۱۴۰۴ مرداد ۹, پنجشنبه

درنگی در فرازی از «ایده ئولوژی آلمانی» اثر مشترک مارکس و انگلس در جوانی (۴)

 

ایدئولوژی آلمانی

درنگی 

از

شین میم شین


مارکس_و_انگلس
ﺗﺎﮐﻨﻮن همیشه انسانها ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻧﺎدرﺳﺘﯽ درﺑﺎرۀ ﺧﻮد، درﺑﺎرۀ ﺁن ﭼﻪ ﮐﻪ هستند و ﺁن ﭼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ. 

آنها رواﺑﻂ ﺧﻮد را ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ ﻋﻘﺎﻳﺪﺷﺎن در ﺑﺎرۀ ﺧﺪا، درﺑﺎرۀ اﻧﺴﺎن ﻋﺎدﯼ و ﻏﻴﺮﻩ ﺗﻨﻈﻴﻢ کرده اند.
ﻣﺤﺼﻮﻻت اذهانﺷﺎن، از ﮐﻨﺘﺮلﺷﺎن ﺧﺎرج ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.

معنی تحت اللفظی:

توده ها روابط جامعتی خود را بر پایه عقایدشان راجع به خدا و بر پایه عقایدشان راجع به انسان و خویشتن تنظیم کرده اند.

و

قادر به کنترل افکارشان، به مثابه فراورده های ذهن شان نیستند.

این ادعای مارکس و انگلس جوان

بدان معنی است 

که 

عقاید اعضای جامعه، تعیین کننده روابط و مناسبات جامعتی آنها ست.

بدان معنی است 

که

 ایده ئولوژی (روبنای ایده ئولوژیکی) تعیین کننده روابط جامعتی (زیربنای اقتصادی) است.

بدان معنی است 

که

 در دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی نقش تعیین کننده از آن روبنای ایده ئولوژیکی است.

بدان معنی است 

که

جهان بینی مارکس و انگلس جوان ایدئالیستی است و نه هنوز ماتریالیستی.

بدان معنی است 

که

مارکس و انگلس جوان

هنوز نمی دانند که تعیین کننده شعور جامعتی اعضای جامعه، وجود جامعتی آنها ست.

این عقاید بشری نیستند که به تشکیل جامعه فئودالی منجر می شوند.

بلکه درست بر عکس، این مناسبات (روابط) تولیدی، زیربنای اقتصادی و نحوه و نوع مالکیت بر وسایل تولیدی حاکم بر جامعه است که به تشکیل افکار و عقاید فئودالی منجر می شوند.

 

وجود جامعتی

(وجود اجتماعی)

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12500

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12504

 

پایان


شعور جامعتی

(شعور اجتماعی)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12442


زیربنا و روبنا

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8975

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8980

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8986

 

پایان

ﻣﺤﺼﻮﻻت اذهانﺷﺎن، از ﮐﻨﺘﺮلﺷﺎن ﺧﺎرج ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.

مارکس و انگلس جوان

در این حکم (جمله)، افکار و نظرات و عقاید بشر را تراوشات ذهنی آنها تصور می کنند

و

عملا

تئوری شناخت مارکسیستی را منکر می شوند

 و
تئوری شناخت ایدئالیستی را نمایندگی می کنند.

به همین دلیل از «ﻣﺤﺼﻮﻻت اذهانﺷﺎن» دم می زنند.

این تصور از افکار و حتی مفاهیم، نه مارکسیستی، بلکه ماتریالیستی ـ مکانیکی و در بهترین حالت فویرباخیستی (ماتریالیستی ـ متافیزیکی) و در تحلیل نهایی، ایدئالیستی است.

ذهن (مغز) بشر نه کیسه صفرای فکری، بلکه ارگان تفکر است.

مغز بشر

افکار تراوش نمی کند.

مغز بشر

سیگنال های حسی ارسالی از جهان برونی ـ واقعی را تجزیه و تحلیل و ترکیب و تنظیم می کند:

بدین طریق

مفاهیم و بلافاصله، کلمات و یا احکام و بلافاصله جملات

تشکیل می یابند.

مثال:

مفهوم درخت و کلمات درخت و شجر و تری و آغاج و غیره

نه محصولات ذهن بشر، بلکه به معنی حقیقی کلمه، انعکاس درختان واقعی - عینی در ایینه ذهن بشر است.

یعنی نتبجه تجرید (انتزاع) سرو و صنوبر و بید و بید مشک و بادام و غیره است.

نتیجه کار فکری مغز بر روی سیگنال های حسی است.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر