۱۳۹۸ مهر ۴, پنجشنبه

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۸۴)


پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین

فصل ششم
وظیفه فکری فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان

بخش سوم
ادامه

۳۸
·    برای اینکه مطالبه امپیریسم انگلیس در طرفداری از «آنچه که وجود دارد»، حاوی مطالبه ای است که به معنی قبول کلیشه اجتماعی «موجود» و دست نخورده ماندن آن است.

۳۹
·    سمتگیری آن به سوی منفرد، بالاجبار به صرفنظر از تضمین عام این منفرد، منجر می شود.

۴۰
·    امپیریسم انگلیس به لحاظ معرفتی ـ نظری (تئوری  شناخت)، از اسکپتیسیسم (تردیدگرایی) هیوم سر در می آورد و در رابطه جامعه ای ـ سیاسی به تأیید کنفرمیسم (همنوایی، هنجارگرایی) می انجامد.

۴۱
 
 
·    به زبان جان لاک، «ما آدمیان کلیه دلایل لازم را در اختیار داریم تا به آنچه که خدا برای ما بسته به لیاقت مان مقرر داشته، راضی باشیم.
·    برای اینکه خدا، هر آنچه که برای آسایش ما و برای تعلیم در سجایای اخلاقی لازم است، عطا کرده و قابل شناخت ساخته است.»
·    (جان لاک، «تأملی راجع به فهم بشری»، کتاب اول، فصل ۱، پاراگراف ۵)

۴۲
·    امپیریسم انگلیس، بدین طریق، خرد را، افتخار جامعه ای را و رزم افزار ایده ئولوژیکی کلیه بورژوازی ترقی خواه را سرنگون می سازد.

۴۳
·    امپیریسم انگلیس، خرد را مجبور به استعفا می کند.

۴۴
·    امپیریسم انگلیس، در بحث فلسفی آن زمان، موضوع خرد را تا حد واژه بازی صرف و در بهترین حالت، تا حد حرفی با لحن ملیح تنزل داد.

۴۵
·    مارکس راجع به جان لاک به درستی نوشت:
·    «جان لاک که بورژوازی جدید را در کلیه فرم هایش، صاحبان صنایع را بر ضد طبقه کارگر و بی همه چیزان، تجار را بر ضد رباخوارن کهنه کار، اشراف مالی را بر ضد بدهکاران دولتی نمایندگی می کرد، در یکی از آثار خود حتی به اثبات فهم بورژوایی به مثابه فهم معمولی انسانی پرداخت.»
·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۳، ص ۶۱)

۴۶

·     نظر هیوم راجع به روح به مثابه «نوعی تئاتر، که در آن، ادراکات حسی مختلف یکی پس از دیگری وارد صحنه می شوند، می آیند و می روند و در تنوع بی پایان مواضع و انواع تنظیمگشته قاطی همدیگر می شوند»
·    (هیوم، «بررسی ئی راجع به طبیعت انسانی»، قسمت اول، «راجع به فهم»، ص ۳۲۷)، شبیه نظر زیر او ست:
·    «روشن است که آخرین اهداف اعمال انسانی را هرگز نمی توان به مدد خرد توضیح داد.
·    بلکه معیار، فقط احساسات و تمایلات انسان ها ست که کاملا مستقل از لیاقت های فکری است.»
·    (هیوم، «بررسی ئی راجع به اصول اخلاق»، ص ۱۴۴)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر