تحلیلی
از شین میم شین
به
هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش
که
نیستی است سرانجام هر کمال که هست
·
معنی تحت اللفظی:
·
بی خیال هست و نیست باش و خوش باش.
·
برای اینکه سرانجام هر توسعه و
تکاملی نیستی است.
1
به
هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش
·
خواجه در این مصراع، تئوری خوشباشی
خیام را تکرار می کند و به پیروی از او فرمان بی خیالی و بی اعتنائی به بود و نبود
صادر می کند.
·
باور کردنش دشوار است، ولی چه می
شود، کرد که خواجه در بیت قبلی نظر بکلی دیگری را نمایندگی کرده است:
مقام
عیش میسر نمی شود بی رنج
بلی،
به حکم بلا بسته اند عهد الست
·
حالا خواننده و شنونده غزلیات
خواجه کلافه شده و نمی داند، که چه باید بکند؟
الف
·
بی خیال هست و نیست باشد و خوش
باشد؟
ب
·
و یا برای نیل به عیش بخور و نمیری، رنج تحمل
کند و به حکم عهد الست و دیالک تیک ریاضت و لذت تمکین کند و درد بکشد؟
2
که
نیستی است سرانجام هر کمال که هست
·
خواجه در این بیت، اگر خیلی تخفیف
دهیم و خوشبین باشیم، تئوری «حرکت فواره وار» را نمایندگی می کند.
·
تئوری صعود و سقوط را.
آرنولد توینبی (1889 ـ 1975)
فرهنگمورخ، تاریخفیلسوف، سیاستمدار انگلیسی
از نمایندگان تئوری حرکت دایره وار
·
در قرن بیستم آرنولد توینبی ـ
تئوریسین امپریالیسم ـ «تئوری حرکت دایره وار» را نمایندگی می کرد که ماهیتا همان
تئوری فواره وار خواجه است.
·
مراجعه کنید به حرکت دایره وار در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
·
این اما به چه معنی است؟
3
که
نیستی است سرانجام هر کمال که هست
·
این تئوری بدان معنی است که توسعه
بالنده ای وجود ندارد.
·
کمال هر چیزی به معنی زوال آن چیز
است.
·
این به معنی درجا زدن مدام هر چیزی
است.
·
این به معنی مرداب وارگی حیات است.
·
سؤال ولی این است که خواجه چگونه
به این تئوری رسیده است؟
4
·
دلیل خواجه تثلیث زایش ـ رشد ـ
زوال است.
·
هر گیاه و جانوری زاده می شود، رشد
می کند و می میرد.
·
خواجه از این تثلیث مکرر و عام،
تئوری «حرکت فواره وار» را استخراج می کند و به مثابه زهر ایده ئولوژیکی، به کام
خواننده و شنونده غزل خویش می ریزد.
·
ایراد بینشی خواجه و توینبی کجا
ست؟
5
·
ایراد بینشی خواجه و توینبی در این
است که آندو دیالک تیک پیوست و گسست (تداوم و شکست) را تخریب می کنند، گسست را
مطلق می کنند و پیوست را دور می اندازند:
·
بدین ترتیب پیوست و تداوم نادیده
گرفته می شود و با نادیده گرفته شدن پیوست و تداوم، توسعه و تکامل چیزها، پدیده
ها، سیستم ها و روندهای هستی انکار می شود.
6
·
احمد شاملو، این جفنگ را با هارت و
پورت عنگلابی در مفهوم «همیشه همان» نمایندگی می کند:
همیشه همان
اندوه همان:
تیر جگر در نشسته با چنین بار.
تسلی خاطر همان:
مرثیه ساز کردن.
غم همان و واژه همان:
نام صاحب مرثیه ای دیگر.
همیشه همان، شگفت همان
شب همان و ظلمت همان
تا چراغ همچنان نماد امید بماند.
راه همان و از راه ماندن همان
تا چون به لحظه سوار در رسید
مخاطب (؟) پندارد
نجات دهنده ای در راه است.
(در جدال با خاموشی)
7
·
حقیقت عینی اما از قراری دیگر است:
·
نو همیشه کهنه را بطرز دیالک تیکی
نفی می کند و نه بطرز مکانیکی:
·
نو جنبه های مثبت و بالنده کهنه را
جذب می کند و توسعه می دهد و جنبه های منفی و میرنده کهنه را نفی می کند.
8
·
به همین دلیل کودک پیشرفته تر از
پدر است.
·
نسل نو بهتر از نسل کهنه است.
·
وسایل تولید نو بهتر از وسایل
تولید کهنه اند.
·
به همین دلیل، بشریت و جامعه بشری توسعه
و تکامل می یابد.
·
همیشه همانی چیزها فقط در مخیله کوران
کودن است.
9
·
اگر کمال هر چیز مرگ آن چیز می بود،
اگر حرکت دایره وار و یا فواره وار می بود، اگر همه چیز همیشه همان می ماند، بشریت
می بایستی همچنان و هنوز در غارها بسر برد و در مرحله خیش چوبی درجا زند و به
تراکتور نرسد.
·
تراکتور نتیجه نفی دیالک تیکی خیش
چوبی است.
·
تراکتور خیش چوبی به اضافه چیزی
افزون بر آن است.
·
تراکتور نشانه و دلیل قاطعی بر پیگیری
بی چون و چرای توسعه در جامعه و تاریخ است.
·
مراجعه کنید به توسعه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
10
به
هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش
که
نیستی است سرانجام هر کمال که هست
·
ولی اگر به جای تخفیف و خوش بینی سوبژکتیو
به این بیت خواجه دقت کنیم، پسیمیسم بغایت ارتجاعی خواجه آشکار می گردد:
·
خواجه در این بیت فقط تئوری توسعه را
انکار نمی کند.
·
خواجه حتی تئوری حرکت فواره وار را
نمایندگی نمی کند.
·
خواجه نیهلیسم (پوچی گرائی) را
نمایندگی می کند:
·
بزعم خواجه سرانجام هر توسعه و
تکاملی، نه شروع از صفر، نه برگشت به سطح توسعه آغازین، بلکه نیستی است.
·
این بدان معنی است که بشریت و جامعه
بشری حتی درجا نمی زند، بلکه عقب عقب می رود.
·
جهان و مافیها در فلسفه خواجه نه
در حال سکون و ایستائی مطلق، بلکه در حال زوال است.
·
مراجعه کنید به نیهلیسم (پوچی
گرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
11
·
اگر کسی رمان های نویسندگان امپریالیستی
را بخواند، از مشاهده تشابه شگرف آنها به خواجه بهت زده خواهد گشت:
·
بهت به حیرت سرشته به وحشت اطلاق
می شود.
·
قهرمان رمان یکی از برندگان جوایز
ادبی لا تحد و لا تسحی در اتاق لخت و عوری، لخت و عور نشسته و بشقابی مملو از
مدفوع خشک جلوی خود گذاشته، تکه تکه اطعام می کند و به زمین و زمان دشنام می دهد.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفتحسی درست است.