۱۳۹۸ مهر ۸, دوشنبه

تأملی در شعری از شاملو تحت عنوان «تکرار» (۱۱) (بخش آخر)


احمد شاملو
 
تحلیلی
از
ربابه نون
 
تکرار...
از
آیدا در آینه
(۲۵ اسفندِ ۱۳۴۱)

جنگلِ آیینه فروریخت
و
رسولانِ خسته به تبارِ شهیدان پیوستند،
و
شاعران به تبارِ شهیدان پیوستند
چونان کبوترانِ آزادْپروازی که به دستِ غلامان ذبح می‌شوند
تا سفره‌ی اربابان را رنگین کنند.

و بدین‌گونه بود
که
سرود و زیبایی
زمینی را که دیگر از آنِ انسان نیست
بدرود کرد.

گوری ماند
و
نوحه‌ ای.
و
انسان
جاودانه پادربند
به زندانِ بندگی اندر
بمانْد.
 
این بند شعر
بند پایانی این شعر شاملو
ست.
 
۱
جنگلِ آیینه فروریخت
و رسولانِ خسته به تبارِ شهیدان پیوستند،
 
نخبگان عنقلابی
که
سودای تشکیل سوسیالیسم و حتی کمونیسم برای انسان انتزاعی متشکل از اقلیت انگل سرور و برتر
در
سر داشته اند،
پس از تحمل زجر و رنج و عذاب
به
دست توده پای در بند جلاد
به
شهادت می رسند.
 
۲
و شاعران به تبارِ شهیدان پیوستند
 
حیرت انگیز و سؤال برانگیز
پیوستن شعرا به تبار شهدا
ست.

شاملو
شعرا
را
جزو نخبگان عنقلابی
تصور می کند
که
طرفدار سینه چاک سوسیالیسم و کمونیسم اند.

به
همین دلیل
بسان نخبگان (رسولان، برگزیدگان)
شربت شهادت می نوشند.

شعرا
و
روشنفکران
در
قاموس جلال آل احمد و احمد شاملو و غیره
منجیان بشریت
محسوب می شوند
و
عنقلابی جبلی و لدنی اند.
 
۳

و شاعران به تبارِ شهیدان پیوستند
 
این
همان احمد شاملو ست
که
از
شعر
طناب
تعبیه می کند
و
حمیدی شاعر
را
شخصا
به
دار
می کشد.
 
دلیل این استثناء
ساز و برگ اعدام
است.
 
توده
خر
است
و
شعر
سرش نمی شود
تا
از
عهده اعدام حمیدی شاعر
به
شمشیر شعر
برآید.
 
شعری که زندگی‌ است

موضوعِ شعرِ شاعرِ پیشین
از زندگی نبود.
در آسمانِ خشکِ خیالش، او
جز با شراب و یار نمی‌کرد گفت‌وگو.

او در خیال بود شب و روز
در دامِ گیسِ مضحکِ معشوقه پای‌بند،
حال‌آن‌که دیگران
دستی به جامِ باده و دستی به زلفِ یار
مستانه در زمینِ خدا نعره می‌زدند!

موضوعِ شعرِ شاعر
چون غیر از این نبود
تأثیرِ شعرِ او نیز
چیزی جز این نبود:

آن را به جایِ مته نمی‌شد به کار زد
در راه‌ هایِ رزم
با دست‌کارِ شعر
هر دیوِ صخره
را
از
پیش راهِ خلق
نمی‌شد کنار زد.


یعنی اثر نداشت وجودش
فرقی نداشت بود و نبودش
آن را به جایِ دار نمی‌شد به کار برد.

حال آن‌که
من
به‌ شخصه
زمانی
همراهِ شعرِ خویش
هم‌دوشِ شن‌چوی کره‌یی
جنگ کرده‌ام
یک بار
هم
«حمیدیِ‌ شاعر»
را
در
چند سالِ پیش
بر
دارِ شعر خویشتن
آونگ کرده‌ام.
 
اینجا
دیگر
جلاد نخبگان و شاعران
نه
توده پای در زنجیر
بلکه
شخص شخیص نخبه شرزه شیر
است.


اس آ
نیروی شبه نظامی حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان
این نیروی شبه نظامی در افزایش قدرت آدولف هیتلر بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ میلادی نقش برجسته‌ ای داشت. رنگ لباس این گروه، خاکی بود.
ویکی‌پدیا
 
در
آلمان فاشیستی
نیز
دار و دسته های فاشیستی متنوع خونخوار وجود داشت
و
نخبگان عنقلابی
برای کسب سرکردگی،
نخبگان عنقلابی دیگر
را
قتل عام کرده اند.

۴
 
و شاعران به تبارِ شهیدان پیوستند
چونان کبوترانِ آزادْپروازی که به دستِ غلامان ذبح می‌شوند
تا سفره‌ی اربابان را رنگین کنند.
 
شعرا
بسان انبیاء
به
شهادت می رسند.
 
جلاد هر دو
ظاهرا
توده پای در زنجیر
است.
 
ولی
آماج جنایت
چیز به کلی دیگری است.
 
چیزی است
که
کمترین نفعی
برای توده پای در زنجیر جلاد و دوستاقبان
ندارد.
 
آماج اعدام انبیاء و شعرا
رنگین تر گشتن سفره اربابان انتزاعی است.

جالب تر
اما
شباهت غریب انبیاء و شعرا
به
کفتران
است.
 
زنده باد کفتران
که
در
دیار عه «هورا» و عا «شورا»
بانی سوسیالیسم و کمونیسم نخبگانی اند.
 
۵
و بدین‌گونه بود
که
سرود و زیبایی
زمینی را که دیگر از آنِ انسان نیست
بدرود کرد.

گوری ماند
و
نوحه‌ ای.
و
انسان
جاودانه پادربند
به زندانِ بندگی اندر
بمانْد.
 
آنچه
در
زمین خالی از نخبه
باقی می ماند،
گور و نوحه (؟) و انسان انتزاعی تا ابد برده و پای در بند
است
که
نه
سرودی بر لب دارد
و
نه
شادی ئی در دل.
 
 
پسیمیسم
پایان این شعر عنقلابی شاملو
ست.
 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر