جلالالدین
محمد بلخی معروف به
مولوی
(604 ـ 672)
سیری در فیه ما فیه
فیه
ما فیه شامل یادداشتهایی است که در طول سی سال از سخنان مولانا در مجالس فراهم
آمده است.
این
سخنان توسط مریدان مولانا نوشته میشده است.
تحلیلی از شین
میم شین
بچه در صحرا به مادرش گفت:
«مرا در شب تاریک، سیاهی هول ـ مانند دیو ـ
روی می نماید
و عظیم می ترسم.»
مادر گفت:
«مترس.
چون آن صورت را بینی، دلیر بر وی حمله کن.
پیدا شود که خیال است.»
بچه
گفت:
«ای مادر.
اگر آن سیاه را مادرش چنین وصیت کرده باشد،
چه کنم؟»
·
مولانا در این آموزش خود چه برای گفتن دارد؟
·
ضمنا ترس کودک از اشباح در ظلمات به چه دلیل است؟
1
بچه در صحرا به مادرش گفت:
«مرا در شب تاریک، سیاهی هول ـ مانند دیو ـ
روی می نماید
و عظیم می ترسم.»
·
دلیل ترس کودک از اشباح، احتمالا دلیلی سوبژکتیف است:
الف
·
کودک اولا به این دلیل از اشباح هراس دارد که به وجود
اشباح واقعی و عینی باور دارد.
·
این شعور نادرست از همان ایام
کودکی و درست به دلیل کودکیت کودک در فرم افسانه و قصه و خرافه به خورد کودک داده
می شود.
·
یاوه ی «مه مه را لولو خورد»، ضمنا
به معنی واقعیت و عینیت بخشیدن به لولو در ضمیر کودک است.
·
لولوئی که می توان در فرم های
گوناگون بسط و تعمیم یابد.
·
مثلا در فرم سیاه هولی شباهنگام ظاهر شود و شطی از
ترس در دل کودک روان سازد.
ب
·
کودک ثانیا به این دلیل از اشباح هراس دارد که از ماهیت آنها
بی خبر است.
·
به عبارت دقیقتر، منشاء ترس آدمیان از چیزی و یا کسی، جهل آنها نسبت
به ماهیت آن چیز و آن کس است.
2
«مرا در شب تاریک، سیاهی هول ـ مانند دیو ـ
روی می نماید
و عظیم می ترسم.»
·
به همین دلیل مفهوم دیستانس (دیوارکشی
میان خود و بیگانه، فاصله گیری، دوری گزینی، بالانشینی، پرهیز از آمیزش با این و آن)
یکی از محبوب ترین مفاهیم و اصلی ترین پرنسیپ
زیستی اعضای طبقه حاکمه است:
·
توده باید به برکت همین دیستانس، از شناخت ماهیت اعضای طبقه حاکمه محروم گردد و
به جای شناخت رئالیستی آنها، «شناخت» واره ای مبتنی بر تخیل و چه بسا حتی مبتنی بر
توهم از آنها داشته باشد.
·
اگر توده با اعضای طبقه حاکمه رفت و آمد و نشست و برخاست
مستمر داشته باشد، به وجود رئال (واقعی ـ عینی) آنها در آن سوی ریال (ثروت و تجمل و تنفذ) آنها پی خواهد برود و برای حاکمیت و حکومت آنها تره
حتی خرد نخواهد کرد.
3
مادر گفت:
«مترس.
چون آن صورت را بینی، دلیر بر وی حمله کن.
پیدا شود که خیال است.»
·
پاسخ مادر به پرسش کودک، ستایش انگیز است:
·
برای شناخت چیزی و کسی باید با آن چیز
و آن کس درگیر شد.
·
در آن صورت و فقط در آن صورت می
توان به تمیز واقعیت از تخیل و تصور و توهم نایل آمد.
·
این همان کشف مهم مارکس است:
·
پراتیک منشاء و معیار حقیقت است.
·
عمل هم زادگاه اندیشه است و هم معیار
تعیین صحت و سقم اندیشه است:
·
حمله به سیاه هول (پراتیک، عمل، آزمون،
آزمایش و غیره) محک واقعی بودن و خیالی بودن آن است.
4
«مترس.
چون آن صورت را بینی، دلیر بر وی حمله کن.
پیدا شود که خیال است.»
·
ایراد بینشی مادر اما اینجا ست که او درک دقیق و پیگیری
از دیالک تیک پراتیک و تئوری، از دیالک
تیک عمل و نظر ندارد.
·
او نمی داند که بدون اندیشه هم نمی توان به عمل دست زد.
·
وقتی از ضرورت آموزش دیالک تیکی اندیشی
سخن می رود، به همین دلیل است.
·
بدون آموزش فلسفه مارکسیستی ـ
لنینیستی گذار از خریت به آدمیت محال است.
5
·
مادر به همین دلیل ساده لوحانه به
صدور فرمان حمله به سیاه هول کفایت می کند.
·
به زبان فلسفی می توان گفت که مادر، دیالک تیک پراتیک و تئوری را، دیالک تیک عمل و
اندیشه را به شکل دوئالیسم همه چیز و هیچ بسط و تعمیم می دهد.
·
یعنی پراتیک و یا عمل را مطلق می
کند و تئوری و یا اندیشه و نظر را هیچ می شمارد.
·
به این طرز تفکر و طرز عمل
پرکتیسیسم اطلاق می شود:
·
عمل همه چیز ـ اندیشه هیچ.
6
«مترس.
چون آن صورت را بینی، دلیر بر وی حمله کن.
پیدا شود که خیال است.»
·
امروزه ساده لوحان ترحم انگیزی نیز به همین سان رفتار می
کنند و شعار «تفاوت در اندیشه ـ وحدت در عمل» را بطور مکانیکی و سرسری تکرار می
کنند.
·
ساده لوحان نمی دانند که بدون اندیشه، عملی نمی تواند
جامه عمل بپوشد.
·
رابطه اندیشه و عمل رابطه ای دیالک
تیکی است و روابط دیالک تیکی را با بمب اتم هم نمی توان از هم گسست.
7
«مترس.
چون آن صورت را بینی، دلیر بر وی حمله کن.
پیدا شود که خیال است.»
·
مادر هوشمند هنوز نمی داند که پیش شرط حمله به چیزی و یا
به کسی، حمله پیشاپیش به آن چیز و آن کس در عالم اندیشه است:
·
کودک باید ـ قبل از همه ـ در ذهن
خود بر سیاه هول حمله ور شود و بر آن غالب آید.
·
بعد همان مدل ذهنی را در عالم واقع، جامه عمل بپوشاند.
·
درست به همان سان که عمله نخست مدل
کلبه را در ذهن خود می سازد و بعد به همان مدل ذهنی در عالم واقع با استفاده از
خاک و کاه و آب و چوب و سنگ و سیمان مادیت می بخشد.
·
ننشستن تیر تعلیمی مادر به هدف نیز به همین دلیل است.
·
کودک به جای تبعیت از تعلیم متافیزیکی
مادر، سؤال دیگری
طرح می کند که هم از ژرف اندیشی مولانا خبر می دهد و هم از صحت نظر مارکسیستی ـ لنینیستی ما:
7
بچه گفت:
«ای مادر.
اگر آن سیاه را مادرش چنین وصیت کرده باشد،
چه کنم؟»
·
از همین سؤال کودک تیز اندیش حقایق امور زیر معلوم می شوند:
الف
·
سیاه برای کودک نه چیزی تخیلی، نه چیزی توهمی، بلکه
چیزی واقعی است.
ب
·
سیاه برای کودک حتی بمراتب واقعی
تر از آن است که بتوان تصور کرد:
·
کودک همان هویتی را برای سیاه قایل
می شود که برای خود قایل است:
·
کودک برای سیاه هول هم مادری در
ذهن خود می سازد.
·
مادری که بسان مادر خودش فرمان
یورش صادر می کند.
·
به همین دلیل، هراس کودک از سیاه
هول دو چندان می شود.
ت
·
این همان ایده به محک تجربه خورده مارکسیسم ـ لنینیسم است:
·
این همان دیالک تیک پراتیک و تئوری
است.
·
بدون انجام پیشاپیش کاری در ذهن، نمی توان به انجام آن کار در عالم واقع (بیرون
از ذهن) نایل آمد:
·
اگر تئوری در توده نفوذ نکند و به محض نفوذ به قوه مادی استحاله نیابد، توده
نمی تواند جنبشی به خود دهد، چه رسد به زیر و زبر کردن مناسبات تولیدی حاکم و در
افکندن طرحی نو.
·
پیش شرط عمل ـ چه درست و مثبت و چه
نادرست و منفی ـ اندیشه است، چه اندیشه درست و علمی و چه اندیشه نادرست و خرافی.
·
به همین دلیل، طبقه حاکمه امپریالیستی،
میلیاردها دلار صرف اشاعه ایده ئولوژی خود می کند، سدهای سدیدی در برابر نور می
سازد و توده را از نعمت روشنگری و آگاهی محروم می سازد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر