۱۳۹۸ مهر ۷, یکشنبه

دایی‌ جان ناپلئون از دیدی دیگر (۱۴) (بخش آخر)

 
تأملی
از
میم حجری
 
رمان دایی جان ناپلئون 
عرصه عرض اندام رئالیستی دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
است.
 
طبقه حاکمه
اشرافیت فئودال و روحانی
است.
 
انعکاس توده
در
آیینه ضمیر اشرافیت فئودال و روحانی
در
رمان دایی جان ناپلئون   
در
نهایت ناتورالیته و رئالیته (طبیعیت و واقعیت)
تبیین می یابد.
 
تار و پود تفکر حاکم در خانواده اشرافی
به
تحقیر سیستماتیک توده
سرشته
است.
 
 
به
قول اسدالله میرزا  
(شازده قراضه به قول بقیه)
«اینها خیال می کنند که دیگران از تخم مرغ درآمده اند.»

اعضای طبقه حاکمه
چنان
از
قصاب و بقال و بزاز و دهقان و کفاش و نوکر و دهاتی و غیره
سخن می گویند
که
انگار
با
زباله
سر و کار دارند ونه آدم.
 
۲
توده ـ تصویر حاکم در رمان دایی جان ناپلئون  
شباهت غریبی به توده ـ تصویر اجامر فاشیسم دارد.
 
هیتلر
توده هوادار خود
را
مشتی گاو و گوساله
تصور می کرد.
 
شاملو
از
توده 
همان تصویری
را
ارائه می داد
که
از
جذامیان.
 
تصویری تهوع انگیز.
 
توده ـ تصویر محمود دولت آبادی پیر
مورچه ـ تصویر فعال در منجلاب
است
که
نخبه ای
باید
ظهور کند
بر گرده شان بنشیند 
و
با
شلاق
از
منجلاب بیرون شان راند.
 
۳
در
رمان دایی جان ناپلئون  
شباهت بینشی فئودالیسم با فاشیسم
در
رابطه
با 
توده
به
بهترین وجهی
تبیین می یابد.
 
میان فئودالیسم و فاشیسم
خویشاوندی عمیقی
وجود دارد.
 
نازیسم
عملا و عینا
ضد مدرنیته
بود.
 
اگرچه از همه دستاوردهای علمی و فنی مدرنیته
برای
رسیدن به آماج های کثیف خود
استفاده می کرد.
 
امروزه
فوندامنتالیسم
نیز
علیرغم ضدیت با مدرنیته
و
تظاهر به ترادیسیونالیسم (سنت گرایی)
از
همه
دستاوردهای علمی و فنی مدرنیته
بهره برمی گیرد.
 
آخوند خر سوار
از
مدرن ترین اوتومبیل های مدرنیته
استفاده می کند.
 
با
تاراج دار و ندار صدها هزار ساله توده
رآکتور اتمی
می خرد
تا
به 
عوض مرغان ابابیل مسلح به سنگ ریزه های جهنم    
بمب اتمی
بسازد.
 
۴
تصویری
که
در
رمان دایی جان ناپلئون   
از
همسر قصاب
سرهمبندی می شود،
سرشته به توده ستیزی
است
و
کمترین ربطی به رئالیته ندارد.
 
زن قصاب
نه
جنده
نه
هرجایی
نه
عیاش
بلکه
زباله 
است.
 
در به روی هر ننه مرده ای باز می کند 
و 
تن زیبای خود را در اختیارش می گذارد.
بی کمترین احساس شرم و مدنیت و آدمیت.
 
ضمنا
ضمن جفتگیری با زباله های اشرافیت فئودالی
فهرست اسامی عیاشان اشرافی دیگر  
را
در
اختیار زباله 
قرار می دهد.
 
دریغ از ذره ای فهم و فراست و زنیت و آدمیت.
 
تصور و تصویری
هم
که
در
رمان دایی جان ناپلئون 
از
قصاب و نانوا و غیره
عرضه می شود،
تصور و تصویری غیرواقعی است:
قصاب
زن تنها و زیبایش 
را
با
اسدالله میرزا
برای هفته ها
تنها می گذارد.
 
۵
توده
در
رمان دایی جان ناپلئون 
توسط اجامر روحانی
مانی پولیزه  می شود.
 
مثلا
به 
فتوای روحانیت طرفدار فئودالیسم
 در
حمایت از دایی جان ناپلئون و بر ضد آقاجان
خرید دارو از داروخانه آقاجان
تحریم
می شود.
 
ادعا می شود
که
داروفروش لامذهب 
است
و
داروها
ساخته شده از الکل عرق (؟) اند.
 
مانی پولاسیون توده
اما
مسکوت می ماند.
 
آن سان
که
به
 کرات
 گفته می شود:
«عقل مردم در گوش شان است.»
«مردم به هر چه که می شنوند، باور می کنند.»
 
بدین طریق
توده خرد زدایی شده
تا
حد خر
تنزل داده می شود.

دارو فروش گزارش می دهد:
کسی می خواست
برای خرید دارو خطر کند
ولی
با
دشنام و توهین سبزی فروش مواجه می شود
و
به
عوض خرید دارو،
به
اطبای سنتی توسل می جوید.

زن آقاجان
علیرغم استدلال رئالیستی آقاجان
مبنی بر اینکه قتل مسلم یک ماه دیگر است
و
نه
اکنون
می گوید:
مردم که نمی دانند
عقل مردم در گوش شان است.
اگر روداری کنی
شقه شقه ات می کنند.

ایرج پزشکزاد
اما
از
خریت اشراف فئودال و فراست بورژوازی (آقاجان)
هم
پرده برمی دارد:
زن آقاجان
آه و ناله سر می دهد:
الهی فدای مسلم ابن عقیل شوم
که
سرش
امروز بریدند.


  آقاجان
جواب می دهد:
این جفنگ هم از برادرت ناپلئون عصر حاضر است؟
برو به او بگو:
سر مسلم ابن عقیل 
را
کسی نبریده است.
 
او
را
از پشت بام به کوچه پرتاب کرده اند و کشته اند.


زن آقاجان
جواب می دهد:
آره
برو در روز عزا 
جشن بگیر،
موزیک بذار
عرق بخور
و
کفر بگو.
 
پایان
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر