جلالالدین
محمد بلخی معروف به
مولوی
(604 ـ 672)
سیری در فیه ما فیه
فیه
ما فیه شامل یادداشتهایی است که در طول سی سال از سخنان مولانا در مجالس فراهم
آمده است.
این
سخنان توسط مریدان مولانا نوشته میشده است.
تحلیلی از شین
میم شین
آدمی را خواهی بشناسی، او را در سخن آر.
از سخن او، او را بدانی.
·
مولانا در آئینه سخن انسان ها، ماهیت آنها را به تماشا
می نشیند.
·
خود این اندیشه در قرون وسطی ستایش
انگیز است.
·
ما هم در این مدت کوتاه عمرمان به
تجربه به همین نظر ژرف مولانا رسیده ایم.
·
ما بی آنکه کسی را بلحاظ
بیوگرافیکی بشناسیم و بی آنکه حتی به خاستگاه و پایگاه طبقاتی و موضع سیاسی او
واقف باشیم، از طریق
تحلیل دیالک تیکی سخن او به شناخت نسبتا دقیقی از او رسیده ایم.
·
شناختی که بعدها به تجربه ی زنده
زندگی تأیید و تصدیق شده است.
·
این حقیقت امر اما به چه معنی است؟
1
آدمی را خواهی بشناسی، او را در سخن آر.
از سخن او، او را بدانی.
·
برای پاسخ به این پرسش باید از خود پرسید که سخن چیست؟
·
سخن به احتمال قوی یکی از مفاهیم فلسفی مهم مولانا ست.
·
همین مفهوم فلسفی است که مولانا در
فرم های مختلف بسط و تعمیم می دهد.
·
وقتی او از «نای و ناله و افغان و
فریاد نی» و امثالهم سخن می گوید، در تحلیل نهائی از مفهوم سخن، سخن می گوید.
2
·
سخن تجلی روح (شعور) است.
·
سخن اندیشه ی مادیت یافته است.
·
سخن فرم و یا ظرف مادی ئی است که
محتوا و یا مظروف آن را اندیشه (نظر، قضاوت، ارزیابی، تشخیص، تمیز و غیره) تشکیل
می دهد.
3
·
اندیشه یکی از فرم های بسط و تعمیم
عالی ترین مقوله فلسفی موسوم به روح و یا شعور است.
·
به همین دلیل می توان گفت و باید
گفت:
·
سخن، برون آئی (تجسم، جسمیت یابی)
روح (شعور) است.
·
روح (شعور) نامرئی و درونی در هیئت
سخن، یعنی در البسه ی سخن مرئی و برونی می شود.
·
میان سخن و اندیشه رابطه دیالک
تیکی فرم و محتوا برقرار است.
·
مراجعه کنید به تجسم، فرم، محتوا،
دیالک تیک فرم و محتوا در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
4
آدمی را خواهی بشناسی، او را در سخن آر.
از سخن او، او را بدانی.
·
بنابرین، میان اندیشه و سخن همان رابطه دیالک تیکی
برقرار است که میان ماده و روح (که عالی ترین مقولات فلسفی اند.)
·
به عبارت دیگر، مولانا دیالک تیک ماده و روح (وجود و
شعور) را به شکل دیالک تیک سخن و اندیشه
بسط و تعمیم می دهد و در سخن (وجود) هر کس
روح (شعور) او را می بیند.
·
شعور اما نه چیزی فرا انسانی، نه چیزی فرا اجتماعی، نه
چیزی فرا طبقاتی، بلکه پدیده ای انسانی، اجتماعی و طبقاتی است.
·
شعور اجتماعی هر طبقه اجتماعی را وجود اجتماعی آن طبقه اجتماعی
تشکیل می دهد:
·
به قول فویرباخ ـ حکیم ماتریالیست
آلمانی:
·
شعور اجتماعی سکنه ی کاخ با شعور
اجتماعی سکنه کوخ یکسان نیست.
·
چون وجود اجتماعی آن دو یکسان
نیست.
·
چون شیوه تهیه نان سفره آن دو
یکسان نیست.
5
آدمی را خواهی بشناسی، او را در سخن آر.
از سخن او، او را بدانی.
·
به همین دلیل، با تحلیل دیالک تیکی سخن هر کسی، می توان
به ماهیت طبقاتی آن کس پی برد.
·
مسئله اما فوت و فن تحلیل دیالک
تیکی است که باید با تحمل اندکی زحمت و مرارت فرا گرفته شود.
·
هدف و آماج گردانندگان تارنمای
دایرة المعارف روشنگری تمرین، آموزش و احیانا یاد دادن همین کلید رهگشا ست که شالوده آن را نیاکان
زحمتکش آنها بنیان نهاده اند و چه بسا آسایش و رفاه زندگی و حتی جان بر سر آن
نهاده اند.
·
یادشان به یاد باد.
6
آدمی را خواهی بشناسی، او را در سخن آر.
از سخن او، او را بدانی.
·
در این رابطه دیگر شعرای قرون وسطی ـ مثلا شیخ شیراز ـ نیز
نظر داده است.
·
با نظری بر نظرات شیخ شیراز می توان به تشابه، تفاوت و
یا حتی به تضاد بینشی مولانا با حکیم معاصر خویش پی برد:
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
در آئینه سخن هر کس می توان به محاسن و معایب او پی برد.
1
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد.
·
تفاوت تئوری شناخت مولانا با شیخ شیراز اکنون آشکار می
گردد:
الف
آدمی را خواهی بشناسی، او را در سخن آر.
از سخن او، او را بدانی.
·
مولانا در سخن هر کس ماهیت او می
شناسد.
ب
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد.
·
شیخ شیراز در سخن هر کس نه ماهیت او را، بلکه در بهترین
حالت، عیب و هنر او را تشخیص می دهد.
·
اما چرا و به چه دلیل؟
·
برای کسب یقین در این زمینه دو بیت
دیگر از شیخ شیراز می آوریم:
5
زبان در دهان، ای خردمند، چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر
چو دربسته باشد، چه داند کسی
که گوهر فروش است یا پیله ور
پیله ور:
فروشنده
دوره گردی که دارو و اجناس عطاری و سوزن و ابریشم و مهره و غیره می فروشد.
خرده
فروش
دوره گرد
·
معنی تحت اللفظی:
·
سخن چیست؟
·
سخن کلید در صندوق هنری هر کس است:
·
با شنیدن سخن هر کس می توان به
سرمایه و حرفه او پی برد:
·
به گوهر فروشی و یا خرده فروشی او.
6
زبان در دهان، ای خردمند، چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر
چو دربسته باشد، چه داند کسی
که گوهر فروش است یا پیله ور
·
از سرتاپای این دو بیت شیخ شیراز، نکبت و فلاکت و
فرمالیسم فئودالی می تراود.
· احمد شاملودر زمینه سخن دچار فرمالیسم بمراتب ترحم انگیز تر و تهوع انگیز تری بوده است:
·
شاملو خیال می کند که فرم سخن همه چیز است و بس:
نگران و تلخ می گوید:
«پس شعر؟
بر این قله
سخت بی گاه
خاموش نشست های
زمان در سکوت می گذرد
تشنه کام کلامی
و تو خاموش این سان؟»
می گویم:
«کدام شعر؟
اگر آذین بینش و معرفتت را نگاری تازه نمی جوئی
زمانه
پیچ سیاه گردنه را به هیئت فریادی پس پشتت می گذارد.
...
تشنه کام کلام اند؟
نه.
اینجا سخن به کار نیست،
نه آن را که در جبه و دستار فضاحت می کند
نه آن را که در جامه عالم، تعلیم سفاهت می کند
نه آن را که در خرقه پوسیده، فخر به حماقت می کند
نه آن را که چون تو
در این وانفسا
احساس نیاز به بلاغت می کند.»
·
در همین بند آخر شعر، فرمالیسم
شاملو آشکار می گردد:
·
مرید خرفت او «احساس نیاز به بلاغت
می کند» و نه به حقیقت.
·
همه طرفداران ریز و درشت شاملو هم
به همین سان.
·
شیفته فرم بیان او هستند، در بی
اعتنائی مطلق به تحقیر، تخریب و طرد حقیقت عینی
هی بر خود می زنم
که در آخرین فرصت
هر آنچه می توانستم گفته باشم، گفته ام؟
نمید انم.
این قدر هست که
در آوار صدا
در لجه (دریا، میانه دریا)
غریو خویش
مدفون شده ام
و این
فرو مردن غمناک فتیله ای مغرور را می ماند
در انباره پر روغن چراغش.
·
جای شوپنهاور خالی بند خیلی خیلی خالی
است:
·
بی شعور ترین و خردستیزترین شاعر
کشور عه «هورا» فکر می کند که علامه ی دهر است:
·
فتیله ی مغرور مغمومی است که در
عین لبریز روغن بودن انباره چراغش فرو می میرد.
7
زبان در دهان، ای خردمند، چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر
چو دربسته باشد، چه داند کسی
که گوهر فروش است یا پیله ور
·
شیخ شیراز هم تنها چیزی که
در سخن آدمیان تشخیص می دهد،
زیبائی فرمال سخن و هنر سخن پردازی سخنور است.
·
گوهر وارگی (بلاغت و فصاحت و سوهان
خوردگی و غیره) و یا سادگی و عریانی و بی آلایشی آن است.
·
خواننده بهتر است که خود سری به
آثار شیخ شیراز بزند و مثال های دیگری را در این زمینه مورد تأمل قرار دهد.
8
·
دلیل این تفاوت و تضاد بینشی میان مولانا و شیخ شیراز و
بویژه میان مولانا و خواجه شیراز، تضاد طبقاتی و نتیجتا تضاد ایده ئولوژیکی آنها
ست:
الف
·
مولانا نماینده تصوف و طریقت و
عرفان است که ماهیت اجتماعی ضد فئودالی و عملا ماهیت اجتماعی بورژوائی آغازین
دارد.
·
مولانا نظر به پیش (آینده) دارد.
ب
·
شیخ و خواجه شیراز اما نماینده
طبقه حاکمه فئودالی و بنده داری ارتجاعی اند.
·
شیخ و خواجه شیراز نظر به پس (گذشته)
دارند.
9
·
شیخ و بویژه خواجه نه به قابل شناخت بودن چیزها و پدیده
ها باور دارند و نه به لیاقت معرفتی (شناختین) انسان ها:
الف
·
بنظر شیخ شیراز فقط می توان پدیده را شناخت و نه ماهیت
را.
·
فقط می توان ظاهر چیزها را و آدم ها را با ترس و لرز و
تردد و تردید تشخیص داد و نه ذات (باطن) آنها را.
·
فقط می توان جامه آدم ها را شناخت و نه خود آدم های ملبس
به جامه را.
·
فقط می توان پاکت نامه را شناخت و
نه محتوای نامه را.
·
خود آدم ها را فقط خالق آنها می
شناسد و محتوای نامه را فقط نویسنده نامه.
·
بنظر شیخ شیراز، اگر کسی (به عنوان
اوبژکت شناخت، موضوع شناخت) لباس پارسا
پوشیده باشد، باید
گفت که پارسا ست و اگر لباس مفسد فی الارض پوشیده باشد، باید گفت که مفسد فی الارض
است.
·
ضمنا کسی حق ندارد به فکر شناخت ماهیت چیزی و یا کسی
بیفتد.
·
چنین کاری بنظر شیخ، مذموم است و
کرد و کار محتسب است.
·
مراجعه کنید به تحلیل آثار شیخ شیراز در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
ب
·
تئوری شناخت خواجه شیراز بمراتب
ارتجاعی تر از تئوری شناخت شیخ شیراز است.
·
بنظر خواجه شیراز همه چیز هستی در مه غلیظی از ابهام فرو
رفته است.
·
جهان و مافیها سرشته به اسرار است
و پی بردن به اسرار در انحصار باری تعالی عالم الغیب است.
·
در تئوری شناخت خواجه، نه شناخت پدیده و ظاهر چیزی امکان پذیر است و
نه شناخت ماهیت و ذات (باطن) آن چیز.
·
مراجعه کنید به تحلیل آثار خواجه
شیراز در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر