شین میم شین
بوستان
باب سوم
در عشق و مستی و شور
حکایت چهاردهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۱ )
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
ز علت مدار، ای خردمند، بیم
چو داروی تلخ ات فرستد حکیم
بخور هر چه آید، ز دست حبیب
نه بیمار داناتر است از طبیب.
معنی تحت اللفظی:
اگر ذره ای عقل در کاسه سر داری،
حبیب هر چه به دستت دارد، تا جرعه آخر بنوش
به همان سان که وقتی پزشک برایت داروی تلخ تجویز می کند،
از بدحالی و ناخوشی هراسی به دل خود راه نمی دهی.
مریض که داناتر از پزشک نیست.
سعدی
در این دو بیت شعر،
دیالک تیک انسان و خدا
را
به شکل دیالک تیک بیمار و طبیب و دیالک تیک عاشق و حبیب
بسط و تعمیم می دهد و سرکشیدن هر زهری را از دست خدا (حبیب و طبیب و هرچه دلت خواست) تجویز می کند.
اگر کسی دلیل بخواهد، سعدی در اختیارش می گذارد:
چون خدا داناتر از انسان و طبیب داناتر از بیمار است.
پس اگر داناتری زهر در کاسه آشت ریخت،
باید بی پروا سربکشی!
سعدی اکنون ضد دیالک تیکی انسان را به لقب «حبیب» مزین می سازد، به جای دوست می نشاند، تا هر جور و جفائی که دلش خواست در حق عاشق ذلیل و علیل و حقیر و پوک انجام دهد و به معالجه عجیب و غریب بیمار عشق خود بپردازد.
پس داروی تلخ حبیب طبیب را بی خیال و بی هراس سر بکش، مصلحت تو در این است.
شمشیر جلادت را سوهان بزن و تیز کن، کت و پیرهن مزاحم را از تن بدر کن و گردنت را شق و رق برای ضربه شمشیر تیز روی کنده بگذار و لبخند بزن.
اکنون از بطن جزم «مشیت الهی»،
تئوری تسلیم و تحمل و رضای سعدی تولد می یابد،
که باب پنجم بوستان بدان اختصاص خواهد یافت.
اینجا هم ماهیت طبقاتی ارتجاعی و ضد انقلابی سعدی برملا می شود و هم طبل رسوائی چپ نمائی اش بر سر هر میدان شهر و ده به غریو در می آید.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر