۱۳۹۸ مهر ۴, پنجشنبه

دایی‌ جان ناپلئون از دیدی دیگر (۱۲)

تأملی
از
میم حجری
 
همانطور که ذکرش گذشت،
رمان دایی جان ناپلئون
رمان تضادهای مسخره رنگارنگ اشرافیت فئودال و روحانی
است:
تضاد آقاجان با دایی جان
(بورژوا با فئودال) 
 
تضاد اسدالله میرزا با دوستعلی خان
(فئودال زاده نامشروع بافئودال زاده مشروع) 
 
تضاد عزیزالسلطنه با فرخ لقا
(در رقابت بر سر دوستعلی خان) 
 
تضاد سعید با پوری
(بورژوا زاده با فئودال زاده بر سر لیلی) 
 
تضاد دوستعلی خان با آسپیران
( فئودال با دستیار دادگستری)
و
الی آخر.
 
۱
تضاد اسدالله میرزا با دوستعلی خان
(فئودال زاده نامشروع بافئودال زاده مشروع)
ماهیتا
همان
تضاد آقاجان با دایی جان
(بورژوا با فئودال)
است:
 
اسد الله میرزا
(شازده)
فرزند نامشروع یکی از اشراف است.

مادر اسد الله میرزا
دختر باغبان ارباب فئودال
بوده است.

یعنی
حاوی و حامل تمامعیار اصل و نسب و خون و تبار اشرافی نیست.
نیمه ـ فئودال زاده ـ نیمه نوکر زاده
است
و
دوستعلی خان
این عیب اشرافی
را
مرتب
به
رخ او می کشد و تحقیرش می کند.

اسد الله میرزا
کارمند وزارت خارجه
است.

اسد الله میرزا
بسان آقاجان
منتقد خرافه اصل و نسب و خون و تبار و غیره اشرافیت فئودالی است
و
با
پسر آقاجان
ـ سعید ۱۶ ساله و راوی رمان ـ
رابطه مودت آمیز و مبتنی بر اعتماد و حمایت متقابل دارد.

اسد الله میرزا
بیوه
است.
 
زنش عاشق عربی شده و طلاق گرفته و رفته است.
اسد الله میرزا
عکس عرب
را
قاب کرده و در اتاق نشیمن
گذاشته
و
به
مثابه منجی خود
مورد قدردانی قرار می دهد.
 
یکی
از
نقاط ضعف او
هم
همین
است
و
دوستعلی خان
برای تخریب اعصابش
مورد استفاده به موقع قرار می دهد.
 
سؤال
این
است
که
چرا باید طلاق زنی از شوهری
برای شوهر
لکه ننگی
باشد؟
 
۲

ایرج پزشکزاد
یکی دیگر از معاییر ارزشی اشرافیت فئودال
را
در
سراسر رمان
معرفی می کند:
پیگیری در سفر به سانفرانسیسکو
(سکس ورزی)
 
دلیل تنفر همسر اسد الله میرزا از او
و
علاقه مفرطش به عرب
پیگیری عرب
و
ناپیگیری اسد الله میرزا
در
سفر به سانفرانسیسکو
بوده است.
 
ایرج پزشکزاد
خواه و ناخواه
نشان می دهد
که
به
لحاظ عیاشی و شهوت رانی
کمترین فرقی میان زنان و نران اشرافیت فئودال و روحانی
وجود ندارد.
 
در 
هر صورت
به
قول اسد الله میرزا
عشق آتشین شورانگیز
فدای سکس
گشته است
و
به
نفرت استحاله یافته است.
 
برای درک عمق و عظمت این معیار اخلاقی اشرافی
باید
توجه داشت
که
اسد الله میرزا
عیاشی حرفه ای
است
و
فکر و ذکری جز سکس با هر کس
در
سر
ندارد.
 
ورد کلام اسد الله میرزا
سفر به سانفرانسیسکو
ست.
۳

البته
دوستعلی خان
در
هیزی و چشم چرانی و عیاشی
دستکمی
از
اسد الله میرزا
ندارد.
 
ظاهرا
دختر ناتنی عقب افتاده اش
(قمر)
را
هم
آبستن کرده
و
فاجعه ای دیگر برای خانواده شریف اشرافی
فراهم آورده است.
 
آش دوستعلی
به
قدری شور
بوده
که
عزیز خانوم
(عزت السلطنه، همسرش)
با
کارد آشپزخانه
به
تختخواب
رفته است
تا
برج سانفرانسیسکو
را
از
بیخ و بن
ببرد.
 
چون
از
رابطه دوستعلی
با
طاهره
ـ همسر شیرعلی قصاب ـ
با
خبر شده است.
 
کسی در میان اشراف فئودال نجیب و شریف و عفیف
یافت نمی شود
که
با
طاهره
به
سانفرانسیسکو
نرفته باشد.
 
۴
ایرج پزشکزاد
خواه و ناخواه
از
خصوصیت اخلاقی بند تنبانی عام اشراف فئودال
پرده برمی دارد:
استثمار جنسی زنان توده


ایزابل آلنده
هم
در
رمان موسوم به خانه ارواح
از
تجاوز ارباب فئودال به دختر رعیت
و
آبستن سازی
او
پرده برداشته است.
 
فرق پدر اسد الله میرزا
با
ارباب فئودال ایزابل آلنده
این
است
که
او
را
طرد نکرده و مثل فرزندان مشروع خود بزرگ کرده است.
 
ارباب فئودال
در
رمان خانه ارواح
توله خود
را
طرد می کند
و
به
عنوان پسر خود
به
رسمیت نمی شناسد.
 
پسر نامشروع او
در
رژیم کودتا
شکنجه گر می شود
و
داماد و دختر انقلابی ارباب خود
را
تحت بدترین شکنجه ها
قرار می دهد.
 
سکس
برای اعضای طبقات اجتماعی واپسین
فقط
سکس
نیست.
 
سکس
چیزی در حد مذهب است.
 
سکس
به
زندگی خالی از معنا و محتوای این طبقات ارتجاعی بی فردا
معنا و محتوا
می بخشد.
 
ایرج پزشکزاد
هم
در
اکثر آثار و سخنرانی هایش
سکس
را
هم
تماتیزه
می کند
و
هم
سانترالیزه.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر