«هنر
برای هنر»
تحلیلی
از شین میم شین
من
نقاشی انتزاعی را نمی فهمم
·
شاعر استثنائا
شکسته نفسی می فرمایند و خود را تا درجه مریدان خود تنزل می دهند.
·
کپی در هر صورت نمی تواند صد در صد برابر با اصل باشد:
الف
·
نه آل احمد و احمد شاملو برابر با شوپنهاور و نیچه بوده اند و نه شاعر و شرکاء
برابر با آل احمد و احمد شاملو می توانند باشند.
ب
·
احمد شاملو اما در اگوسانتریسم و اگوسانترالیسم پیگیرتر از شاعر بوده است:
·
مرید شاملو که دکتر خصوصی اش هم بوده، ضمن طرح سؤالات استراتژیکی مهمی، می
پرسد:
·
«از فلسفه
چه خبر؟»
·
شاملو نیز با شکسته نفسی شاعرانه می گوید که از فلسفه خبری ندارد.
·
ولی بر عکس شاعر، نمی گوید:
«من فلسفه را نمی فهمم.»
ت
·
بر زبان راندن سخنی از این دست، کفر محض است.
·
توهین به مقدسات است.
·
مگر می توان «شرف کیهان» بود و فلسفه نفهم بود؟
·
از این رو بلافاصله اضافه می کند:
·
«ولی از فلسفه
هر چه به دستم رسیده، خوانده ام و هرگز مشکلی نداشته ام.»
·
مرادان چنین اند در عیرانزمین.
پ
·
اما سؤالی در هیئت جنی انتزاعی سر بر در و دیوار ذهن می کوبد که چرا شاعر فقط
از نقاشی انتزاعی بدش می آید و نه مثلا از شعر انتزاعی و یا بطور کلی از هنر
انتزاعی؟
ث
·
ضمنا جن انتزاعی
از فرط کنجکاوی می خواهد بداند که منظور از هنر انتزاعی چیست؟
1
من
نقاشی انتزاعی را نمی فهمم
·
ما برای نجات از
دست جن انتزاعی سعی می کنیم، تعریفی در حد توان خود راجع به هنر انتزاعی سرهم بندی
کنیم.
·
تا هم خودمان کاری کرده باشیم و هم تعریف مان به محک این و آن بخورد و احیانا
تدقیق، تصحیح و یا حتی نفی شود و با تعریف علمی دقیق و همه
جانبه ای جایگزین گردد.
·
آنچه قبل از هر
چیز باید روشن شود، این است که مفهوم «انتزاعی» به چه معنی است؟
·
انتزاعی و یا
مجرد به چه چیزی اطلاق می شود؟
2
من
نقاشی انتزاعی را نمی فهمم
·
برای دادن پاسخ به
این سؤال باید دیالک تیکی را پیدا کرد که مجرد و یا انتزاعی در آن عرض اندام کرده
باشد.
·
ما در فلسفه ـ بالاعم
ـ و در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی ـ بالاخص ـ به دیالک تیک مجرد و مشخص (ابسترکت
ـ کنکرت) برمی خوریم.
الف
·
مشخص به صورت پدیده های مرئی و ملموس و محسوس بروز می
کند و برای حواس پنجگانه قابل درک است.
·
سوبژکت شناخت (شناسنده) با مشخص شروع به کار می کند.
·
سوبژکت شناخت نخست به تجزیه و تحلیل مشخص دست می زند و
بکمک عمل فکری تجرید و یا انتزاع به ساختن مفاهیم
مجرد و یا انتزاعی می پردازد.
·
خود شاعر هم همین کار را کرده است:
هنر
برای هنر
·
شاعر در عنوان همین شعر، مفهوم انتزاعی (مجرد) هنر را آگاهانه
و یا بطور دیمی بکار برده است.
·
اما منشاء مفهوم انتزاعی و یا مجرد «هنر» چه بوده است؟
ب
·
بنی بشر در این مورد، نقاشی و موسیقی و مجسمه و رقص و
قصه و شعر و غیره را دیده است.
·
همه جنبه های خود ویژه همه آنها را جدا کرده و دور
انداخته است.
·
انتزاع و یا تجرید هم به معنی جدا کردن همین جنبه های
خاص است.
·
آنچه نهایتا به عنوان وجه مشترک همه آنها (به زبان ریاضی
به عنوان مخرج مشترک همه آنها) باقی
مانده، در ذهن حریف، جامه ی مفهوم و یا مقوله پوشیده است.
·
سیر و سرگذشت همه مفاهیم و از آنجمله مفهوم «هنر» از همین قرار
است.
ت
·
در مفهوم انتزاعی و یا محرد «هنر» همه هنرهای مختلف
تجرید یافته اند.
·
درست به همان سان که در مفهوم انتزاعی «درخت»، همه
درختان روی زمین از سرو تا صنوبر، از بید تا نارون تجرید یافته اند.
·
با شنیدن مفهوم کلی
و انتزاعی «هنر» بنی بشر به یاد همه هنرهای مشخص از موسیقی تا قصه و قصیده و غزل و
رقص و غیره می افتد.
·
دیالک تیک مجرد و مشخص به همین دلیل وجود دارد.
پ
·
بشر از سرو و سپیدار مشخص و کنکرت به مفهوم انتزاعی و یا
مجرد «درخت» رسیده و برای رسیدن از مفهوم انتزاعی «درخت» به سرو و سپیدار باید راه
رفته را دوباره برگردد.
·
یعنی راه واحدی را دو بار طی کند.
·
به عبارت دیگر از عالم عام به خطه خاص و یا منفرد
برگردد.
3
·
مفاهیم مجرد جوانب، جهات، خواص، مشخصات و روابط چیزهای
مشخص را منعکس می کنند.
·
شناخت بدین طریق از مرحله چیزهای مشخص وارد مرحله مفاهیم
مجرد می شود.
4
·
احمد شاملو هم مفهوم مجرد را بکار برده است.
·
مرید و دکتر خصوصی شاملو هم می پرسد که «من» ـ زور مراد
از مجرد چیست:
·
«منظور آقا (شاملو) از مجرد،
عشق است؟»
·
شرف کیهان هم جواب می دهد:
·
«عشق و خیلی چیزهای دیگر.»
من
آن مفهوم مجــّرد را جسته ام.
پاي
در پاي آفتابي بي مصرف
كه
پيمانه مي كنم
با
پيمانه روزهاي خويش كه به چوبين كاسه ي جذاميان ماننده است
من آن مفهوم مجــّرد را
مي جويم.
5
·
وقتی شرف کیهان از
کمترین شعور فلسفی بی بهره باشد، به همین روز می افتد.
·
یعنی حتی حرف دهن خود را نمی فهمد.
·
چون چیزهای انتزاعی و مجرد را نمی توان جست.
·
درست به همان دلیل که ذکرش گذشت:
·
مفهوم انتزاعی و کلی «هنر» و یا «درخت» وجود فی نفسه ندارد، تا بامداد اول و
آخر دنبالش بگردد و بیابد.
·
هنر فقط در فرم های مشخصش، یعنی در تندیس
و ترانه و قصه و قصیده و رقص و آواز و غیره وجود دارد.
·
مراجعه کنید به سیری در جهان بینی شاملو در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
5
دارالحوایج
اثری از حسین رزای
من
نقاشی انتزاعی را نمی فهمم
·
نقاشی و یا بطور
کلی هنر انتزاعی را باید با توجه به همین تعریف از تجرید تعریف کرد:
·
به عنوان مثال، در نقاشی و یا تندیس انتزاعی درختی، به احتمال قوی،
جنبه مشترک و عام همه درختان تجرید تجسمی می یابند.
·
نقاشی انتزاعی همان مسیر مفهوم سازی ذکر شده در ذهن را به عوض اینکه فقط در قلمرو ذهن طی کند، در قلمرو پرده هم طی می کند:
·
درختی را نقاشی می کند که بیانگر مخرج مشترک (به زبان ریاضی) همه درختان باشد.
·
درخت انتزاعی و کلی باشد، بی آنکه سرو و صنوبر و سپیدار و غیره باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر