تأملی
از
میم حجری
همانطور که ذکرش گذشت،
رمان دایی جان ناپلئون
رمان تضادهای مسخره رنگارنگ اشرافیت فئودال و روحانی
است:
تضاد آقاجان با دایی جان
(بورژوا با فئودال)
تضاد اسدالله میرزا با دوستعلی خان
(فئودال زاده نامشروع بافئودال زاده مشروع)
تضاد عزیزالسلطنه با فرخ لقا
(در رقابت بر سر دوستعلی خان)
تضاد سعید با پوری
(بورژوا زاده با فئودال زاده بر سر لیلی)
تضاد دوستعلی خان با آسپیران
( فئودال با دستیار دادگستری)
و
الی آخر.
۱
تضاد دوستعلی خان با آسپیران
( فئودال با دستیار دادگستری)
اشرافیت فئودال و روحانی
در
هیئت خانواده دایی جان ناپلئون
در
حال تجزیه و تلاشی
است.
روند تجزیه و تلاشی
با
نفوذ پدیده های بورژوایی و توده ای
در
درون برج و باروی فئودالی
تشدید می شود.
پدیده هایی
که
حکم مواد منفجره
را
دارند.
نفوذ یکی از این پدیده ها
به
سبب آبستن گشتن قمر،
دختر ناتنی دوستعلی
احتمالا
توسط خود او
ست.
دوستعلی
هم
به
خاطر املاکی که قمر از پدر مفقوده اش
به
ارث برده،
با
مادر قمر
ـ عزت السلطنه ـ
ازدواج کرده است
و
نه
با
فرخ لقا.
ازدواجی
که
تضاد جدیدی را در خانواده اشرافی شعله ور کرده است:
تضاد عزیزالسلطنه با فرخ لقا
(در رقابت بر سر دوستعلی خان)
۲
آبروی خانواده اشرافی
در
خطر
است:
اشراف زاده خل و پرخور
آبستن
است
و
شوهرش نامعلوم.
دوستعلی
به
قمر
گفته
که
اسم پدرش یدالله
است.
فاجعه
هم
همین جا
ست.
یدالله
نوکر یک هندی
است.
ازدواج اشراف زاده ای
با
نوکری
بسان انفجار بمب اتم
در
برج و باروی فئودالی
است.
وقتی
معلوم می شود
که
یدالله
را
قمر
اصلا
ندیده
و
اختراع دوستعلی
است،
عزت السلطنه
تفنگ بر می دارد
و
دوستعلی
را
به رگبار می بندد.
دوستعلی
شانس می آورد
که
ساچمه ها
به
باسنش
اصابت می کنند.
۳
جست و جوی همسر برای قمر
آغاز می شود.
همسری
که
باید
قمر
را
عقد کند
و
پس از یکی دو هفته طلاقش دهد
تا
پدری قلابی برای بچه قمر
پیدا شود.
مش قاسم
آسپیران تریاکی
را
پیشنهاد می کند
که
اهل غیاث آباد قم
و
کارمند پایین رتبه دادگستری
است.
آسپیران
ادعا می کند
که
در
جنگ
تیر خورده و برج سانفرانسیسکویش
مضمحل شده است.
قمر
بی نیاز از برج
بچه دار شده است
و
برای اشراف فئودال
بود و نبود برج
یکسان
است.
فقط
باید
کسی نداند
که
آسپیران
فاقد وسیله تولید مثل
است.
مسئله مهمتر
مادر کریه المنظر آسپیران و خواهر خواننده اش در کاباره ای
است
که
آسپیران
نمی تواند
تنهای شان گذارد
و
باید
به
همراه آورد.
در نتیجه
خانه دوستعلی
ضمنا
به
محل سکونت آسپیران و مادر و خواهرش
مبدل می شود
که
دوست پسر کلاه مخملی چاقوکش گردن کلفتی
دارد.
قرار بر این بوده
که
آسپیران
پس از گذشت ۳ ماه
قمر
را
طلاق
دهد.
قمر
بچه اش
را
به
دنیا می آورد
و
بلافاصله
مجددا
آبستن می شود.
معلوم می شود
که
آسپیران
کلک زده است.
آسپیران
ادعا می کند
که
بچه اول قمر
هم
از
او ست.
نتیجه نهایی این وصلت قمر با آسپیران
تصاحب خانه و املاک قمر
توسط آسپیران
و
اخراج دوستعلی از خانه عزت السلطنه
است.
۴
آقاجان
ـ پدر سعید ـ
از
این وصلت با آسپیران آس و پاس
برای ریختن آبروی دایی جان ناپلئون
بهره بر می گیرد
و
در
مجلسی
که
به
مناسبت این وصلت
تشکیل داده
و
جناب سالار
را
هم دعوت کرده
خانواده آسپیران
را
معرفی می کند
و
دود از دودمان دایی جان ناپلئون
بلند می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر