۱۴۰۴ تیر ۱۷, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۲۶۰)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت چهاردهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۱ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

به شهری در از شام، غوغا فتاد

گرفتند پیری مبارک نهاد

هنوز آن حدیث ام به گوش اندر است

چو قید اش نهادند بر پای و دست

که گفت:

«ار نه سلطان اشارت کند

که را زهره باشد که غارت کند؟

 

بباید چنین دشمنی دوست داشت

که می دانم اش، دوست بر من گماشت

 

اگر عز و جاه است و گر ذل و قید

من از حق شناسم، نه از عمر و زید

 

ز علت مدار، ای خردمند، بیم

چو داروی تلخ ات فرستد حکیم

 

بخور هر چه آید، ز دست حبیب

نه بیمار داناتر است از طبیب.»

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر