دار الحوایج
اثری از حسین رزاقی
فصل پنجم
ایدئالیسم
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
بخش
پنجم
معمای
حیات به مثابه موضوع وحشت انگیز فلسفه
قسمت سوم
فلسفه به
مثابه هنر:
کایزرلینگ
·
اولین اقدام فلسفه حیات رومانتیک
عبارت است از یکسان جا زدن فلسفه با هنر از سوی فین دسیله نئورومانیتک، در سرمستی
ضد روشنفکریستی در گذر از قرن نوزدهم به قرن بیستم.
·
در این دوره، شعار «فلسفه به مثابه
هنر» به شعار مشترک همه فلسفه بافان علم ستیز بدل می شود.
·
البته بدون آنکه مورد قبول همه
فرقه های فلسفه حیات و مورد تأیید مثلا دیلتی و برگسون قرار گیرد.
1
·
یکسان جا زدن فلسفه با هنر در دو
فرم مختلف زیر وارد صحنه می شود که مکمل یکدیگرند:
الف
·
در فرم اول، هنر و به عبارت دقیقتر
آثار هنری و یا مواضع جریانات هنری معین به مثابه فلسفه جا زده می شود.
ب
·
در فرم دوم فلسفه به مثابه هنر
فهمیده می شود.
2
·
در فرم اول، فلسفه به مثابه تفکر مفهومی
منحل می گردد.
3
هرمان
الکساندر گراف کایزرلینگ (1880 ـ 1946)
فیلسوف
آلمانی ـ بالتیکی
مبلغ
شعار «فلسفه به مثابه هنر»
·
در فرم دوم، فلسفه معنی هنر واره
ای کسب می کند.
·
این فرم بویژه توسط فیلسوف فئودالی
به نام کایزرلینگ با جار و جنجال فوق العاده مطرح می شود.
·
کایزرلینگ می نویسد:
·
«بعضی
ها امروز می دانند و خیلی ها حدس می زنند که فلسفه عمدتا نه چیزی از جنس علم، بلکه
چیزی از تبار هنر است.
·
هنر اما عالی ترین و زنده ترین
تبیین حیات است.
·
فلسفه یک هنر است.
·
فلسفه به همان سان هنر است که
نقاشی و موسیقی.»
·
(کایزرلینگ،
«فلسفه به مثابه هنر»، 1922، ص 1، 3)
4
·
شعار «فلسفه به مثابه هنر»، به دو
نیت زیر سرهم بندی می شود:
الف
·
به نیت آزاد سازی فلسفه حیات مختلط
و ممزوج مؤثر در افکار عمومی از قید و بند تفکر مفهومی
ب
·
به نیت مجزا سازی فلسفه حیات مختلط
و ممزوج مؤثر در افکار عمومی از علمیت
5
·
البته کایزرلینگ بر آن بوده که «ماهیت
اصحاب متافیزیک در خط شاعرجماعت است و نه در خط معلم جماعت.
·
در نقطه عمیق تر و نزدیک تر به
اعماق خلاق است.»
·
(کایزرلینگ،
«شناخت خلاق»، 1922، ص 17)
6
·
کایزرلینگ نهایتا نه فیلسوف جماعت را
و نه هنرمند جماعت را، بلکه دولتمرد جماعت را به مثابه نمونه بارز تحقق بخشنده ی
احساس قلمداد می کند، که اداره «قوای اولیه ضد منطقی» را به عهده دارند.
·
(همانجا،
ص 372)
7
اوبسکورانیسم
اثری از حسین رزاقی
·
فلسفه حیات مختلط و ممزوج از این
نوع، نه فقط موتیوهائی را که در مراحل آغازین تشکیل فلسفه حیات رواج داشته اند، به
خدمت می گیرد، به ابتذال می کشد و عوام فهم می کند، بلکه علاوه بر آن، «عرفان شرقی»
را پر و بال می دهد و چه بسا حتی پدیده های قدیم و جدید اوبسکورانیسم (خرپروری) از
قبیل اخترشناسی و رمالی را رواج می دهد.
·
(اوبسکورانیسم به گرایشی اطلاق می شود که مردم را
عمدا و آگاهانه در جهل و نادانی نگه می دارد و مانع تفکر مستقل آنها می شود.
·
اوبسکورانیسم مردم را در مرحله باور به قوای ماورای طبیعی
میخکوب می کند.
·
نمونه بارز و معاصر اوبسکورانیسم، طالبانیسم و فرم های فوندامنتالیستی
و مذهبی مشابه است. مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر