۱۴۰۴ مرداد ۲, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۲۷۲)

 

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پانزدهم

بخش اول

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۱ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

یکی را چو من، دل به دست کسی

گرو بود و می برد خواری بسی

 

ز دشمن جفا بردی از بهر دوست

که تریاک اکبر بود زهر دوست

 

که را پای خاطر برآمد به سنگ

نیندیشد از شیشه نام و ننگ

 

شبی دیو خود را پری چهره ساخت

در آغوش آن مرد و بر وی بتاخت

 

سحرگه مجال نماز اش نبود

ز یاران کس آگه ز رازش نبود

 

به آبی فرو رفت نزدیک بام

بر او بسته سرما دری از رخام

 

نصیحتگری لومش آغاز کرد

که خود را بکشتی در این آب سرد

 

ز برنای منصف برآمد خروش،

که ای یار چند از ملامت، خموش

 

مرا پنج روز این پسر دل فریفت

ز مهرش چنانم که نتوان شکیفت

 

نپرسید باری به خلق خوشم

ببین تا چه بارش به جان می کشم

 

پس از آن که شخص ام ز خاک آفرید

به قدرت در او جان پاک آفرید

 

عجب داری ار بار امرش برم

که دائم به احسان و فضلش در ام؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر