بررسی هایی پیرامون مسئله ملی و مبانی موضع گیری مترقی در باره آن
نوید نو
مطلب دریافتی
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
۱
در حقیقت پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی
پدیده هایی متأخرند
که
تنها
پس از شکل گیری نظام سرمایه داری
به وجود آمدند
و
حاصل اتحاد اقتصادی بخش های گوناگون یک محدوده ی جغرافیایی خاص
و
در تقابل با جدائی پسندی جوامع فئودالی
هستند.
( پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی)
در
آغاز،
در
راستای تحقق اتحاد داخلی و آزادی مبتنی بر مناسبات تولیدی نوین
بود
اما
اندک اندک
ملی گرایی به جایگزینی برای آرمان های دوران فئودالیسم،
نظیر « شرافت»، «خاندان» و « وفاداری»
بدل شد
زیرا
بدون وجود آرمان هایی نظیر غرور و افتخار ملی،
امکان بسیج توده ها برای جانبازی در راه رقابت نظامی گروه های سرمایه دارِ واحد های سیاسی – جغرافیایی گوناگون
در
جهت دستیابی به بازارها و نیز منابع جدید،
وجود نداشت.
ما
این فرمایش علامه
را
نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:
۲
کارکرد این پدیده ها
( پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی)
در
آغاز،
در
راستای تحقق اتحاد داخلی
بود
من ـ زور مؤلف
از
«تحقق اتحاد داخلی»
اتحاد اقتصادی بخش های گوناگون یک محدوده ی جغرافیایی خاص
است.
پدیده های (؟) ملت و دولت و ناسیونالیسم
نه
عناصر روبنای ایده ئولوژیکی درخور زیربنای اقتصادی نوین،
نه
مفاهیم فلسفی بورژوایی
نه
انعکاس منافع طبقاتی توده و بورژوازی در رأس توده
بلکه
ابزار
بوده اند.
آلت دست
بوده اند.
چیزهای مصلحتی و مفید
بوده اند.
چیزهایی فونکسیونال (کارکردی)
بوده اند.
پدیده های ملت و دولت و ناسیونالیسم
در
آغاز
برای یکپارچه سازی ممالک محروسه فئودالی
نمایندگی شده بوده اند
و
بعد
برای چیز دیگر.
۳
کارکرد این پدیده ها
( پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی)
در
آغاز،
در
راستای آزادی مبتنی بر مناسبات تولیدی نوین
بود
عجب
استدلالی!
فونکسیون ملت و دولت و ناسیونالیسم
در
راستای آزادی مبتنی بر مناسبات تولیدی نوین
بوده است.
مؤلف
اصلا
نمی اندیشد.
طرز «تفکر» فونکسیونالیستی - پراگماتیستی
مؤلف
را
از
نعمت تفکر رئالیستی ـ راسیونالیستی
به
کلی
محروم
ساخته است.
مؤلف
اصلا
نمی اندیشد
که
دولت
به
چه معنی
است.
تعویض دولت فئودالی با دولت بروژوایی
به
چه دلیل است.
جایگزینی ممالک محروسه فئودالی با جامعه بورژوایی
به
چه معنی است.
تبدیل اقوام و قبایل و طوایف طویله فئودالی با ملت بزرگ واحد
به
چه معنی است؟
علل و دلایل مادی و فکری وطبقاتی و فرماسیونی
ایدئالیزاسیون (آرمانی کردن) مفاهیم ملت و دولت و ناسیونالیسم و رئالیسم و راسیونالیسم و خر د و خودمختاری و غیره
کدامند؟
مراجعه کنید
به
خرد ـ انسان ـ تاریخ
ملت
دولت
۴
کارکرد این پدیده ها
( پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی)
در
آغاز،
در
راستای تحقق اتحاد داخلی و آزادی مبتنی بر مناسبات تولیدی نوین
بود
اما
اندک اندک
ملی گرایی به جایگزینی برای آرمان های دوران فئودالیسم،
نظیر « شرافت»، «خاندان» و « وفاداری»
بدل شد
زیرا
بدون وجود آرمان هایی نظیر غرور و افتخار ملی،
امکان بسیج توده ها برای جانبازی در راه رقابت نظامی گروه های سرمایه دارِ واحد های سیاسی – جغرافیایی گوناگون
در
جهت دستیابی به بازارها و نیز منابع جدید،
وجود نداشت.
طرز تفکر مؤلف
فونکسیونالیستی
است.
فونکسیونالیسمی
که
دست در دست
با
پراگماتیسم
می رود.
مراجعه کنید
به
پراگماتیسم
تار و پود این مقاله مؤلف
به
فونکسیونالیسم و پراگماتیسم
سرشته است.
مفاهیم
به
زعم مؤلف
نه
نتیجه تجرید چیزها و پدیده ها و روندها و سیستم های واقعی و عینی،
بلکه
چیزهایی «اعتباری»
اند
مصنوعات مطلق ذهن این و آن
اند.
به
زعم مؤلف
چون
بورژوازی
به
اتحاد اقتصادی بخش های گوناگون یک محدوده ی جغرافیایی خاص
نیاز داشته،
به
اختراع مفاهیم ملت و دولت و ناسیونالیسم
اقدام کرده است.
۵
اما
اندک اندک
ملی گرایی به جایگزینی برای آرمان های دوران فئودالیسم،
نظیر « شرافت»، «خاندان» و « وفاداری»
بدل شد
ناسیونالیسم
نخست
فونکسیون «اتحاد اقتصادی بخش های گوناگون یک محدوده ی جغرافیایی خاص »
را
به
عهده
داشت.
اما
اندک اندک
آلترناتیوی برای سجایای اخلاقی و معاییر ارزیابی فئودالی
(شرافت و خاندان و وفاداری)
شد.
عجب
جایگزین کج و کوله ای.
ناسیونالیسم
چگونه میت واند الترناتیو و بدیلی برای خاندان و شرافت و وفاداری فئودالی ـ روحانی
باشد؟
مؤلف
نمی داند
که
بورژوازی انقلابی در رأس توده ها
برای
همه چیزهای مادی و فکری و اتیکی و استه تیکی و هنری و حقوقی و قضایی اشرافیت فئودالی ـ روحانی
برای کل روبنای ایده ئولوژیکی فئودالی
الترناتیو انقلابی و علمی و مترقی خود
را
داشته است
و
غول های فلسفی، فکری، فرهنگی، هنری و اخلاقی بورژوازی
دهه ای متمادی
زحمات عظیمی
در
راه تدوین آنها
متحمل شده اند.
مؤلف
قیاس به نفس می کند.
خیال می کند
که
بورژوازی
مثل امثال خود او ست
که
نه
پرنسیپی
(اصولیتی)
داشته است
و
نه
اندیشه منسجمی.
قطب نمای بورژوازی
به
زعم مؤلف
منافع لحظه ای بند تنبانی اش
بوده است
و
نه
منافع استراتژیکی ـ طبقاتی چه بسا یونیورسال و گلوبالش.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر