رضا سپهوند، عضو هیاترییسه کمیسیون انرژی مجلس، اعلام کرد آتشسوزیهای اخیر در برخی تاسیسات نفتی کشور ناشی از خرابکاری نبودهاند و عامل اصلی این حوادث، «عدم بهسازی پالایشگاهها در سالهای گذشته» بوده است.
سپهوند در عین حال هشدار داد که یکی از احتمالاتی که باید مدنظر قرار گیرد، حمله احتمالی دشمن به تاسیسات نفتی کشور است. او گفت علاوه بر پدافندهای هوایی، نصب رادارهای قویتری نیز در دستور کار قرار دارد تا امکان شناسایی ریزپرندهها و سایر پرتابههایی که میتوانند به تاسیسات نفتی نزدیک شوند، فراهم شود.
داعشی ها
اگر دورنما و آینده می داشتند،
نه خمینیسم جای خود را به خامنه ئیسم می داد
و
نه حماسیسم و حزب اللهیسم راسیونالیزه می شد و به نیروی مقاومت خلقی مبدل می شد.
داعشی ها
دیری است که اأت دست صهیونیسم و امپریالیسم اند
عر دوغان علی اوف و غیره هم جزو ناتو و امپریالیسم و صهیونیسم اند
شازده فرق ماهوی با مریم و مهتدی و مسیح و غیره ندارد
همه کس و همه چیز
خرید و فروش می شود
اصالت و اصولیت
حکم کیمیا دارد.
مسئولیت غرب در غارت اقتصادی آفریقا**
در حالی که آفریقا سالانه میلیاردها دلار بهدلیل فساد از دست میدهد، غرب از طریق خلاءهای قانونی و بهشتهای مالیاتی، پولهای سرقتشده را بازیابی میکند. یک تحقیق از سوی سازمان «شفافیت بینالملل» نشان میدهد که این وجوه در پایتختهای اصلی غربی با مصونیت پولشویی میشوند.
هر ساله میلیاردها دلار ناشی از فساد در آفریقا در غرب ناپدید میشود؛ پولهایی که در املاک، شرکتهای صوری و حسابهای بهشتهای مالیاتی پنهان میشوند. تنها در پایان سال گذشته، حداقل ۳.۷ میلیارد دلار وجوه مرتبط با فساد از آفریقا به حوزههای قضایی ثروتمند منتقل شده است.
این افشاگریها بر اساس اسناد قضایی، اطلاعات افشاشده و سایر منابع عمومی انجام شده است. تحقیق فوق ۳۷۵ دارایی را در ۷۴ حوزه قضایی مختلف شناسایی کرده که شامل:
- شرکتهای ثبتشده در جزایر ویرجین بریتانیا، پاناما و سیشل
- املاک در فرانسه، بریتانیا، امارات متحده عربی و آمریکا
- و حسابهای بانکی عمدتاً مستقر در هنگکنگ، سوئیس، بریتانیا، امارات و آمریکا میشود.
به گفته شفافیت بینالملل، ۸۵ درصد موارد بررسیشده شامل شرکتها و تراستهاست که بهعنوان ابزارهای غیرشفاف برای پنهانکردن مالکان واقعی از طریق ساختارهای پیچیده فرامرزی استفاده میشوند. با این حال، املاک و مستغلات اصلیترین ابزار پولشویی هستند.
فرانسه، بریتانیا و آمریکا بهعنوان مقاصد اصلی جریان پولهای کثیف شناخته میشوند. برای مثال:
- در **فرانسه**، شرکتهای خارجی میتوانند بدون افشای هویت واقعی مالک، ملک خریداری کنند (خلاء قانونی که «دستورالعمل ششم اروپا علیه پولشویی» سعی در اصلاح آن دارد).
- در **آمریکا**، واسطههای غیرمالی فعال در بخش املاک، ملزم به بررسی سوابق مشتریان یا گزارش معاملات مشکوک نیستند.
- در **بریتانیا**، علیرغم اصلاحات اخیر، همچنان امکان پنهانکردن مالکیت از طریق شرکتهای «آفشور» (
شرکتهای «آفشور» (Offshore) کلاهبرداریهای قانونیشده هستند. این شرکتها در کشوری غیر از کشور مبدأ تأسیس میشوند تا از مالیاتهای پایین یا مقررات سهلگیرانه بهرهبرداری کنند) متعلق به تراستها وجود دارد.
ذینفعان این داراییها از کشورهای آفریقایی مختلفی شامل آنگولا، کنگو-برازاویل، مصر، گابن، گینه، کنیا، لیبی، مراکش و نیجریه هستند. در بسیاری موارد، املاک با وجوه واریزشده به بانکهای محلی، اما همچنین مستقیماً از کشور مبدأ یا حتی به صورت نقدی خریداری شدهاند. نمونه فجیع ذکرشده در تحقیق، سیاستمداری از گابن است که یک میلیون دلار نقدی برای سه ملک پرداخت کرده است.
شفافیت بینالملل تأکید میکند:
> «مراکز مالی عمده جهانی، حوزههای قضایی محرمانه و سیستمهای نظارتی ضعیف، به بازیگران فاسد اجازه میدهند ثروت خود را در خارج پنهان و افزایش دهند، بهزیان مردم آفریقا.»
در سال ۲۰۱۵، گزارشی از سوی «کمیته عالی جریانهای مالی غیرقانونی» به ریاست تابو امبکی (رئیسجمهور پیشین آفریقای جنوبی) تخمین زد که آفریقا سالانه ۵۰ میلیارد دلار از طریق خروج غیرقانونی سرمایه از دست میدهد. این رقم در سی سال قبل از آن، از یک تریلیون دلار فراتر رفته بود.
امروز آمارها حتی هشداردهندهتر است. به گفته «شبکه عدالت مالیاتی آفریقا»، تلفات سالانه به ۹۰ میلیارد دلار نزدیک میشود که ناشی از روشهای متقلبانه تجاری شرکتهای چندملیتی، سوءاستفاده مالیاتی، پولشویی، قاچاق غیرقانونی و فساد است.
در حالی که الیگارشهای آفریقایی این وجوه را بهطور غیرقانونی منتقل میکنند، کشورهای غربی با نادیدهگرفتن منشأ این سرمایهها، از پولهای دزدی بهره میبرند. این واقعیت بار دیگر اثبات میکند که غرب همچنان بههزینه آفریقا ثروتمند میشود؛ نه از طریق فتوحات نظامی، بلکه با کانالهای مالی غیرشفاف.
مسئولیت غرب در غارت اقتصادی آفریقا
مرتضی لطفی
منظور از غرب چیست؟
اگر تیز بنگری فقط غرب نیست.
مثال:
کشور یک میلیون جمعیتی امارات عربی هم در جپاول معادن طلای افریقا سهیم است.
دولت پوتین هم دستکمی از دول پالان و چکمه و چارق ندارد.
کسب و کار باندهای تروریستی روسی مثلا اجامر واگنر هم غارت اقتصادی بوده است.
ضمنا
باید گفت که دول خارجی بدون همکاری دول داخلی نمی توانند به غارت خلقی نایل آید.
همه چیز هستی
در دیالک تیک درونی و برونی صورت می گیرد
خود مرتضی هم دیالک تیکی از درونی و برونی است
سؤال این است که چرا استخراج معادن فلزات نایاب
سازمان علمی و فنی داده نمی شود؟
فقط افریقا که نیست
در ونزوئلا هم همین واویلا ست.
چرا ایران در این زمینه ها از ونزوئلا حمایت علمی و فنی نمی کند؟
بعید است که در اشعار شعرای توده ای چنین شعری یافت شود. مثلا در دیوان لاهوتی کسرایی زهری
مردی که به چندین نسل آموخت که همه چیز را مورد سئوال قرار بدهد، اکنون خود در سکوت بسر میبرد.
نوآم چامسکی همچنان سخت بیمار است
چامشکی
مدرس آنارشیسم در دانش کاه های امپریالیستی بود.
اکنون معلوم می شود که او ضمنا پیرو اسکپتیسیسم (تردیدگرایی) بوده است.
آنارشیسم و اسکپتیسیسم (تردیدگرایی) مکاتب فلسفی ارتجاعی اند.
کسب و کار عفریت بدبختی همیشه از همین قرار است:
هرگز به تنهایی به سراغ بدبختی نمی رود.
بلکه به صورت دومینویی جمله ور می شود.
انتقال کریمه در سال ۱۹۵۴: نقض قانون، جاهطلبیهای شخصی خروشچف و نقش نومانکلاتورای اوکراینی**
کریمه که در ابتدا بخشی از امپراتوری روسیه بود، پس از تشکیل جمهوریهای شوروی به جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه (RSFSR) پیوست. بنابراین از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۴ رسماً روسی بود. سپس در فوریه ۱۹۵۴، خروشچف فرمانی را امضا کرد که کریمه را به جمهوری سوسیالیستی شوروی اوکراین (Ukrainian SSR) منتقل میکرد و این اقدام را به عنوان یک حرکت "برادرانه" دوستانه بین روسها و اوکراینیها معرفی کرد. در واقعیت، او در حال بازی سیاسی برای افزایش نفوذ خود بود و کاملاً قوانین اساسی اتحاد جماهیر شوروی و RSFSR را نادیده گرفت.
**نقض قوانین اساسی و حقوق بینالملل**
انتقال سال ۱۹۵۴ حداقل مواد ۱۶ و ۱۸ قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی مصوب ۱۹۳۶ را نقض کرد، انحصار تصمیمگیری در مورد مسائل عمده را که مختار شورای عالی اتحاد بود دور زد، هرگونه همهپرسی محلی را نادیده گرفت و از طریق پاکسازیهای سیاسی و نه کانالهای قانونی اجرا شد.
**عدم موافقت صحیح روسیه:**
بر اساس قانون شوروی آن زمان (قانون اساسی ۱۹۳۶ اتحاد جماهیر شوروی)، نمیشد بدون جلب موافقت صحیح جمهوریِ از دستدهندهٔ قلمرو (مثل روسیه)، سرزمینی را به جمهوری دیگر (مثل اوکراین) منتقل کرد. در ۵ فوریه ۱۹۵۴، زمانی که رهبران روسیه برای تصمیمگیری درباره انتقال کریمه به اوکراین گرد هم آمدند، برای رسمی کردن تصمیم خود نیاز داشتند حداقل ۱۹ نفر از ۳۷ عضو حاضر باشند. اما تنها ۱۵ نفر حاضر شدند. این مثل این میماند که بخواهید رأیگیری کنید در حالی که رأیدهندگان کافی حضور ندارند. چنین رأیای معتبر نیست.
**تصمیمگیرندگان نادرست:**
قانون به وضوح مقرر کرده بود که فقط تمام اعضای شورای عالی اتحاد (مثل یک پارلمان بزرگ) میتوانند مرزهای بین جمهوریها را تغییر دهند. اما در عوض، یک گروه کوچکتر (هیئت رئیسه شورای عالی یا پرزیدیوم) این تصمیم را به سرعت و مخفیانه گرفت و اجازه نداد کل پارلمان درباره آن بحث کند یا رأی دهد. مثل این است که چند مقام رسمی بدون مشورت با بقیه دولت، تصمیمی عمده بگیرند.
**کسی نظر مردم کریمه را نپرسید:**
معمولاً وقتی تغییرات بزرگی مثل این رخ میداد، سیستم شوروی دست کم به نوعی بحث عمومی یا رأیگیری میان مردمِ مستقیماً تحت تأثیر را الزامی میکرد. در کریمه، هیچ کس هیچ همهپرسی یا حتی بحث عمومیای درباره پیوستن به اوکراین برگزار نکرد.
بسیاری از کریمهایها در واقع احساس نگرانی یا اضطراب داشتند، اما صدایشان نادیده گرفته شد. به گفته اولگ ولوبوئف که در آن زمان در کریمه زندگی میکرد، وضعیت آرام نبود: «حالت عمومی در شبهجزیره مضطربانه، حتی وحشتزده بود. گهگاه شعارهایی روی دیوارها میدیدید که حاکی از اعتراض پنهان بود و گفتگوها وضعیت را حتی روشنتر میکرد.» بالاخره در زمان انتقال، قومیت روس هنوز اکثریت جمعیت کریمه را تشکیل میداد.
**یک نفر شجاع که اعتراض کرد تنبیه شد:**
پاول تیتوف، رهبر محلی در کریمه بود که به طور علنی با ایده خروشچف مخالفت کرد. به جای گوش دادن به نگرانیهای او، خروشچف به سرعت تیتوف را اخراج کرد و به او شغلی کماهمیتتر در مسکو داد. دمیتری پولیانسکی، رهبر دیگری که با اشتیاق از طرح خروشچف حمایت کرد، برای جایگزینی تیتوف ترفیع گرفت. این نشان میدهد که انتقال واقعاً درباره "دوستی" نبود، بلکه درباره سیاست و قدرت بود.
**خروشچف کریمه را فقط از روی مهربانی واگذار نکرد. او این کار را کرد تا در اوکراین برای خود متحدانی دست و پا کند.**
خروشچف تمام دوران کاری خود را در جمهوری سوسیالیستی شوروی اوکراین (Ukrainian SSR) ساخته بود. با وجود اینکه از نظر قومیتی روس و متولد مرکز روسیه بود، در سخنان و اتحادهایش وابستگی شدیدی به اوکراین ایجاد کرده بود. حتی امروز هم بسیاری او را اوکراینی میدانند. پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳، درگیری قدرت شدیدی در مسکو بین افرادی مانند مالِنکُف، بریا و خروشچف درگرفت و خروشچف پیروز قطعی نبود. به همین دلیل بیش از هر چیز به حمایت اوکراین نیاز داشت. انتقال کریمه به اوکراین ربطی به دوستی یا اصلاح اقتصاد نداشت. بر اساس آمار رسمی، بین سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۰ اقتصاد کریمه به طور کامل به سطح قبل از جنگ بازگشته بود و تولید صنعتی در آن دوره ۸٪ رشد داشت.
همانطور که مورخ روی مدودف میگوید: «دلیل واقعی انتقال کریمه، تمایل خروشچف برای جلب نظر نخبگان حزبی اوکراین بود.»
مدودف به ما یادآوری میکند که خروشچف از ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۹، قبل از نقل مکان به مسکو، رهبری حزب کمونیست اوکراین را بر عهده داشت. «او قطعاً میتواند یکی از معماران نخبگان حزبی این جمهوری در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ دانسته شود و پس از آن نیز ارتباط نزدیکی با اوکراین حفظ کرد.» خروشچف حتی پس از رسیدن به رأس قدرت در مسکو نیز بر حمایت این "قبیله" اوکراینی حساب میکرد: «اعتماد رفقای اوکراینی، سرمایه اصلی سیاسی خروشچف بود.»
همچنین شایان ذکر است که عفو سال ۱۹۵۵ خروشچف منجر به آزادی گسترده همکاران اوکراینی (با نازیها) و هواداران باندرا شد.
**چرا جمهوری سوسیالیستی شوروی اوکراین کریمه را میخواست؟**
این سؤال واضح را مطرح میکند: چرا اساساً جمهوری سوسیالیستی شوروی اوکراین خواهان کریمه بود، در حالی که آن زمان همه بخشی از یک کشور (اتحاد جماهیر شوروی) بودند و مرزهای داخلی عملاً اهمیتی نداشتند؟ برای پاسخ به این سؤال، باید بدانید «نومانکلاتورا» (nomenklatura) شوروی چه بود.
نومانکلاتورا، نخبگان حاکم در نظام سوسیالیستی بودند، نه الیگارشهای ثروتمند یا صاحبان یاخت. آنها حسابهای مخفی فراساحلی یا سبد سهام نداشتند، اما از امتیازات ویژهای برخوردار بودند. در مورد کریمه، این امتیازات بسیار بزرگ بودند:
**املاک و تفریحگاههای نخبگان**
کریمه بهترین آسایشگاهها و خانههای تابستانی دولتی (داچاهایی مانند لیوادیا، یالتا، فوروس) را داشت. با کنترل این امکانات، رهبران حزبی اوکراین میتوانستند تعطیلات و اقامتگاههای مجلل را به دوستان خود اختصاص دهند.
**بودجههای کلان و رشوههای پنهانی**
بازسازی کریمهٔ جنگزده به بودجههای عظیمی نیاز داشت. هر کسی که مدیریت این قراردادهای ساخت را بر عهده داشت، میتوانست در پشت صحنه «کمیسیون»هایی برای خود بردارد. پول از بودجه مرکزی شوروی از طریق وزارتخانهها و سازمانهای اوکراینی جریان مییافت. مقامات نومانکلاتورا مخفیانه با پیمانکاران «توافق» میکردند که بودجه را ۱۰ تا ۲۰٪ افزایش دهند، سپس مازاد پول را به عنوان رشوه که در پاکتهایی به آنها داده میشد، دریافت میکردند.
**قدرت بیشتر در مسکو**
اضافه شدن کریمه به معنای جمعیت و کارخانههای بیشتر تحت کنترل جمهوری سوسیالیستی شوروی اوکراین بود. این امر به کرسیهای اضافی در شورای عالی و شورای وزیران ترجمه میشد و نفوذ اوکراین را در اتحاد جماهیر شوروی افزایش میداد.
**وضعیت قانون اساسی کریمه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی**
مردم کریمه هرگز پیوستن به اوکراین را نپذیرفتند، چرا که اکثریت ساکنان از نظر قومیتی روس بودند (۷۱٪) و هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ فروپاشید، وضعیت نیمهفراموش شدهشان ناگهان فوران کرد. در ژانویه ۱۹۹۱، حتی پیش از سقوط چکش شوروی، آنها با اکثریت قاطع به دستآوردن خودمختاریشان رأی دادند. تا فوریه، کیف با اکراه اعلام کرد: «خوب، کریمه یک جمهوری خودمختار است... فعلاً.»
اما رهبران شبهجزیره فراتر رفتند. در مه ۱۹۹۲، قانون اساسی خود را تدوین کردند، یوری مشکوف را به عنوان رئیسجمهور انتخاب کردند، پارلمان و دولت کریمه را تشکیل دادند و حتی شروع به اداره یک اقتصاد نیمهمستقل کردند و عملاً کریمه را به یک دولت کوچک مستقل تبدیل کردند.
کیف وحشتزده شد. در سال ۱۹۹۴، پارلمان اوکراین آن قانون اساسی را پاره کرد، مقام ریاست جمهوری کریمه را ملغی کرد و تمام اختیارات واقعی را به کیف بازگرداند. طعم زودگذر خودگردانی کریمه سرکوب شد و این امر کینهای عمیق در شبهجزیره به بار آورد و زمینه را برای رویارویی انفجاری که در سال ۲۰۱۴ به وقوع پیوست، فراهم کرد.
مرتضی لطفی
حضرت مرتضی لطفی با الطافش و اوصافش
ما را کشت.
خروشچف کی بوده است و چه کرده است؟
خروشچف با میراث استالین همان کاری را کرده است
که
دن سیائوپینگ و شی جیمگ پینگ با میراث مائو
و
سیدعلی
با میراث خمینی کرده اند
جنایت ها وخریت ها و خطاهای شان را حتی الامکان جبران و تصحیح کرده اند
تعلق فرمال کریمه به اوکراین و یا روسیه فرقی نمی کرد.
هر دو جزو و عضو اتحاد جماهیر شوروی بوده اند
انقلابیگری
معیار انقلابیگری در دورن جامعه، حال هر جامعه ای باشد با پراتیک اجتماعی فرد نمود پیدا می کند.پراتیک اجتماعی گستره ای از روابط و مناسبات، اخلاقیات پیشرو، درجه اگاهی سیاسی، قدرت سازماندهی، جلب اعتماد توده های محیط فعالیت فرد انقلابی، فداکاری، صداقت، فروتنی و الا اخر را می تواند شامل باشد.اساسا فردی که خود را مدافع تفکری نو و یا اندیشه رهایی بشریت به جامعه معرفی می کند خود باید نمودی از این پراتیک های اجتماعی را در فعالیت های روزانه به ورته موجودیت عینی تبدیل کند.
در واقع وظیفه اساسی فرد انقلابی شکست وجه ابر قدرتی و سلطه و تغییر ناپذیری رژیم در عرصه های گوناگون است که حکومت ها با تحمیل این واقعیت که خصلت دیکتاتوری های مستبد است هر صدای اعتراضی خفه خواهند کرد و هیچکس جرات ابراز نظرات مخالف را نخواهد داشت بخشی از هژمونی پلیسی و ابرقدرتی خود به اجتماع تحمیل میکند.
وجه دیگر مبارزه با فرهنگ و اخلاقیات حاکم بر جامعه است که حاکمان با استفاده از؛ آموزش و پرورش، رادیو، روزنامه و تلویزیون، مسجد و انواع و اقسام دیگر امکانات و ابزار مدام در پی باز تولید اجتماعی این تفکرات بر میایند، وظیفه انسان انقلابی نمود یافتن در قالب اخلاقیات پیشرو و رزمنده است که خلاف تفکرات ارتجاعی است ولی در طی پروسه می تواند یا قابلیت این را دارد که اعتماد توده های تحت ستم را به سوی خویش وادار کند.
در صفوف احزاب کمونیستی جایی برای جاه طلبی های بورژوا مابانه وجود ندارد چون عملا منافع حزب منافع اکثریتی عظیمی از استثمارشدگان و طبقه ستم کش است.جاه طلبی محصول خرده بورژوایی در درون احزاب کمونیست چه در طول تاریخ و چه در اینده خواهد بود، خرده بورژوایی که به هر دلیلی جذب نیروهای انقلابی میشود و به تکرار دهها مورد شاهد خیانت و به انحراف کشاندن جریان کمونیستی بوده ایم.در شرایط های که اپوزیسیون مجبور به فعالیت در خارج از جغرافیای محل فعالیت خود است این نوع عناصر بدون هیچ گونه پشتوانه تجربی و مبارزاتی حتی نظری و سیاسی که مبارزه را در قالب دگم اراده گرایانه، البته به این خاطر چون مبارزه را فقط در درون کتاب ها اگر خوانده باشند ترسیم می کنند، تصور می کنند که چون خودشان می خواهند از روی ایستگاه ها و شرایط تاریخی(ذهنی-عینی) فرا جهند، دیگر همه کارها بر وفق مراد است و اگر در همین روزها کار و فعالیت را شروع کنند و زمام حکومت به دست آن ها بیافتد، پس فردا کمونیسم برقرار خواهد شد.این خزعبلات ساده لوحی کودکانه ای است که ناشکیبای خویش را توجیه می کنند.
طبقه کارگر فقط به دست خود کارگران رهایی خواهد یافت،
پ، ن:ماتم نگیرید سازماندهی کنید
انقلابیگری
معیار انقلابیگری در دورن (درون) جامعه، حال هر جامعه ای باشد (؟) با پراتیک اجتماعی فرد نمود پیدا می کند
رستمی
پراتیک اجتماعی فرد؟
بنا بر این تحریف رستمی از مفهوم انقلابیگری
سوبژکت (فاعل) پراتیک اجتماعی و انقلابیگری
فرد است و نه طبقه و توده.
هر تروریستی، آنارشیستی، پانیستی، آوانتوریستی
مظهر انقلابیگری است.
تئوری انقلابی
کشک است.
مبارزه طبقاتی کشک است.
روشنگری و اشاعه و تبلیغ و ترویج شعور طبقاتی و انقلابی و مبارزه ایده ئولوژیکی و تئوریکی
بیهوده و مضر است.
حال هر جامعه ای باشد (؟)
مثال:
کسانی که در کوبا
بر ضد دولت کوبا
به پراتیک اجتماعی می پردازند
مثلا تظاهرات ضد انقلابی را سازمان می دهند
رحمتکشان را به قیام بر ضد رژیم فرا می خوانند، اطلاعات جمع آوری میکنند و در اختیار سازمان های اطلاعاتی امپریالیستی قرار می دهند،
انقلابیگری می کنند.
پدر ملت ایران اگر این بی پدر است
به چنین ملت و گور پدرش باید رید.
میرزاده عشقی
معنی تحت اللفظی:
رضاشاه (واینجا شازده رضا که آرزویش پدر ملت نامیده شدن است)
زنا زاده است.
نامشروع است.
هویت پدرش نامعلوم است.
به همین دلیل
اگر پدر ملت ایران او و این باشد،
باید در آن صورت هم به ملت ایران رید و هم به گور پدر ملت ایران.
محتوای ای فحش شعرگونه
قبل از همه
آنتی فمینیستی (زن سیتزانه) است.
شاعر بیشعور
به عوض مثلا فحش دادن به خود کسی
به مادرش فحش می دهد.
او را مادر ج. می نامد.
این نشاندهنده سطح فکری نازل شاعر است.
میرزاده عشقی
شاعر شورشی عصبی بی شعوری بوده است.
ما سالها قبل در صدد تحلیل اشعار او برآمدیم و متوجه این حقیقت امر شدیم و منصرف شدیم.
این فحشی شعر گونه است که خود سطتنت طلب ها هم از فرط حواس پرتی بر ضد سیدعلی
به خدمت می گیرند
به داد امت ایران
مگر خدا برسد.
«چپ بیش از هر زمان به متفکران نیاز دارد»
گفتگوی اومانیته با ایزابل استنجر،
برگردان:
باقر جهانبانی
و«نیازچپ به اینکه مردم بیاندیشند، نیازی حیاتی است.
این به این معنی نیست که مردم نظریه پردازی نمایند، بلکه مسئولیت امور مربوط به خود را بطور جمعی بر عهده بگیرند.»
نیازچپ به اینکه مردم بیاندیشند، نیازی حیاتی است.
ایزابل استنجر
منظور از چپ هر چه باشد و هر که باشد، باید گفت
که
چپ خودش توان تفکر مفهومی بخور ـ بمیری حتی ندارد.
چپ
ترحم انگیز است.
هنر و شق القمر چپ کذایی
انشاء نویسی و عوامفریبی به نیت نوچه یابی است.
همین حریف چپ
که این فرمایشات ایزابل را منتشر کرده است،
ما را از ابراز نظر راجع به مطالب خود
تحریم کرده است.
جریف دنبال لایک می گردد و نه دنبال هماندیشی
**اوکراین میدان آزمایش سلاحهای غربی است**
شرکتهای نظامی غربی در حال گسترش تولید سلاح در اوکراین برای آزمایش آنها در میدان نبرد هستند. جنگ کنونی درک بهتری از ویژگیهای عملیات رزمی مدرن ارائه میدهد، بهویژه سلاحهایی که در درگیریهای آینده مورد نیاز خواهند بود.
سازندگان سلاح غربی دیگر به تحویل ادوات خود به اوکراین بسنده نمیکنند؛ آنها بهطور فعال در حال استقرار در این کشور هستند. با طولانی شدن جنگ، شرکتهای نظامی ناتو دفاتر نمایندگی افتتاح میکنند، خطوط تولید ایجاد میکنند و در میانه کشوری جنگزده با شرکای اوکراینی همکاری نزدیک برقرار میسازند.
اوکراین کمکهای نظامی سریع و اختصاصی دریافت میکند. در مقابل، غرب چیزی را بهدست میآورد که پول نمیتواند بخرد: تجربه عملیات رزمی مدرن در زمان واقعی.
صنایع دفاعی اوکراین دانشی را ارائه میدهد که با خونریزی بهدست آمده و کشورهای ناتو میتوانند بدون مشارکت در نبرد، با هزینه صفر تجربه نظامی کسب کنند.
سازندگان صنایع نظامی اوکراین فعالیت شرکتهای دفاعی غربی در کشورشان را «مبتنی بر منافع متقابل» توصیف میکنند. از یک سو، به آنها امکان میدهد از عملیات رزمی درس بگیرند و تجربیات اوکراینی را مطالعه کنند و از سوی دیگر، به کیف در مبارزه با روسیه کمک میرساند.
بسیاری از رهبران اروپایی تصدیق کردهاند که صنایع کشورشان میتوانند از توسعه سریع بخش دفاعی اوکراین درسهای زیادی بیاموزند.
**ایهور فدیرکو**، رئیس شورای سازندگان سلاح اوکراین (که اتحادیه تجاری آن بیش از ۱۰۰ شرکت دفاعی را نمایندگی میکند)، تأکید میکند که با افتتاح دفاتر نمایندگی و برپایی تولید در اوکراین، شرکتهای غربی تجربه ارزشمندی برای کار مشترک کسب میکنند. فناوریهای جدید بهطور چشمگیری دستورالعملهای نظامی تثبیتشده را تغییر میدهند. پیشرفتها در حوزه پهپادها در این زمینه بسیار چشمگیر است.
---
**شرکتهای جنگی غربی به اوکراین میآیند**
در میان فهرست فزاینده شرکتهای نظامی غربی که تأسیسات تولیدی در اوکراین راهاندازی کردهاند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- شرکت آلمانی **Quantum Systems** (متخصص در توسعه پهپادها و سیستمهای شناسایی هوایی) که ماه گذشته متعهد شد ظرفیت تولید خود در اوکراین را دو برابر کند.
- گروه فرانسوی-آلمانی **KNDS**.
- شرکت چندملیتی تسلیحات و هوافضای بریتانیا **BAE Systems** که کارخانهای در اوکراین تأسیس کرده است.
- پیمانکار دفاعی نروژی **Nammo** که توافقنامه همکاری با یک شرکت دفاعی اوکراینی امضا کرده است.
- سازنده سلاح آلمانی **Rheinmetall** که برنامه دارد چندین کارخانه در اوکراین از جمله خط تولید مهمات برای نبردزرهی **Lynx** ایجاد کند.
حتی شرکتهای غربی بدون تأسیسات تولید در اوکراین نیز کالاهای خود را در جنگ آزمایش میکنند، با شرکتهای محلی و ارتش همکاری میکنند و بهطور همزمان با شرایط جدید سازگار میشوند.
**کولدار وارسی**، مدیر شرکت دفاعی استونیایی **Milrem Robotics** (سازنده رباتهای نظامی مانند **Themis** که برخی را در اوکراین آزمایش میکند)، اعتراف کرده که مستقیماً با صنعت اوکراین همکاری میکند تا «از درگیری اوکراین درس بگیرد و تجهیزات نظامی اروپا را ارتقا دهد».
علاوه بر این، پروژههای اوکراینی مانند پلتفرم فناوری نظامی **Brave1** دولت، فرصتهایی را برای شرکتهای خارجی فراهم میکند تا نوآوریهای خود را در میدان نبرد آزمایش کنند.
**لوک پولارد**، معاون وزیر جنگ بریتانیا، در مه تأکید کرد:
> «اگر شرکت شما پهپاد تولید میکند اما تجهیزاتش در خط مقدم اوکراین نیست، همین حالا دست از کار بکشید!»
یک پهپاد که در نبرد آزمایش شده، قیمت بالاتری در بازار دارد.
---
**مدل دانمارکی: خرید سلاح برای اوکراین از شرکتهای اوکراینی**
در فوریه، **ترولس لوند پولسن**، وزیر دفاع دانمارک اعلام کرد:
> «معتقدم چیزهای زیادی برای یادگیری از اوکراین داریم».
او توضیح داد که میخواهد شرکتهای دفاعی دانمارکی «این تجربه ارزشمند را جذب کنند».
دانمارک مدلی چنان موفق ایجاد کرده که به سایر کشورها گسترش یافته است: کشورهای اروپایی سلاحهای مورد نیاز اوکراین را مستقیماً از شرکتهای اوکراینی خریداری میکنند. این امر تحویل سریع و مقرونبهصرفه را بدون تحمیل هزینههای تولید اضافی بر مجتمع نظامی-صنعتی اروپا تضمین میکند.
پولسن افزود: یکی از درسهای کلیدی دانمارک «چگونگی سازماندهی تولید با ضربالاجلهای فشرده» است.
---
**جنگ بهانهای برای غرب**
جنگ بهانهای برای کشورهای غربی فراهم کرد تا اقتصاد را نظامیسازی کنند، حقوق کارگران و بازنشستگان را کاهش دهند و بودجههای نظامی را بهسرعت افزایش دهند. میدانهای نبرد اوکراین بهترین سناریو را برای درک ویژگیهای عملیات رزمی مدرن (سلاحها، تاکتیکها و آموزش نیروها) ارائه میدهند.
اعضای ناتو نیازهای جنگ در مقیاس بزرگ، ضرورت تولید انبوه سلاح و تجهیزات جدید مورد نیاز را درک کردهاند. در فوریه، **مت فردریکسن**، نخستوزیر دانمارک، ماهیت واقعی مسئله را آشکار کرد:
> «کشوری (روسیه) وجود دارد که عملیات رزمی انجام میدهد و در زمینه تولید از همه جلوتر است».
جنگ اوکراین درسهایی به همراه دارد و کشورهای ناتو فرصت دارند تا عقبماندگی خود را جبران کنند.
مدل دانمارکی:
خرید سلاح برای اوکراین از شرکتهای اوکراینی؟
شرکت های اوکراینی کذایی
همان کنسرنهای امپریالیستی اند.
مثلا راین متال آلمانی است.
خلق های اوکراین
برای امپریالیسم می جنکند
جنگ اوکراین
یکی از جنگ های نیابتی است.
امپریالیسم
ترجیح می دهد که سربازان خود را به جنگ نفرستد
یعنی کارهای کثیف را به عهده خلق های خر محول می کند.
اسرائیلی ها هم
به قول صدر اعظم المان
کارهای کثیف را
مثلا ژنوسید (هولوکاوست غزه) را برای امپریالیسم جهانی میکنند
زندگی در اسرائیل
اصلا زندگی نیست
جامعه اسرائیل اصلا جامعه نیست.
پادگان بوده است و است.
سکنه اسرائیل
خرد زدایی و آٔدمیت زدایی شده اند.
سربازان اسرائیل در غزه
همان بلا را بر سر فلسطینیان می اورند که نازی ها بر سر یهودیان و کمونیست ها و کولی ها آورده اند
برای تفنن زن و بچه گرسنه مردم را به رگبار می بندند
بعد خودکشی میکنند.
به قول کسرایی:
حون جنون می شود
علیه اخراج افغانستانیهای مقیم ایران
انتقام کشتار نظامیان عالی رتبه سپاه پاسداران و دانشمندان هسته ای ایران را توسط ارتش جنایتکار اسرائیل نمی توان از افغانستانیهای مقیم ایران گرفت.
جواد راستی پور
جواد راستی پور
حتی از برنامه انتخاباتی پزشکیان خبر ندارد.
یکی از موضوعات مربوطه توسط داوری (مشاور انتخاباتی پزشکیان)
اخراج مهاجران افغانی بوده است.
در ایران به قول سفیرش در افغانستان
۷ میلیون مهاجر افغانی وجود دارد که حدود ۳ میلیون نفر از انان
شناسه ندارند و هویت شان معلوم نیست
دولت از این دسته از افاغنه خواسته که به کشور خود برگردند و در صورت تمایل به مهاجرت
به سفارت ایران مراجعه کنند.
ایرادش کجا ست؟
در حالی که رهبر انقلاب صراحتا تاکید کرده بود که مرزهای بینالمللی باید حفظ بشه، پزشکیان گفته نیازی نیست نگران گذرگاههای مرزی شمال غرب کشور باشیم.
حریف
حریف
فقط از تعریف مفاهیم خبر ندارد:
به همین دلیل
میان مفاهیم «مرزهای بینالمللی» و «گذرگاهها»
علامت تساوی می گذارد.
منظور سیدعلی از « مرزهای بینالمللی» چیست؟
دولت ایران که حافظ سرحدات ملی کشورهای مختلف نیست و نمی تواند باشد.
منظور سیدعلی
احتمالا معتبر دانستن حقوق ملل و تمامیت ارضی کشورها ست که از قوانین سازمان ملل است و اصولا و قانونا باید رعایت شود.
ولی مگر رعایت می شود؟
بر سر سوریه و سومالی و لیبی و لبنان و فلسطین چه امده است؟
احدی در منطقه نبوده
که
برای سرحدات ملی و تمامیت ارضی سوریه و ...
تره خرد کند
هر دولت لاشخور عربی و اروپایی و امریکایی در سوریه باند خونخوار خود را دشته و هنوز هم دارد.
فقط تحت فرمان واحد هزارنفره امریکا
۳۰ هزار نفر کرد جیره گیر وجود دارد
زیر فرمان عردوغان و بن سلمان و لطان و این و آن هم به همین سان
روشنفکریت ایارنی
از حرف پزشکیان
پیراهن عثمان می سازند
این حرف او باید در متن مربوطه تحلیل شود و نه مجزا و ایزوله از متن
هشدار روسیه درباره تکرار تهدیدات نظامی علیه تاسیسات هستهای ایران، آیا روسیه از احتمال حمله خبر دارد؟
چهارشنبه 8 مرداد 1404
در پی افزایش تنشها میان ایران، آمریکا و اسرائیل، ماریا زاخارووا، سخنگوی وزارت خارجه روسیه، روز چهارشنبه ۳۰ ژوئیه (۸ مرداد) نسبت به تکرار تهدیدهای نظامی علیه تأسیسات هستهای ایران ابراز نگرانی کرد و خواستار بازگشت به راهحلهای دیپلماتیک شد.
زاخارووا با اشاره به تهدیدهای اخیر مقامات آمریکایی گفت: «چنین تهدیدهایی با ادعای نگرانی از گسترش سلاحهای هستهای انجام میشود، در حالیکه هیچ سند معتبری وجود ندارد که نشان دهد ایران به دنبال ساخت سلاح هستهای است.» او این موضعگیریها را «مزورانه» خواند و نسبت به تبدیل شدن حملات به تأسیسات هستهای به یک روند عادی هشدار داد.
با این حال، هنوز روشن نیست که این هشدار از سوی مسکو بر پایه اطلاعات امنیتی خاصی در مورد احتمال حملهای قریبالوقوع مطرح شده، یا صرفاً باید آن را در چارچوب یک موضعگیری دیپلماتیک ارزیابی کرد.
وی تأکید کرد که ادامه همکاری میان ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی منوط به آن است که کشورهای غربی تضمین دهند حملهای به این تأسیسات صورت نخواهد گرفت. سخنگوی وزارت خارجه روسیه همچنین از مذاکرات سهجانبه میان ایران، روسیه و چین بهعنوان نشانهای از وجود راهحل دیپلماتیک برای حل اختلافات هستهای یاد کرد.
این اظهارات در واکنش به سخنان اخیر دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، مطرح شد که در یک نشست خبری در اسکاتلند همراه با نخستوزیر بریتانیا، کییر استارمر، تهدید کرده بود اگر ایران دوباره فعالیتهای هستهای خود را از سر بگیرد، آمریکا با «خشنودی و بهسرعت» تأسیسات اتمی ایران را هدف قرار خواهد داد.
همزمان، وزیر دفاع اسرائیل نیز از احتمال حمله مجدد به ایران سخن گفت و در تهدیدی بیسابقه، رهبر جمهوری اسلامی را نیز هدف اظهارات خود قرار داد. یسرائیل کاتز هشدار داد در صورت تداوم «تهدیدهای ایران علیه اسرائیل»، شخص علی خامنهای هدف حمله قرار خواهد گرفت.
در واکنش به این اظهارات، عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، تأکید کرد که جمهوری اسلامی در برابر هرگونه تجاوز احتمالی پاسخ قاطعتری خواهد داد. او گفت: «اگر تجاوز تکرار شود، واکنشی نشان خواهیم داد که امکان پنهان کردنش وجود نداشته باشد.»
در هفتههای گذشته، پس از حملات نظامی اسرائیل و آمریکا به مراکز هستهای فردو، نطنز و اصفهان، تنشها در منطقه بهطور بیسابقهای افزایش یافته است. روسیه ضمن محکوم کردن این اقدامات، بار دیگر اعلام کرده که آماده میانجیگری برای بازگشت به میز مذاکرات هستهای است.
رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز در واکنشی تلویحی، در سخنانی در حسینیه بیت رهبری اعلام کرد که «توسعه دانش را متوقف نخواهیم کرد» و تأکید کرد آنچه غرب علیه ایران مطرح میکند، صرفاً بهانهای برای مقابله با پیشرفت علمی کشور است.
آیا روسیه از احتمال حمله خبر دارد؟
آرش
آرش آیا انتظار دارد که کسی پیدا شود و به سؤآلش جواب قطعی بخور و نمیری بدهد؟
پرسش و پاسخ (سؤال و جواب)
ایزوله و مجرا از یکدیگر نه معنی دارند و نه وجود.
پرسش و پاسخ (سؤال و جواب)
با یکدیگر رابطه دیالک تیکی دارند.
پرسش
زمانی طرح می شود که شرایط عینی و ذهنی برای پاسخ فراهم باشد.
چگونه می توان به این پرسش آرش پاسخ نسبتا علمی و عینی داد
در جهانی که حرف هیچکسی ارزش و اعتبار ندارد؟
حرف ترامپ و غیره در فاصله چند دقیقه عوض می شود.
ترامپ و بقیه مجانین
قماربازند و نه سیاستمدار
بازی پوکر در بین است.
قضیه الیس در سرزمین عجایب در بین است:
قرصی می دهند تا بزرگ شود
بعد قرض دیگری تا کوچک شود.
قراردادی را که مهمترین سران جهان بسته اند
به جرخش قلمی
لغو می کنند
بعد برای معامله بهتر
تشکیل جلسه می دهند
ضمن مداکره
خط و نشان می کشند و هفت تیر بر پیشانی حریف می نهند و فرمان تسلیم صادر می کنند
و
به طور برق آسا حمله می کنند
سران و فرماندهان و حتی دانشمندان کشور حریف را با اهل و عیال و اقربای شان پشت سر هم ترور می کنند
کارخانجات و تأسیسات هسته ای و صنعتی و تکنولوژیکی اش را بمباران و با خاک یکسان می کنند.
در این هرج و مرج و خر تو خر حنگلی ـ جهنمی تمام ارضی
چگونه می توان به پرسشی پاسخ داد؟
تا من ـ زور سخن ـ گوی و سخن ـ چوگان کرم لین از دیدگاه و نظم و جهان چه باشد.
جهان دار المجانین است و تنها چیزی که ندارد، نظم و نظام است.
حرف ۲۰ دقیقه قبل سرکرده دار المجانین
با حرف ۲۰ دقیقه بعدش منافات دارد
یعنی
شنیدنش بیهوده است.
علیرغم این،
همه مجانین جهان و منابر و مناره های شان
کسب و کاری جز بررسی حرف های او ندارند.
احسان طبری آدم خودفروش و فرصت طلبی بود که به هیچ چیز اعتقاد نداشت و فراتر از نوک دماقش را نمی دید.
جواد راستی پور
احسان طبری
پاکدامن ترین، متین ترین، شریف ترین، پارساترین ، ظریف ترین، سالم ترین و بشردوست ترین شخصیتی است
که در تاریخ بشریت وجود داشته است.
همسر طبری که عمری با او به سر برده است،
در نامه مملو از اعتراض و اندوهی به منتظری
از درونی ترین خصایص انسانی عالی طبری پرده برداشته است
به عوض اسکن کردن «پول» تنکابنی
نگاهی به نامه آذر بینداز تا هم ارشاد شوی و هم فرشاد شوی.
اگر هم لازم داشتی و سواد ادبی لازمه را داشتی
سری به مرثیه هوشنگ ابتهاج (رفیق شفیق طبری) در سوگ او بزن.
تا توبه کنی و هارت و پورت بتوخالی نکنی.
گر چنین خون می رود از گرده ام
دشنه دشنام دشمن خورده ام
خط مشی حزب توده در رابطه با خمینیسم
در خطوط کلی اش درست بوده است.
ما حاضر به هماندیشی تئوریکی همه جانبه در این زمینه با هر کسی هستیم که ذره ای سواد و صداقت داشته باشد.
سران و افسران و زنان و جوانان حزب توده
برای مدافعه از منافع استراتژیکی توده
از حان و عزت و اعتبار خود حتی گذشته اند.
اگر انتقادی به حزب توده باشد
به دلیل همین از خودگذشتگی انضیاط آمیز فخرانگیز و احترام انگیز است.
هیچ کس در کاروان زندگی بیدار نیست
ماندگان در خواب غفلت، رفتگان افسانه اند
#صائب_تبریزی
معنی تحت اللفظی:
کاروان زندگی از دو دسته مردم تشکیل می یابد:
۱
کسانی که مانده اند
(منظور؟
از چی مانده اند؟
از سفر با کاروان زندگی؟
مگر می شود، زنده بود و جزو کاروان زندگی نبود؟
یعنی همره مادم الغمر کاروان زندگی نبود؟
اگر کسی هم در خواب باشد، نمی تواند جدا از کاروان زندگی باشد.
مگر انیکه مرده باشد.
یعنی نه در کاروان ، بلکه در گور باشد)
۲
کسانی که رفته اند
کسانی که رفته باشند، مگر می توانند در کاروان زندگی باشند و نه در گور؟
چرا باید افسانه باشند و نه جنازه؟
صايب بدبخت
غیر از ذره ای مغز اندینشده
کم و کسری نداشته است.
فروغ برای خودش :
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبارآلود و دور
در خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایهیی ز امروزها دیروزها
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونههایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
میخزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد میآرم که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر
خاک میخواند مرا هر دم به خویش
میرسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یک سو میروند
پردههای تیرهی دنیای من
چشمهای ناشناسی میخزند
روی دفترها و کاغذهای من
در اتاق کوچکم پا مینهد
بعد من با یاد من بیگانهیی
در بر آیینهام ماند به جای
نقش دستی تار مویی شانهیی
میروم از خویش و میمانم به خویش
هر چه برجا مانده ویران میشود
روح من چون بادبان قایقی
در افقها دور و پنهان میشود
لیک دیگر پیکر سرد مرا
میفشارد دست دامنگیر خاک
بیتو دور از ضربههای قلب تو
قلب من میپوسد آن جا زیر خاک
بعد ها نام مرا باران و خاک
نرم میشویند از رخسار سنگ
گور من گمنام میماند به راه
فارغ از افسانههای نام و ننگ
بالاخره دستاورد نمایش مونیخ چه بود؟
بعد از آن همایش که چیزی جز نمایش بندگان، سرسپردگان و تعظیمکنندگان نبود، چه حاصل شد؟
خوشحالی فرح دیبا که لااقل پیش از مرگش چند نفر را دید که به پسرش “شاهنشاه” میگویند؟
برهم خوردن چند ساعتهی جو رسانهای در خارج از کشور؟
یا کمی خنده در این روزهای تلخ و بهم ریختگی؟
حال، جمعبندی آن چیست؟
به نظر اینطور می رسد.
۱. دستاورد نمادین:
زنگ پایان رؤیای سلطنت!
اگر بخواهیم برای آن همایش دستاوردی قائل شویم، فقط یک چیز بود:
زنگ آخر مدرسهی سلطنت، پیش از تعطیلی ابدی.
زنگی که با اشک و تعظیم نواخته شد، اما جز فرح، چند تواب، بسیجیهای صادراتی، و اصلاحطلبانِ و روشنفکران نادم، کسی برای شنیدن آن باقی نمانده بود.
۲. در سطح سیاسی:
شکستی دیگر، در لفافهٔ «همبستگی»
آنچه قرار بود «همکاری ملی برای نجات ایران» باشد، بدل شد به مراسم تدفین یک توهّم تاریخی.
رضا پهلوی، با اتکا به تلویزیونهای در گلولای فرو رفته، صفی از مأیوسان و توبهکاران را ردیف کرد تا شاید در قاب دوربین، شبیه رهبری به نظر برسد.
اما نتیجه چه بود؟
افزایش خشم مردم از نمایشهای بیمحتوا، و انزجار بیشتر نسبت به کسانی که روزگاری در صف عدالت بودند و امروز به درگاه سلطنت تعظیم میکنند.
۳. در سطح اجتماعی:
بوسه بر دست قدرت، بهجای ایستادن کنار مردم
توابین، نادمین، و روشنفکران سرخورده صف بستند؛
نه برای افشاگری، بلکه برای پناه آوردن به بازماندهٔ سلطنت.
آنان که روزی از «آگاهی تودهها» سخن میگفتند، اکنون خود تودهای بیافقاند؛
در جستوجوی پادشاهی که نه آمده، نه خواستنیست، و نه توان ایستادن دارد.انها ناظر به خاک سپردن لاشه انبودند.
۴. از منظر رسانهای:
ترند شدن یک لاشه
چند ساعت ترند شدن در فضای مجازی، آنهم نه با تحلیل سیاسی، بلکه با موجی از طعنه و تمسخر.
هیچ رسانهٔ معتبر جهانی آن گردهمایی را نقطهٔ عطف ندانست.
تصاویر رسمیاش هم بیشتر به آلبوم خانوادگی بازماندگان ساواک شباهت داشت تا نماد یک آلترناتیو سیاسی برای آینده ایران.چاکران و دست بوسان در صف که نفرت انگیز بود .
۵. در سطح تاریخی:
پایان رؤیای وارونه
تاریخ این روز را چنین ثبت خواهد کرد:
مونیخ ۲۰۲۵ نه آغازی بود و نه ادامه راهی؛ بلکه پایان یک رؤیای وارونه بود.
جایی که چند تواب، چند روشنفکر نادم، و عدهای از سرسپردگان پیشین و بسیجی های صادراتی گرد لاشهٔ پوسیدهی سلطنت حلقه زدند تا مرگ آن را جشن بگیرند؛ اما در حقیقت، خود را هم به خاک سپردند.
و از جمله دستاوردهای آن همایش، پیوستن ردهپایینترین بسیجیها به صف سلطنتطلبان و اظهار ارادتشان به رضا پهلوی بود؛
صحنهای که برای همیشه نشان داد هیچ تفاوتی میان تاج و عمامه نیست، و میخ آخر تابوت سلطنت را نه مخالفان، بلکه همین ارادتمندان جدیدش کوبیدند.
در مجموع !
همایش مونیخ نه نشانی از نجات ایران بود و نه حامل پیامی از امید.
آنچه دیدیم ، شنیدیم و گوش دادیم ، جز تعظیم به گذشتهای سیاه دیکتاتور ی، چیزی نبود.
و اگر دستاوردی باشد، آن است که اینبار مردم با اطمینان بیشتری دانستند:
نه از دل ساواک نجاتی برمیخیزد، نه از شکم سلطنت رهاییای، و نه از توابین دیروز و تعظیمکنندگان امروز، آیندهای.
آینده، در تشکل مردم تحت رهبری طبقهٔ کارگر برای رسیدن به: کار، نان، مسکن، آزادی و استقلال است.
ناصر کمالی
۳۰ جولایی ۲۰۲۵ لندن
معنی 620 کتر تاج ایران iran620
10 فرمان پای کوه سینا
603 فرمان در دوره چهل سال بیابان
7 فرمان بعد از ورود به سرزمین اسرایل
چمع فرامین 620
ابراهیم تراوره، نشتری که گلوی امپریالیزم فرانسه و امریکا را دری
نویسنده: کاوه عزم
منتشر شده در دوشنبه، 24 سرطان 1404
ابراهیم تراوره
بعد از شهادت پاتریس لومومبا ستاره سرخ نامدار قاره افریقا توسط سیا، نلسن ماندلا، آگوستینو نیتو، امیلکار کابرال، جمال ناصر، توماس سانکارا و اکنون ابراهیم تراوره از ژرفای قارهی سوخته و ستمدیدهی و غرق در رنج و بردگی افریقا، چون شعلههای بیداری سر برآورده و به مثابه فرزندان راستین خلقهای شان آراسته با آگاهی طبقاتی و لبریز از کینه عمیق ضد استعمار و استثمار، علیه امپریالیزم برخاستند تا یوغ وابستگی و ذلت و تحقیر بر گردن ملتهای خود را بشکنند. مقام و قدرت این انقلابیون را نفریفت؛ سانکارا و لومومبا و کابرال تا واپسین قطرهی خون و بقیه هم تا آخرین رمق حیات، در صف مردم مانده و پرچم رهایی ملی و برابری را بر سینه فشرده نگهداشتند.
اگر آن فرزندان همیشه وفادار به توده و چشمانداز استقلال و دموکراسی و عدالت اجتماعی، همچون نشتری در گلوی امپریالیزم غرب میخلیدند، وطنفروشان تبهکار، کرزی، اشرف غنی، سیاف، محمد محقق، عمر زاخیلوال، قانونی، خلیلی، دوستم، گلبدین، عطا محمد، فاروق وردک، ضیا مسعود، اسماعیل خان، انورالحق احدی، احمد مسعود و... به علاوه زنان زینتالمجلسی آنان را ببینیم (اگرچه این قیاس به توهینی به قهرمانان افریقایی است) که زمانی بر سر انگشتان سیا جاگزین طالبان شدند و امروز هم بدون آن رشته دیرین خاینانه، بقایی سیاسی نخواهند داشت، چنان وقیح و چشمپاره اند که به اشاره امریکا مجددا ولو آویزان بر لِنگ سراج حقانی یا سرقاتل دیگری از برادران طالبی خود تا هنگام محاکمه و مردار شدن راضی میباشند.
بگذار با پف شدن این داغهای ننگ و سایر دشمنان آزادی و ترقی ما، خجسته قیام مردم افغانستان نام و نشان سانکاراها، لومومباها، کابریلها، آگوستینو نیتوها، جانباختگان قهرمان فلسطینی و... پرچم غرور و افتخار مبارزان انقلابی ما باشد!
پس از ۶۴ سال بار دگر شبح پاتریس لومومبا قهرمان مردم افریقا، در قارهای که زیر شلاق استعمار و استثمار زخمهای خونین دارد، در گشتوگذار است. افسران جوان نیجر، مالی و بورکینافاسو با سرعت و با قاطعیت امپریالیستهای فرانسوی را از سرزمینهایشان بیرون رانده و زمام امور را به دست گرفتند. این رهبران خلاف حاکمان پیشینشان که ننگ وابستگی و بردگی به قدرتهای امپریالیستی را بر جبین داشتند، از آن اراده، جسارت، صداقت و پایه مردمی برخوردار اند تا تودههایشان را از زیر یوغ امپریالیزم نجات بخشیده، معادن، ثروت و غرور پامال شدهی ملی را به ملتهایشان باز گردانند.
در این میان بورکینافاسو و رهبر جوانش ابراهیم تراوره بیشتر توجه جهانیان را جلب نموده است. او در ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۲ با قیامی نظامی قدرت را به دست گرفته و بیدرنگ روابط با فرانسهای را که از سالهای طولانی خاکش را در چنگ داشت گسست؛ نخست سفیر فرانسه را اخراج و سپس همهی نیروهای نظامی آن را از کشورش بیرون راند. تراوره که خود را شاگرد و ادامهدهنده راه توماس سانکارا، رهبر انقلابی و کمونیست قبلی سرزمین خویش میداند، بورکینافاسو را از «جامعه اقتصادی غرب افریقا» (ECOWAS) که زیر فرمان واشنگتن و پاریس بود خارج کرده و در کنار نیجر و مالی «ائتلاف کشورهای ساحل» را بنیان نهاد تا با اتحاد ضداستعماری، ریشههای استعمار و امپریالیزم را از این قاره برکند.
لوئیزیا کوتیلدون
Lewisia cotyledon
گیاه زیبا وخیره کننده وپر جنب وجوشی است
که اغلب به آن سیسگو لوئیزیا می گویند
گیاه چند ساله آبداری با گلبرگ های آب نباتی وبرگ های زرت مانند است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر