۱۳۹۸ مهر ۲, سه‌شنبه

دایی‌ جان ناپلئون از دیدی دیگر (۱۰)


تأملی
از
میم حجری
 
 
مش قاسم
در
رمان دایی جان ناپلئون
نوکر
است.
 
ایرج پزشکزاد
بی آنکه خود متوجه باشد،
  نوکر
را
به
طرز استه تیکی - اتیکی ـ هنری 
کاراکتریزه می کند.
 
در
مصاحبه ای می گوید:
دست اندرکاران این فیلم
پرسیدند:
«به نظرتان کدامیک از هنرپیشه ها نقش خود را به بهترین وجهی بازی کرده است؟»
 
ایرج پزشکزاد
از
دادن پاسخ به پرسش آنان طفره می رود.
 
ولی
پرسش آنان
را
بی پاسخ نمی گذارد.
 
می گوید:
«من پس از دیدن فیلم، عاشق مش قاسم شدم»
 
بعد
در
مصاحبه 
استنباط فئودالی خود از عشق
را
برملا می سازد:
 «هنرپیشه ای که نقش مش قاسم 
را
بازی کرده بود،
مردی حدودا ۳۵ ساله بود
ولی
با
شنیدن پاسخ من
لبخندی بر لبانش رویید
و
او
به
نظرم
پسربچه ای ۱۶ ـ ۱۷ ساله آمد.»
(نقل به مضمون)
 
به
نظر ما
همه هنرپیشه ها
نقش خود
را
به
بهترین وجهی
بازی کرده اند.
 
بغرنج ترین نقش
اما
نقش دایی جان ناپلئون
 بوده است
که
به
هنرپیشه مربوطه
به
طرز ستایش انگیزی
 بازی کرده است.

۲
مش قاسم
نوکر ایدئال
است.

مش قاسم
کپیه مطلق دایی جان ناپلئون
است.
 
یعنی
نوکر اریستوکراتیزه گشته است.
 
مش قاسم
احتمالا
اصلا
جنگ نکرده است.
 
ولی
خود
را
در
عالم خیال
 چنان مانی پولیزه کرده
که
انگار
بسان دایی جان ناپلئون
یکی از سربازان بریگاد لیاخف بوده است
و
 بر ضد اشرار (رهزنان)
جنگ ها کرده است.

۳
مانی پولاسیون تخیلی خود توسط مش قاسم
به
قدری است
که
رجزخوانی های تخیلی دایی جان ناپلئون
را
نه
تنها
تأیید،
بلکه
حتی
تصحیح
 می کند:
آقا
جنگ ممسنی نبود.
جنگ کازرون بود.
در
جنگ ممسنی
شما
اصلا
کلاه نداشتید.
کلاه شما 
گم شده بود.

یعنی
تیر خورده بود.

۴
مش قاسم
بسان اشراف فئودال
متنفر از زحمتکشان است.

از
پشت بام
آجری
را
بر سر فروشنده بینوای دوره گرد می زند
و
ضمنا
فحش بارانش می کند.

فروشنده دوره گرد تهیدستی از دیار آتش ها
که
مش قاسم
او
را
به
انگلیسی بودن
متهم می کند.

یعنی
همان جنگ های تخیلی دایی جان ناپلئون
 بر 
ضد انگلیسی ها
را
به
سبک و سلیقه خود
جامه عمل می پوشاند.

گذار از فانتزی به نبرد.

۵
مش قاسم
اما
نسبت به نوکرها
همبستگی نشان می دهد.

وقتی
حمد الله
ـ نوکر آقاجان ـ
 به
اتهام دزدی
دستگیر و در زیر زمین خانه دایی جان ناپلئون
زندانی می شود،
مش قاسم
می کوشد
تا
او
را 
هم
تغذیه کند
و
هم
از
زندان آزاد سازد.
 
۶
مشخصه بارز دیگر نوکر
جانبازی برای ارباب
است.
 
وقتی
دایی جان ناپلئون
 بر مش قاسم خشم می گیرد و می خواهد اخراجش کند،
به
دست و پای ارباب می افتد
و
ترجیح می دهد که بمیرد تا اخراج شود.

دلایل مش قاسم اقناع کننده اند:
دایی جان ناپلئون
گویا
در میادین جنگ
بارها و بارها
با
به
خطر انداختن جان خود
او
را
از 
مهلکه مرگ
نجات داده است:
آقا 
دل شیر 
دارد.

سر نترس 
دارد.
 
هم
دایی جان ناپلئون
 و
هم
مش قاسم
 علیرغم رجزخوانی بی امان
فوق العاده ترسو هستند.
 
مش قاسم
از
این لحاظ
هم
کپیه دایی جان ناپلئون
است.
 
ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر