۱۴۰۴ تیر ۱۸, چهارشنبه

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره الأنعام ) (۴۳۰)

   

 ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ ۖ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ۗ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْعَالَمِينَ﴾
[ الأنعام: ۹۰]

اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است،

 پس به روش ايشان اقتدا كن. 

بگو: 

در برابر آن هيچ پاداشى از شما نمى‌طلبم،

 اين كتاب جز اندرزى براى مردم جهان نيست.

کریم 

در این آیه،

نخبگان و نوردیدگان و صالحان 

(انبیاء)

را

به مقام اوتوریته (مرجع تقلید، سرمشق، الگو، مقتداء) ارتقا می دهد.

جالب در این آیه،

 دقت تئوریکی ـ تئولوژیکی (فلسفی ـ فقهی) ستایش انگیز کریم  است:

او به اقتداء از روش انبیاء فرا می خواند

و

نه

به اقتداء از خود انبیاء.

کریم

مبلغ کیش شخصیت نیست.

جالبتر از آن، 

وارد کردن نسبیت تعیین کننده ای بر شخصیت (انبیاء) است:

 

انبیاء

در جهان بینی کریم

تحفه نطنز نیستند.

شبیه پیشوا در ادبیات فاشیستی ـ فوندامنتالیستی نیستند.

 

انبیاء

بخشی از بشریت اند که خدا آنها را هدایت کرده است.

یعنی

همه کاره نیستند.

همه کاره خدا ست و بس.

در این برخورد کریم

رئالیسم و راسیونالیسم ستایش انگیزی به چشم می خورد.

سعدی

همین اندیشه 

را

در حکایتی در رابطه با شاهان (عالی ترین نمایندگان طبقه حاکمه) به خدمت می گیرد:


بخندید:

کاول ز بیم و امید

همی لرزه بر تن فتاد ام چو بید

 

به آخر ز تمکین الله و بس

نه چیز ام به چشم اندر آمد، نه کس.

معنی تحت اللفظی:

مداح سعد ابن زنگی گفت:

«نخست در دیالک تیکی از ترس و امید،

( ترس از اینکه پادشاه خوشش نیاید و جلاد را خبر کند و امید به اینکه جایزه ای بدهد)

بسان بیدی لرزه بر اندامم افتاد.

بعد چشمم به شعار «الله و مابقی هیچ و پوچ» نوشته بر تاج شاه افتاد.

آنگاه پادشاه و خلعت در نظرم خار و خس جلوه گر شد.»

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر