بررسی هایی پیرامون مسئله ملی و مبانی موضع گیری مترقی در باره آن
نوید نو
مطلب دریافتی
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
در حقیقت
پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی
پدیده هایی متأخرند
که
تنها
پس از شکل گیری نظام سرمایه داری
به وجود آمدند
و
حاصل اتحاد اقتصادی بخش های گوناگون یک محدوده ی جغرافیایی خاص
و
در تقابل با جدائی پسندی جوامع فئودالی
هستند.
کارکرد این پدیده ها درآغاز،
در راستای تحقق اتحاد داخلی و آزادی مبتنی بر مناسبات تولیدی نوین بود
اما
اندک اندک
ملی گرایی به جایگزینی برای آرمان های دوران فئودالیسم،
نظیر « شرافت»، «خاندان» و « وفاداری»
بدل شد
زیرا
بدون وجود آرمان هایی نظیر غرور و افتخار ملی،
امکان بسیج توده ها برای جانبازی در راه رقابت نظامی گروه های سرمایه دارِ واحد های سیاسی – جغرافیایی گوناگون
در
جهت دستیابی به بازارها و نیز منابع جدید،
وجود نداشت.
از سوی دیگر متمرکز کردن توده های مردم بر روی مفاهیمی چون ملیت و ملی گرایی،
امکان هدایت ستیز فزاینده ی طبقاتی ناشی از شکاف روز افزون میان طبقات اجتماعی متخاصم
را،
به
مجرای بی خطر و سود آور «مجادلات ملی»
فراهم می کرد و می کند .
اما
ملی گرایی مانند هر پدیده ی دیگری
حاوی وجه دیگری نیز است :
قطعا تلاش در راستای رفع ستم ملی برای ملل تحت انقیاد ،
سویه ی مترقی آن است.
به بیان دیگر
میان ناسیونالیسم استعمارگران و ناسیونالیسم استعمار شوندگان
تفاوت جدی وجود دارد:
تلاش ملی گرایان فرانسوی
برای حفظ الجزایر به عنوان مستعمره
و
مبارزات رهایی بخش ملی گرایان الجزایری بر ضد استعمارگران
نمونه ای از دو سویه ی متضاد ملی گرایی اند.
برای چه «تحلیل» های این و آن
را
تحلیل می کنید
وقتی
کسی
حتی سطری از مطالب شما
را
نمی خواند؟
ما
اکنون
می توانیم به سؤال اجنه پاسخ دهیم.
روند تحلیل «تحلیل» های این و آن
فی نفسه
روندی آموزشی
است.
ما
اصلا
نمی دانستیم
که
طرز تفکر فونکسیونالیستی و پراگماتیستی
چیست.
در
حالی که طرز «تفکر» هر صاحبنظری
و
حتی
چه بسا
طرز «تفکر» خود ما
فونکسیونالیستی و پراگماتیستی
بوده است.
به
همین دلیل
انتقاد از همنوع
فقط
یک روی مدال خجسته روشنگری
است.
روی دیگر این مدال
انتقاد از خود
است.
۱
در حقیقت
پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی
پدیده هایی متأخرند
که
تنها
پس از شکل گیری نظام سرمایه داری
به وجود آمدند
و
حاصل اتحاد اقتصادی بخش های گوناگون یک محدوده ی جغرافیایی خاص
و
در تقابل با جدائی پسندی جوامع فئودالی
هستند.
این «تحلیل» و «توضیح» حریف
به
ظاهر
ماتریالیستی
است.
حریف
دلیل اقتصادی تشکیل ملت و دولت و ناسیونالیسم
را
به
طرز مخدوش و معیوب
تبیین می دارد.
فریبایی این طرز «تحلیل» و «توضیح»
هم
در
همین لعاب ماتریالیستی و اکونومیستی آن
است.
برای اینکه
مارکسیسم
در
ذهن عوام الناس تحصیلکرده
عبارت است
از
توضیح اکونومیستی مسائل جامعه.
اما
عوام الناس تحصیلکرده و باسواد
عاجز از تمیز انواع ماتریالیسم از ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی
و
عاجز
از
درک مارکسیسم - لنینیسم
هستند.
ماتریالیسم مکانیکی، متافیزیکی، علم الاشیایی، اقتصادی و غیره
انواع مختلف ماتریالیسم بورژوایی
اند
و
دشمن غدار ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی اند.
یعنی
آنچه مؤلف
در
زر روق مارکسیسم ـ لنینیسم
به
خورد خلایق می دهد،
ماهیتا
خرافه ای ضد مارکسیستی ـ لنینیستی
است.
اگرچه
از
آثار لنین
جملاتی
را
دستچین می کند
و
در
بشقاب اطعمه فکری خواننده
قرار می دهد.
ما
باید
به
نوعی نو اندیشی
خطر کنیم
تا
اندک اندک
لیاقت مارکسیستی ـ لنینیستی اندیشی
کسب کنیم.
۲
کارکرد این پدیده ها
(ملت، دولت و ملی گرایی )
درآغاز،
در راستای تحقق اتحاد داخلی و آزادی مبتنی بر مناسبات تولیدی نوین بود
اما
اندک اندک
ملی گرایی به جایگزینی برای آرمان های دوران فئودالیسم،
نظیر « شرافت»، «خاندان» و « وفاداری»
بدل شد
زیرا
بدون وجود آرمان هایی نظیر غرور و افتخار ملی،
امکان بسیج توده ها برای جانبازی در راه رقابت نظامی گروه های سرمایه دارِ واحد های سیاسی – جغرافیایی گوناگون
در
جهت دستیابی به بازارها و نیز منابع جدید،
وجود نداشت.
«توضیح» فونکسیونالیستی (کارکردگرایانه) مفاهیم ناسیون (ملت) و دولت و ناسیونالیسم
بهتر از هیچ است.
ولی
به
معنی توضیح ماتریالیستی ـ دیاک تیکی - تاریخی ـ رئالیستی ـ راسیونالیستی (مارکسیستی - لنینیستی) آنها نیست.
به
زبان همان لنین
به
معنی توضیح تاریخی ـ مشخص آنها
نیست.
ما
در
تاریخ جامعه بشری
با
دو نوع بورژوازی
سر و کار داشته ایم:
الف
بورژوازی آغازین
به
مثابه سوبژکت تاریخ
به
مثابه گورکن فرماسیون اقتصادی فئودالیسم
به
مثابه رهبر توده های مردم در رزم انقلابی ـ ضد فئودالی ـ ضد روحانیت کثافت
نمایندگان ایده ئولوژیکی این بورژوازی آغازین
غول های فلسفی و فکری و فرهنگی و هنری معروف خاص و عام اند:
از لامتری و دیدرو و هلوه تیوس و هولباخ تا کانت و هگل و فویرباخ و صدها تن دیگر
از
شیللر تا ولتر و روسو و گوته و غیره
ستون فقرات ایده ئولوژی بورژوازی آغازین
فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان
است
که
با
فلسفه هگل و فویرباخ
(خاتم الفلاسفه بورژوازی آغازین)
به
پایان می رسد.
مراجعه کنید
به
لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان
اثر انگلس
ب
بورژوازی واپسین
به
مثابه ضد بورژوازی آغازین
به
مثابه ضد سوبژکت طراز نوین تاریخ (پرولتاریا)
به
مثابه دشمن آشتی ناپذیر فلسفه کلاسیک بورژوایی
به
مثابه متحد ارگانیک اشرافیت برده دار، فئودال و روحانی
به
مثابه بدترین دشمن پیشرفت و رئالیسم و راسیونالیسم
به
مثابه مهد پرورش فاشیسم، میلیتاریسم، فوندامنتالیسم، نیهلیسم
به
مثابه بدترین دشمن شعارهای برنامه ای بورژوازی آغازین
(آزادی ـ برابری ـ برادری)
به
مثابه مؤسس و مبلغ و حامی خردستیزی، کمونیسم ستیزی، توده ستیزی، انواع مختلف مذهب، خرافه و خریت و خر پروری.
با
نمایندگانی
از شوپنهاور و تا نیچه
از ویتگن اشتاین تا پوپر
ستون اصلی ایده ئولوژی