت آنها در عناصر شیمیائی دیگر
است:
·
انواع مختلف و متنوع و متلون لعل علاوه
بر محتوای ماهوی متشکل از اتم های سیلیسیوم، حاوی ذراتی از عناصر شیمیائی زیرین
اند:
·
آهن، کروم، منگان، مگنزیوم، کلسیوم،
روی، آلومینیوم و غیره
·
تفاوت شن و ماسه با استکان و لیوان و شیشه و غیره نیز به
همین دلیل است:
·
محتوای ماهوی (بنیاد) همه آنها از
اتم های سیلیسیوم تشکیل یافته است.
·
تفاوت آنها به دلیل داشتن مقادیر
ناچیزی از عناصر شیمیائی دیگر از قبیل سرب و آهن و کوبالت و نیکل و غیره است.
·
دلیل تفاوت آنها بلحاظ استحکام و رنگ
هم در همین ترکیب شیمیائی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر