۱۳۹۸ شهریور ۲۱, پنجشنبه

تأملی در مسله ملی (۷)


بررسی هایی پیرامون مسئله ملی و مبانی موضع گیری مترقی در باره آن
نوید نو
مطلب دریافتی
 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
در حقیقت 
پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی 
پدیده هایی متأخرند 
که
 تنها
 پس از شکل گیری نظام سرمایه داری 
به وجود آمدند 
و 
حاصل اتحاد اقتصادی بخش های گوناگون یک محدوده ی جغرافیایی خاص 
و 
در تقابل با جدائی پسندی جوامع فئودالی 
هستند.
 
همانطور که ذکرش گذشت،
ما
در
تاریخ جامعه بشری
با
دو نوع بورژوازی
سر و کار داشته ایم:
 
۱
بورژوازی آغازین
به
مثابه سوبژکت تاریخ
به
مثابه گورکن فرماسیون اقتصادی فئودالیسم
به
مثابه رهبر توده های مردم در رزم انقلابی ـ ضد فئودالی ـ ضد روحانی
 
 
نمایندگان ایده ئولوژیکی این بورژوازی آغازین
غول های فلسفی و فکری و فرهنگی و هنری و علمی معروف خاص و عام اند:
از لامتری و دیدرو و هلوه تیوس و هولباخ تا کانت و هگل و فویرباخ و صدها تن دیگر
از
شیللر تا ولتر و روسو و گوته و غیره
 
ستون فقرات ایده ئولوژی بورژوازی آغازین
فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان
است
که
با
فلسفه هگل و فویرباخ
(خاتم الفلاسفه بورژوازی آغازین  
به
پایان می رسد.

 
مراجعه کنید
به
لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان
اثر انگلس
 

مفاهیم فلسفی بورژوازی آغازین
را
  مارکسیسم 
نقد و نفی دیالک تیکی کرده است.
یعنی
ضمن حذف جنبه های منفی و معیوب شان،
جنبه های مثبت و مترقی شان 
را
حفظ کرده و توسعه داده است.
 
مثلا
فلسفه کلاسیک بورژوایی و اقتصاد سیاسی کلاسیک بورژوایی 
جزو منابع تئوریکی مارکسیسم 
محسوب می شوند.
 
 مفاهیم ملت، دولت، ناسیونالیسم، راسیونالیسم، هومانیسم، روشنگری، آزادی،
برابری، (خواهری - ) برادری و غیره بورژوازی انقلابی آغازین،
در
مارکسیسم و مارکسیسم - لنینیسم
نمایندگی می شوند.
 
یعنی
پرچم بورژوازی انقلابی آغازین
را
پرولتاریای انقلابی 
تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی
به
دوش می کشد.

۲

بورژوازی واپسین
به
مثابه ضد بورژوازی آغازین
به
مثابه ضد سوبژکت طراز نوین تاریخ (پرولتاریا)
 به
مثابه دشمن آشتی ناپذیر فلسفه کلاسیک بورژوایی
به
مثابه متحد ارگانیک اشرافیت برده دار، فئودال و روحانی
به
مثابه بدترین دشمن پیشرفت و رئالیسم و راسیونالیسم
به
مثابه مهد پرورش فاشیسم، میلیتاریسم، فوندامنتالیسم، نیهلیسم 
به
مثابه بدترین دشمن شعارهای برنامه ای بورژوازی آغازین
(آزادی ـ برابری ـ برادری)
به
مثابه مؤسس و مبلغ و حامی خردستیزی، کمونیسم ستیزی، توده ستیزی، انواع مختلف مذهب، خرافه و خریت و خر پروری.
 
 
با
نمایندگانی
از شوپنهاور و تا نیچه
از ویتگن اشتاین تا پوپر

ستون اصلی ایده ئولوژی بورژوازی واپسین
فلسفه بورژوازی واپسین
است
که
با
فلسفه فریدریش نیچه
(خاتم الفیلسوف بورژوازی واپسین  
به
پایان می رسد.
 
مراجعه کنید 
به
دایرة المعارف فلسفه بورژوایی واپسین
 
هر گردی
کردو
نیست.
 
مفاهیم فلسفی بورژوازی آغازین
در
فلسفه بورژوازی واپسین
تحریف می شوند.
چه بسا
به
ضد خود تبدیل می شوند.
 
بورژوازی مرتجع واپسین
پرچم بورژوازی آغازین
را
به
آتش می کشد.
 
همه دستاوردهای انقلابی آن
را
به
گور می سپارد.
 
بورژوازی مرتجع واپسین
نه
ضد برده داری، فئودالیسم، مذهب و خرافه و خریت است
و
نه
طرفدار تشکیل ملت (ملت سازی)، ناسیونالیسم، راسیونالیسم، هومانیسم، روشنگری، آزادی، برابری، خواهری ـ برادری و غیره.
 
۳
کارکرد این پدیده ها درآغاز، 
در راستای تحقق اتحاد داخلی و آزادی مبتنی بر مناسبات تولیدی نوین بود 
اما 
اندک اندک 
ملی گرایی به جایگزینی برای آرمان های دوران فئودالیسم، 
نظیر « شرافت»، «خاندان» و « وفاداری»
 بدل شد
 زیرا 
 بدون وجود آرمان هایی نظیر غرور و افتخار ملی، 
امکان بسیج توده ها برای جانبازی در راه رقابت نظامی گروه های سرمایه دارِ واحد های سیاسی – جغرافیایی گوناگون 
در
 جهت دستیابی به بازارها و نیز منابع جدید، 
وجود نداشت.
دلیل «توضیح» فونکسیونالیستی ـ پراگماتیستی مؤلف
علاوه بر طرز تفکر بورژوایی او،
  ناتوانی اش از تمیز بورژوازی آغازین از بورژوازی واپسین
است.
 
مؤلف
عاجز از درک رشته ی پیوند مارکسیسم با تفکر کلاسیک بورژوایی است.
 
یکی از فلاکت های زیانبار استالینیسم
همین
است.
 
گیجی مؤلف
در
زمینه ملت و ناسیونالیسم
هم
ضمنا
به
این دلیل است.
 
 
بورژوازی مرتجع واپسین
قادر به ملت سازی نیست.

این حقیقت امر
را
می توان
در
کشورهای اشغال شده توسط امپریالیسم
(عراق، افغانستان، لیبی و غیره)
به
وضوح دید.

کسب و کار همه کشورهای ناتو
مثلا
در
افغانستان
ارتش سازی
است.
 
دلیل اصلی این ناتوانی
تهی بودن بورژوازی مرتجع واپسین از ظرفیت ضد برده داری و ضد فئودالی و ضد مذهبی است.
 
یعنی
تهی بودنش از آرمان های والای بورژوازی انقلابی آغازین
است.
 
برای ملت سازی
باید
فئودالیسم
به
گور سپرده شود.
 
بورژوازی مرتجع واپسین
(امپریالیسم)
اما
متحد فئودالیسم، برده داری و کنیسه و کلیسا و مسجد (روحانیت) است.
 
ملت سازی
در
دوران کنونی
(دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم)  
فقط و فقط
از
دست پرولتاریای انقلابی 
برمی آید.
 
ملت سازی
 در
جمهوری خلق چین
به
عنوان مثال
صورت می گیرد.
 
تلاش بورژوازی مرتجع واپسین
در
جهت ممانعت از این روند است.
 
نماینده ناسیونالیسم
نه
بورژوازی مرتجع واپسین
بلکه پرولتاریای انقلابی
است.
 
رسانه های سرسپرده بورژوازی مرتجع واپسین
تلاش وافر به خرج می دهند
تا
نئوفاشیسم
را
ناسیونالیسم
جا بزنند.
 
نئوفاشیسم
اما
بسان فاشیسم و فوندامنتالیسم
نه
ملی
نه
ناسیونالیستی
بلکه
ضد ملی
است.
 
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر