سرچشمه:
صفحه فیسبوک
شهین ایرانی
تحلیلی
از گاف سنگزاد
ﺟﻤﻠﻪ « ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ» ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺟﻤﻠﻪ ﻱ ﻓﺮﺍﺭ
ﺑﺸﻨﻮﻳﻢ ﻓﺮﺍﺭ می ﻜﻨﻴﻢ
ﺑﺸﻨﻮﻳﻢ ﻓﺮﺍﺭ می ﻜﻨﻴﻢ
ﺍﻣﺎ ﻫﺮ دو ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﻨﻬﺎی ﺸﺎﻥ
ﻧﮕﺬﺍﺭﺩ
·
سؤال اما این است
که مفهوم «دوست داشتن» به چه معنی است؟
·
چرا خیلی ها
گرسنه و تشنه دوست داشته شدن اند؟
·
چرا مردم دوست
داشتن چیزی را و یا کسی را مرتب نشخوار می کنند و یا به رخ این و آن می کشند؟
1
·
اگر واژه هائی را
که حاوی همین مفهوم «دوست داشتن» اند، از
ادبیات فارسی حذف کنند، شاید چیز دندانگیری برای جماعت بلحاظ روحی گرسنه و تشنه
باقی نماند.
2
·
دوست داشتن را اما
باید در داربست دیالک تیکی اش در نظر گرفت و درک کرد:
·
در دیالک تیک
دوست داشتن و دشمن داشتن
·
در دیالک تیک عشق
و نفرت
·
در دیالک تیک مهر
و قهر
·
در دیالک تیک
علاقه و انزجار
3
·
ژان لافیت مؤلف کتاب
آنتی فاشیستی موسوم به «آنها که زنده اند»، با توجه به این دیالک تیک است که می نویسد:
·
پیش شرط علاقه و عشق
اصیل نسبت به خلق، نفرت و کین اصیل نسبت به دشمنان خلق (فاشیسم) است.
·
(نقل به مضمون)
4
·
این بدان معنی
است که نه عشق بدون نفرت وجود دارد و نه نفرت بدون عشق.
·
عشق و نفرت چه
بسا به یکدیگر بدل می شوند و یکدیگر را مشروط می سازند.
5
·
طبقه حاکمه و
نمایندگان ایدئولوژیکی رنگارنگ آن نیز در طول تاریخ گاه از دوئالیسم عشق و نفرت (دوست
و دشمن، خیر و شر) و گه از دیالک تیک عشق و نفرت سخن گفته اند:
الف
·
خواجه شیراز جز و
دسته اول بوده است:
·
او دوئالیسم عشق
و نفرت را به شکل دوئالیسم معشوق و رقیب بسط و تعمیم داده است.
·
مراجعه کنید به
مقوله رقیب در آثار خواجه شیراز در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ب
·
شیخ شیراز عمدتا به
دسته دوم تعلق دارد:
·
او دیالک تیک عشق
و نفرت را به شکل دیالک تیک گنج و مار، گل و خار و الی آخر بسط و تعمیم داده است.
·
مراجعه کنید به تحلیل
آثار سعدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
6
·
شالوده دیالک تیک
عشق و نفرت هر کس، منافع شخصی او ست:
·
هر کس بسته به
سطح شعورش، یعنی بسته به میزان، پهنا و ژرفای درک از منافع خویش، دیالک تیک عشق و
نفرت را در ذهن خود تشکیل می دهد.
·
در جامعه و جهان
کسی یافت نمی شود که از دیالک تیک عشق و نفرت، تهی باشد.
·
حتی نباتات و حشرات
و جانوران در چارچوب این دیالک تیک بسر می برند.
7
·
برخلاف جفنگیات
رایج، عشق ناب و یا نفرت ناب نیز وجود ندارد.
·
کسی هم یافت نمی شود
که بی خبر از عشق و نفرت باشد.
·
برای اینکه کشف و
درک منافع لحظه ای و یا پروسه ای (روندین) خود پیش شرط اصلی بقا ست.
·
به دلیل همین دیالک
تیک عشق و نفرت است که گروه های اجتماعی متشکل و یا متحد می شوند و یا منشعب، متلاشی
و متفرق می گردند.
·
صلح و جنگ میان
گروه های انسانی نیز بر اساس همین دیالک تیک عشق و نفرت صورت می گیرد.
·
شالوده اصلی عشق
و نفرت منافع شخصی افراد انسانی است که در تحلیل نهائی در منافع نوعی و طبقاتی آنها
تبلور می یابد.
8
ﺟﻤﻠﻪ « ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ» ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺟﻤﻠﻪ ﻱ ﻓﺮﺍﺭ
ﺑﺸﻨﻮﻳﻢ ﻓﺮﺍﺭ می ﻜﻨﻴﻢ ﺍﻣﺎ
ﺑﺸﻨﻮﻳﻢ ﻓﺮﺍﺭ می ﻜﻨﻴﻢ ﺍﻣﺎ
·
دلیل سیری
ناپذیری و سیراب ناپذیری انسان ها از دیالک تیک عشق و نفرت (دوست داشتن ـ دشمن
داشتن) همین منافع اگوئیستی ـ بنیادی (اله منتار) آنها و در بهترین حالت منافع نوعی ـ طبقاتی بنیادی آنها
ست.
·
بر زبان راندن ﺟﻤﻠﻪ
« ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ» ضمنا به معنی بر زبان راندن «دشمنش دارم» است.
·
نوعی و فرمی از
مرزبندی میان دوست و دشمن است.
·
حالا این سؤال پیش
می آید که چرا در کشور مؤلف جمله «دوستت دارم» بی اعتبار شده و حتی به جمله فرار
از مدعی بدل شده است؟
9
·
یکی از دلایل این
استحاله و مسخ جمله «دوستت دارم» می تواند خریت مدعی باشد:
·
اگر کسی در کدوی
کله به جای مغز اندیشنده، زباله داشته باشد، طبیعی است که قادر به تمیز دوست از
دشمن نخواهد بود و جمله «دوستت دارم» را بطور مکانیکی تحویل هر رهگذری خواهد داد.
·
چنین خری عملا از
فرمی که محتوائی دارد، فرمالیته ای بی محتوا خواهد ساخت.
·
این اما به چه
معنی است؟
10
ﺟﻤﻠﻪ « ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ» ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺟﻤﻠﻪ ﻱ ﻓﺮﺍﺭ
ﺑﺸﻨﻮﻳﻢ ﻓﺮﺍﺭ می ﻜﻨﻴﻢ ﺍﻣﺎ
·
این اولا بدان
معنی است که خر نمی تواند کسی را دوست داشته باشد.
·
چون پیش شرط دوست
داشتن، شعور و شناخت است.
·
خری که به خمینی و
شرکاء جمله «دوستت دارم» را تحویل دهد، تا به تشکیل «جبهه متحد خر» نایل آید، از
دانشگاه های اوین و کرج و ورامین سر در می آورد و پس از تحمل زجر و شکنجه و رسوائی
در مقیاس ملی و بین المللی، از تدفین آبرومندانه و حتی از نعمت گور و گورسنگی محروم
می ماند.
·
جبهه متحد خر عملا
نمی تواند تشکیل شود.
·
چون پیش شرط تشکیل
جبهه (دوستی) شعور و شناخت است.
11
ﺟﻤﻠﻪ « ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ» ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺟﻤﻠﻪ ﻱ ﻓﺮﺍﺭ
ﺑﺸﻨﻮﻳﻢ ﻓﺮﺍﺭ می ﻜﻨﻴﻢ ﺍﻣﺎ
ﺑﺸﻨﻮﻳﻢ ﻓﺮﺍﺭ می ﻜﻨﻴﻢ ﺍﻣﺎ
·
دلیل دیگر این استحاله
و مسخ جمله «دوستت دارم» می تواند بحران فکری و فرهنگی حاکم در کشور مؤلف باشد:
·
چون در بلبشوی
چنین بحرانی است که اعضای طویله حرف دهن خود را نمی فهمند.
·
یعنی با محتوای مفهومی
واژه های خود بیگانه اند.
·
در این صورت است
که احکام و دعاوی مردم فرم معما به خود می گیرند و کسی به محتوای آنها پی نمی برد:
·
به عنوان مثال، آخوندها
در زمان شاه در هر منبری برای سلامتی شاهنشاه اسلام دعا می کردند.
·
ژاندارم کمسواد
روستا واژه «شاهنشاه اسلام» را به معنی محمد رضا شاه تفسیر می کرد و فئودال سلب مالکیت
شده به معنی مهدی موعود.
·
خر تو خر به همین
می گویند.
·
استحاله و مسخ جامعه
هم به همین طریق تحقق می یابد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر