۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه

سیری در خالی بندی های یغما گلروئی (5)


«هنر برای هنر» 
از مجموعه شعر
«گریه‌ های گربه ‌ی خاکستری»
(زخمه 2013)
تحلیلی از شین میم شین

مرا ببخشید كه نمی ‌توانم
با پاهایی كه ناخن‌ هاشان را كشیده‌ اند
برای تان باله برقصم
.

·        شاعر در همین بند آغازین شعر ـ قبل از همه ـ «عذر به درگاه»  هواداران مشتاق رقص خویش می آورد و اعلام می دارد که دیگر نمی تواند باله برقصد.
·        چون ناخن هایش را جلادان کشیده اند.
·        آدم بی اختیار یاد ژان پل سارتر، احمد شاملو و یا آل احمد می افتد که بدون اینکه کسی اخمی به حضرات کرده باشد، فریاد و فغان مظلومیت شان گوش فلک را کر کرده بود.

1
مرا ببخشید كه نمی ‌توانم
با پاهایی كه ناخن‌ هاشان را كشیده‌ اند
برای تان باله برقصم
.

·        شاعر در هر صورت شخص شخیص خود را به عنوان قهرمانی به خواننده قالب می کند، که زیر شکنجه برای پی بردن به اسرار حزبی و یا سازمانی اش ناخن های پاهایش را کشیده اند.  
·        این بدان معنی است که شاعر مظهر پاکی و صداقت و خلوص نیت است و با ابلیس در جنگ حیات و ممات است.

·        به همین دلیل می توان گفت که سنگ بنای عمارت این شعر شاعر از هارت و پورت تشکیل شده و این شعر را می توان جزو اشعار هارت و پورتیستی محسوب داشت.
·        هارت و پورتیسم یکی از مشخصات اصلی شاملوئیسم است که از فلاسفه امپریالیسم و فاشیسم رونویسی شده است.

2
مرا ببخشید كه نمی ‌توانم
با پاهایی كه ناخن‌ هاشان را كشیده‌ اند
برای تان باله برقصم
!

·        معیار تمیز اشعار و گفتار و افکار هارت و پورتیستی ـ قبل از همه ـ اگوسانتریسم (من ـ مرکزی)  است.
·        همه نمایندگان همه طبقات اجتماعی واپسین «من» فردی خود را در کانون کاینات قرار می دهند و بسان پهلوان های قرون وسطی رجز سر می دهند تا صحنه از هر حریفی خالی شود و خود متکلم الوحده گردند.
·        تا خود ببرند و خود بدوزند.
·        هر چه پیش آید، خوش آید. 

3
مرغ طوفان گوادولوپ

من مرغ طوفانم، نیندیشم ز طوفان
موجم نه آن موجی که از دریا گریزد 


·        نمونه بارز همین اگوسانتریسم را می توان هم در واپسین سخنرانی شاپور بختیار و هم در نخستین سخنرانی خمینی در بهشت زهرا شنید.

من بر دهن این دولت می زنم.
من دولت تعیین می کنم.
و الی آخر.

·        این دو سخنرانی تنها سخنرانی هائی هستند که ما از بختیار و خمینی شنیده ایم.

·        حتما در بقیه مواعظ و عرایض آنها هم می توان شاهد اگوسانتریسم معلوم و مستور گشت.

·        بختیاریسم و فوندامنتالیسم هم نماینده ایده ئولوژیکی طبقات اجتماعی واپسین اند.

4

·        فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم است و حاوی همه اتریبوت های (صفات ممیزه) فاشیسم است.  

·        یکی از بارزترین صفات ممیزه مشترک فوندامنتالیسم و فاشیسم، نیهلیسم است.

·        به همین دلیل کتابی هم تحت عنوان «فوندامنتالیسم به مثابه نیهلیسم نقابدار» تحریر یافته و منتشر شده است.

·        مراجعه کنید به فاشیسم، نیهلیسم، فوندامنتالیسم چیست؟ در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

5
·        نمایندگان کلاسیک اگوسانتریسم در اروپا را می توان در فلسفه حیات (آلمان)  و اگزیستانسیالیسم (فرانسه) سراغ گرفت.
·        ژان پل سارتر نمونه بارز اگوسانتریسم بوده است.

·        نمایندگان اصلی اگوسانتریسم در ایران، جلال آل احمد و احمد شاملو بوده اند.

·        اگوسانتریسم جلال آل احمد مستور و نقابدار بوده، ولی اگوسانتریسم احمد شاملو عربده کش و عریان، مهاجم و «پر طبل» بوده است. 

·        اگر واژه «من» را از اشعار شاملو حذف کنند، از آنها همان باقی خواهد ماند که از مار پوست عوض کرده در برهوتی باقی می ماند.

·        مراجعه کنید به سیری در جهان بینی شاملو، سیری در جهان بینی جلال آل احمد در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6
مرا ببخشید كه نمی ‌توانم
با پاهایی كه ناخن‌ هاشان را كشیده‌ اند
برای تان باله برقصم
!

·        شاعر این شعر نیز در سراسر این شعر، «من» فردی خود را در کانون کاینات قرار داده است، به همان سان که احمد شاملو به مثابه «شرف کیهان و اولین و آخرین با مداد و غیره»  قرار داده بود.
·        حتی خرفت ترین خواننده و شنونده این شعر نمی تواند به  این حقیقت امر بهت انگیز پی نبرد.
·        بهت به حیرت سرشته به دهشت اطلاق می شود.

7
·        پایگاه اجتماعی اگوسانتریسم را تعلقات طبقاتی به فئودالیسم،  اقشار بینابینی و طبقات اجتماعی بی فردا و بی دورنما تشکیل می دهند.
·        این اقشار و طبقات عمدتا طرفدار فوندامنتالیسم و فاشیسم اند.
·        شاملو و امثالهم بیانگر پسیکولوژی فردی و اجتماعی این اقشار و طبقات اجتماعی انگل و علاف و حراف اند.
·        به همین دلیل اشعار و افکار شاملو و امثالهم برای این اقشار و طبقات اجتماعی اطعمه روح اند و صرفنظرناپذیرند.
·        شاملو و امثالهم ایدئال های ایدئالیته زدائی شده این اقشار و طبقات اجتماعی را تبیین می دارند.

8
مرا ببخشید كه نمی ‌توانم
با پاهایی كه ناخن‌ هاشان را كشیده‌ اند
برای تان باله برقصم
!

·        سؤالی که ضمنا به ذهن می رسد، این است که هواداران شاعر کیانند که از او انتظار رقص باله دارند؟
·        انتظار رقص باله از جنس نر داشتن می تواند بر جنسیت هواداران شاعر دلالت داشته باشد:
·        هواداران شاعر باید عمدتا زن باشند تا اشتیاق تماشای رقص باله از شاعر را در دل داشته باشند.
·        وقتی گفته می شود که هنر پسیکولوژی پنهان از نظرهای هنرمند را چوب حراج می زند، به همین دلیل است.

9
من نقاشی انتزاعی را نمی ‌فهمم

·        شاعر نقاشی انتزاعی را نمی فهمد.
·        نفهمیدن عیب نیست.
·        عیب این است که چیزی را نفهمی و در عین حال به تیغ تیز تخطئه بسپاری و بسرائی:

و میانه ندارم
با نقاشانی كه
وقتی پشتِ سه ‌پایه‌ هاشان می ‌ایستند
بغضی در گلو ندارند
.

·        ما اگر خدای ناکرده جای شاعر بودیم، قبل از قطع «میانه» با نقاشان بغضبیگانه ی ایستاده در پشت سه پایه با کسی «میانه» (رابطه) برقرار می کردیم که نقاشی انتزاعی را می فهمد.
·        تا سطح فهم مان اندکی بالا رود و بتوانیم به جای تخطئه جاهلانه هنر انتزاعی به ارزیابی آگاهانه آن بپردازیم.

·        یعنی به جای خودفریبی سرشته به عوامفریبی دست به روشنگری علمی و عینی بزنیم.
·        یعنی حرف دهن مان را بفهمیم و از تولید هارت و پورت پرهیز کنیم.

·        نقاشی و یا به عبارت عام تر، هنر انتزاعی اما به چه معنی است که شاعر کشور «عه» هورا معنی اش را نمی فهمد و داشتن و نداشتن بغض در گلوی نقاشان درمان کدامین درد بی درمانی می تواند باشد؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر