۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه

سیری در جهان بینی ذوالنون (2)


آزمون
«در بادیه کنیزکی دیدم.
گفتم:
«جان و تن من به تو مشغول است.»

گفت:
«اگر چنین است، جان و تن من به تو مبذول (پیشکش)  است.»

پس خواست مرا بیازماید.

گفت:
«چرا به جاریۀ (زن)  دیگر که از من بهتر است نمی نگری؟»

گفتم
«کجا ست؟»

گفت:
«در پیِ (پشت سر)  تو.»

روی باز پس کردم، طپانچه ای (کشیده آبدار)  مرا زد و گفت:
«ای بطّال (بی شرم)، تو را بدیدم، گمان بردم که زاهدی و چون نزدیک من آمدی، دانستم که عاشقی.
اکنون پیدا شد که نه زاهدی و نه عاشقی.»
پایان
سرچشمه: 
از صفحه فیسبوک
رضا بی شتاب
تحلیلی از شین میم شین

·        این حکایت ذوالنون که بیش از 400 سال قبل از آثار شیخ شیراز نوشته شده، حال  هوای بکلی دیگری دارد.
·        دلیل اوبژکتیو و سوبژکتیو این تفاوت و تضاد فاحش باید جستجو و کشف شود.
·        به امید اینکه آثار بیشتری از این فرزانه شریف شرق پیدا کنیم و مورد تأمل و تحلیل قرار دهیم:

1
«در بادیه کنیزکی دیدم.

·        منظور ذوالنون از مفهوم «کنیزک» چیست؟
·        دخترکی و یا رهی زر خریدی؟

2
در بادیه کنیزکی دیدم.

·        کنیزک در بادیه (صحرا) چه می کند؟

3
گفتم:
«جان و تن من به تو مشغول است.»

·        کنیزک اگر نه آزاد، بلکه رهی و برده باشد، ابراز عشق شیخ به او چه سودی دارد؟
·        رهی زر خرید که آزادی تصمیمگیری ندارد.
·        به احتمال قوی، منظور او نه رهی زرخریدی، بلکه دخترک مختار (آزاد) خودمختاری (مستقلی) است.     

4
گفت:
«اگر چنین است، جان و تن من به تو مبذول است.»

·        از پاسخ دخترک می توان به اختیار و استقلال او پی برد.
·        کنیزک کذائی نه رهی و برده، بلکه دخترک مختار و خودمختاری است.
·        پاسخ دخترک به ابراز علاقه شیخ اما تأمل انگیز است:

«در بادیه کنیزکی دیدم.
گفتم:
«جان و تن من به تو مشغول است.»

گفت:
«اگر چنین است، جان و تن من به تو مبذول است.»

·        حیرت انگیز اما فرم شرطی فرمولبندی کنیزک کذائی است:
·        اگر «جان و تن تو به من مشغول است»، پس جان و تن من هم به تو مبذول است.

·        این به چه معنی است؟

5
گفت:
«اگر چنین است، جان و تن من به تو مبذول است.»

·        این فرم فرمولبندی پاسخ کنیزک به احتمال قوی حاوی طنزی است.
·        کنیزک به جفنگ عاشقانه شیخ باور ندارد.
·        طنز وارگی این پاسخ در ادامه ماجرا آشکار می گردد:

پس خواست مرا بیازماید.

·         آزمون و آزمایش فی الفور شیخ هم بر عدم باور کنیزک به یاوه عاشقانه او دلالت دارد و هم به محتوای طنز آمیز پاسخ کنیزک.

6
گفت:
«چرا به جاریۀ دیگر که از من بهتر است نمی نگری؟»

·        چاهی که کنیزک در راه شیخ حفر می کند، هم از بلوغ معرفتی و تجربی کنیزک خبر می دهد، هم از عدم باور او به یاوه شیخ، هم از تعریف عمیق او از مقوله عشق و هم از محتوای طنز آمیز پاسخ او.

7
«چرا به جاریۀ دیگر که از من بهتر است نمی نگری؟»

·        اگر شیخ و هر کس دیگر «جان و تنش واقعا مشغول کسی باشد»، قاعدتا نباید دنبال کس دیگری باشد.
·        چون عشق حقیقی به کسی و یا چیزی عاشق را نسبت به هر کس و هر چیز دیگر رویین و بی تفاوت می سازد.
·        از این رو، چاه آزمایشی کنیزک، چاه به تمام معنی است.

8
گفتم
«کجا ست؟»

·        همین پرسش شیخ راجع به مکان جاریه زیباتر از کنیزک، دست او را رو می کند و از کذب ادعای عاشقانه او پرده برمی دارد.
·        به همین دلیل کنیزک به محض مشاهده واکنش شیخ شیاد، «تپانچه»  خود را برای شلیک آماده می سازد.

9
گفت:
«در پیِ تو.»

·        ترفند کنیزک هم بر همین حقیقت امر دلالت دارد:
·        چون به محض اینکه شیخ شیاد روی برمی گرداند تا جاریه زیباتر از او را تماشا کند، عطر باروت «تپانچه» ی کنیزک فضا را معطر می سازد:

روی باز پس کردم، طپانچه ای  مرا زد.

10
 و گفت:
«ای بطّال، تو را بدیدم، گمان بردم که زاهدی و چون نزدیک من آمدی، دانستم که عاشقی.
اکنون پیدا شد که نه زاهدی و نه عاشقی.»

·        استدلال کنیزک ستایش انگیز است:

الف
تو را بدیدم، گمان بردم که زاهدی

·        این اولین پله معرفتی (شناخت) کنیزک است:
·        شناخت بی واسطه
·        شناخت حسی.

·        با دیدن ظاهر شیخ، نتیجه می گیرد که او زاهد است.

ب
و چون نزدیک من آمدی، دانستم که عاشقی.

·        این دومین پله معرفتی (شناخت) کنیزک است:
·        شناخت مفهومی
·        شناخت باواسطه
·        از سخن شیخ نتیجه می گیرد که او عاشق است.

ت
اکنون پیدا شد که نه زاهدی و نه عاشقی.»

·        این سومین پله و آخرین معرفتی (شناخت) کنیزک است:
·        شناخت تجربی ـ نظری.
·        شناخت امپیریکی ـ تئوریکی
·        کنیزک شیخ را به محک تجربه می زند.
·        مورد آزمون و آزمایش عملی قرار می دهد و به شناخت دقیق تر و مطمئن تر او نایل می آید.

پ
ای بطّال

·        این صدور حکم نهائی کنیزک است:
·        حکم مبتنی بر شناخت تجربی و نظری
·        قضاوت نهائی راجع به شیخ شیاد و بی شرم.

11
·        تأمل انگیز فرمولبندی عشق از سوی شیخ و بعد کنیزک است:

جان و تن من به تو مشغول است.

·        شاید منظور شیخ و بعد کنیزک این باشد که اینجا سخن از عشق لاهوتی (افلاطونی) نیست.
·        در رابطه مبتنی بر عشق، جان به تنهائی فعال مایشاء نیست.
·        تن هم نزدیکی می طلبد.
·        این گفت و گوی صریح و بی آلایش، میان دو تن از دو نیمه بشریت حتی در قرن بیست و یکم در اروپا و امریکا حیرت انگیز و شادی بخش است، چه رسد به قرن سوم هجری در شرق.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر