فصل
پنجم
ایدئالیسم
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
بخش
سوم
تاریخ
پیدایش فلسفه حیات و پوزیتیویسم:
خردستیزی
قسمت نهم
نسبیت شناخت
سر ویلیام هامیلتون
ادامه
10
دیوید هیوم (1711 ـ 1776)
فیلسوف، اقتصاددان و تاریخدان
از نمایندگان برجسته روشنگری انگلستان
از اقتصاددانان ما قبل اقتصاد کلاسیک
معلم کانت و از دوستان و همفکران آدام اسمیث
·
سر ویلیام هامیلتون این اندیشه را
در ملغمه ی بلحاظ منطقی ناپیگیری از دید فلسفه شعور خویش بر زبان می راند.
·
این اندیشه از سوئی در تبعیت از دو
قانون اساسی ایدئالیستی به میراث مانده است و از سوی دیگر در تبعیت از تردیدگرائی (اسکپتیسیسم)
هیوم و در تأیید آن بوده است.
·
مراجعه کنید به تردیدگرائی (اسکپتیسیسم)
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
11
·
هامیلتون از تردیدگرائی (اسکپتیسیسم)
هیوم، رلاتیویسم (نسبیت گرائی) معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) را وام گرفته است.
·
با توجه به همین رلاتیویسم معرفتی
ـ نظری بوده که جان استوارت میل فلسفه هامیلتون را به مثابه عنصری در پیشتاریخ پوزیتیویسم
محسوب داشته است.
12
هربرت اسپنسر (1820 ـ 1903)
فیلسوف و جامعه شناس
مؤسس تئوری اوولوسیون و از پیشقراولان سوسیال ـ داروینیسم
·
همین برداشت از نسبیت شناخت نه فقط
توسط جان استوارت میل و هربرت اسپنسر به خدمت گرفته می شود، بلکه همچنین در منافذ
تفکر فلسفی بورژوائی در آن زمان نیز وارد می شود.
13
·
جان استوارت میل همین برداشت از
نسبیت شناخت را حتی بعدها در دوره به چالش کشیدن فلسفه هامیلتون حفظ کرده بود.
14
·
براهین هامیلتون در زمینه نسبیت شناخت
اکلکتیکی ـ دوپهلو بوده اند:
الف
·
هامیلتون در وجود مستقل ماده تردید
داشت.
ب
·
اما ضمنا مخالف نظری بود که «وجود
نسبی» را در رابطه با ما نسبی تلقی می کرد.
·
«هر آنچه می شناسیم، نمودین است.
·
جزو نمود (پدیده) نا شناخته است.
·
ما اصولا نمی دانیم که ماده چیست و
ضمنا نمی دانیم که روح چیست.»
·
(جان استورات میل، «بررسی فلسفه هامیلتون و
مسئله اساسی فلسفه»، ص 17، 1878)
15
·
هامیلتون اما درک الهامی از روح
مطلق را قبول داشت و تحت شرط و شروط فلسفه
پسیکولوژیکی ـ شعورین (فلسفه شعور) و بر
مبنای آن از تئولوژی (فقه) طرفداری می کرد.
16
·
قبول تردیدگرائی هیوم و تبلیغ آن توسط
هامیلتون، فلسفه او را از سوئی زیر بار ایدئالیسم عینی قرار می داد که در آن دوره
رواج وسیع داشت و از سوی دیگر زیر بار نظراتی از اینتوئی سیونیسم (الهامگرائی) قرار
می داد.
·
به همین دلیل اجزای مختلف این آش فلسفی
هامیلتون به تضعیف متقابل یکدیگر می پرداختند.
17
·
اصل نسبیت شناخت هامیلتون پدیده ها
را به مثابه مرز و سرحد دیسکورسیو دانش تلقی می کرد.
·
(دیسکورس به طرز تفکری اطلاق می شود که در آن
استدلال از طریق گذار از مفهومی به مفهوم دیگر صورت می گیرد. مترجم)
18
·
اصل نسبیت شناخت هامیلتون من و
غیرمن را، یعنی روح و ماده را در مخرج مشترک پدیده ها می دید.
·
اما آندو را، یعنی روح و ماده را (من
و غیرمن را) در ورای سری های شناخت جوهر پنهان و غیر قابل شناخت قبول داشت.
·
یعنی تمایزی را که بلحاظ پدیده ای (نمودین)
نفی و انکار کرده بود، در چارچوب غیر قابل شناخت ها بدان بازمی گرداند.
·
«روح و ماده اگر شناخته شده باشند و قابل شناخت
باشند، فقط می توانند دو سری متفاوت از پدیده ها و کیفیت ها باشند.
·
روح و ماده اگر شناخته شده باشند و
قابل شناخت باشند، از دو جوهر تشکیل می یابند که در آنها احتمالا این دو سری
متفاوت از پدیده ها و کیفیت ها قرار دارند.
·
تمامی شناخت ما از روح و ماده نسبی
است.
·
ما از شناخت چیزهای مطلق و درخود عاجزیم.»
·
(هامیلتون، «درس متافیزیک و منطق»، جلد 1، ص 138)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر