۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (26)


نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد

تحلیل شعر «شبتاب»
ادامه

3
مضمون (محتوای) شعر «شبتاب»  

سیاوش
گوینده ای در نیمه ی پایانی شب ـ همچنان بیدار ـ به صداهای پیرامونش گوش می سپارد
 و به چشم اندازش می نگرد
و اندوخته اندکش را در این سیر و تماشا به ما می نمایاند.
همین و همین!
و اما در کدام اندک است که بسیارها نهفته نیست؟

·        ما برای درک این تحلیل سیاوش، نظری به شعر مورد بحث می اندازیم:

 شبتاب
«هنوز از شب، دمی باقی است!»
می خواند در او، شبگیر
و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو.

به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
به مانند دل من، که هنوز از حوصله وز صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من

نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
در این تاریکمنزل می زند سوسو.

1
·        سیاوش با مفهوم «نیمه پایانی شب»، حکم «هنوز از شب، دمی باقی است!» نیما را از صراحت می گذراند.

2
·        سیاوش در مفهوم «اندوخته اندک»، دار و ندار اندک نیما را، چراغ سوسوزن، دل و خیال عشق تلخ نیما را تجرید می کند.

3
·        ولی معلوم نیست که چرا صفت «اندک» را برای اندوخته نیما مورد استفاده قرار می دهد:
·        چراغ سوسو زن لب پنجره را می توان در مفهوم «اندوخته اندک» جا داد، ولی دل و خیال عشق تلخ نیما را هرگز نمی توان دست کم گرفت.
·        سیاوش این را بهتر از هرکس می دانند.

4
·        قابل بحث اما حکم واپسین سیاوش است:

«و اما در کدام اندک است که بسیارها نهفته نیست؟»

5
·        سیاوش عملا در این حکم، دیالک تیک جزء و کل را به شکل اندک و بسیار بسط و تعمیم می دهد و ادعا می کند که در جزء (اندک)، کل (بسیارها) نهفته است.

6

·        احسان طبری هم در شعری، تقریبا همین ادعا را بر زبان رانده است:

«بغرنجی ما در سادگی ما ست!
خودبودگی ما در بی خودی!»

7
·        ما این شعر احسان طبری را مستقلا مورد بحث قرار خواهیم داد.
·        ولی این ادعا که در سادگی، بغرنجی آشیان دارد، در بهترین حالت، به معنی وارونه کردن دیالک تیک جزء و کل، ساده و بغرنج است.
·        در جزء هرگز از کل خبری نیست.
·        قضیه کاملا برعکس نظر احسان طبری است:
·        این کل است که در برگیرنده اجزاء است و نه برعکس!
·        این نظر طبری احتمالا به عرفان سرشته است.

8
·        بدتر از آن اما حکم «و در بی خودی ما، خودبودگی ما ست!» طبری است.
·        این حکم طبری هم بوی عرفان می دهد، به معنی تخریب دیالک تیک عینی است.
·        به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک واره ی همه چیز و هیچ به شکل دیالک تیک خودبودگی و بی خودی است که عملا نمی تواند دیالک تیک تلقی شود.
·        چون دیالک تیک عضو هیچ کاره و هیچ واره نمی پذیرد.

·        در بی خودی انسان ها هرگز خودمختاری وجود ندارد، مگر از دید مه آلوده عرفان!

9
·        اما منظور سیاوش چیز بکلی دیگری است:

«و اما در کدام اندک است که بسیارها نهفته نیست؟»

10
·        سیاوش به احتمال قوی دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک بسیار و اندک بسط و تعمیم می دهد.
·        در کیفیت «اندک» ـ در مقایسه با کمیت «عظیم» ـ «بسیارها» نهفته است.

11
·        شیخ شیراز همین نظر سیاوش را بسان امپیریستی طراز اول اثبات تجربی می کند:

«اسب تازی و گر ضعیف بود
باز هم از طویله ای خر، به!»
(نقل به مضمون)

12
·        بنظر سیاوش، نیما در اندوخته اندک خویش، بسیارها برای بیان دارد.
·        خواهیم دید.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر