۱۳۹۸ آذر ۱, جمعه

خود آموز خود اندیشی (۱۹۲)


شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

حکایت سوم

۱
 تو خفته خنک در حرم نیمروز
غریب از برون، گو به گرما بسوز.
  
معنی تحت اللفظی:
پادشاه نباید در ظهرهنگام در اتاق خنک بخوابد
و
غریبان در گرما بسوزند.

رادیکالیته سعدی در این بیت شعر
نه
عقلی
است
و
نه
منطقی.

آنهم
در
فرماسیون فئودالی.

البته
منظور سعدی
تعدیل تضادهای طبقاتی
است
تا
توده
فاتحه ای بر فئودالیسم و ضمنا بر جامعه نخواند.

سؤال

سعدی
در
 این بیت شعر،
دیالک تیک د  و ستد
را
به
شکل دیالک تیک ذلت توده مولد (د  بی ستد) و راحت پادشاه (ستد بی داد) بسط می  دهد
و
پادشاه مرفه و آسوده را هشدار می دهد
و
 به
یاد تسویه حساب با طلبکار خود
می اندازد.

جواب

سعدی
در
 این بیت شعر،
دیالک تیک داد و ستد
را
به
شکل دیالک تیک ذلت توده مولد (داد بی ستد) و راحت پادشاه (ستد بی داد) بسط می  دهد
و
پادشاه مرفه و آسوده را هشدار می دهد
و
 به
یاد تسویه حساب با طلبکار خود
می اندازد.

دایره داد و ستد باید دیر و یا زود بسته شود.

سعدی
دو باره
به
طور غیرمستقیم و مستور و نامحسوس،
چارچوب اعتراض دردمندان
 را
تعیین می کند.

تا توده مولد و زحمتکش به هوش و حواس بیایند،
زهر ایده ئولوژیکی سعدی در شعورشان نفوذ کرده است
و
 به
طور اوتوماتیک
راه رهائی خود را در شکوه از گرگ و دادخواهی از درگاه شاه عادل می بینند و بس:
پس پیش به سوی درگاه «شبان محافظ»
برای شکوه و شکایت از «گرگی».

۲
ستاننده داد آن کس خدا ست
که نتواند از پادشه داد خواست.
  
معنی تحت اللفظی:
اگر کسی داد خود را نتواند از پادشاه بگیرد،
خدا
از
پادشاه
خواهد گرفت.

سعدی
در
 این بیت شعر،
دیالک تیک داد و ستد با واسطه و غیرمستقیم
را
وارونه می سازد:
اگر خدا برای داد نسیه کسی ستدی صد برابر آن می دهد،
چرا نباید برای بیداد کسی،
دادستانی کند.

اگر سایه خدا را خواب سنگین برده و خلق نمی توانند گله و شکایت خود را از دست گرگ به اطلاعش برسانند
و
دادخواهی کنند،
باید به خانه برگردند، وضو کنند، به نماز بایستند و از خود خدا دادخواهی کنند:
دیگر
نه
 قیامی لازم است،
 نه
هجومی به شاه گرگ پرور،
نه
واژگونی تخت و تاجی،
نه
تغییر و تحولی.

پس
حالا
که
سایه خدا
در
سایه
خوابیده
و
حوصله دادن داد دادخواهان را ندارد،
 پیش به سوی خود خدا،
 با
اطمینان بی تردید بر آن،
که
 خدا دیری است که دیگر حرفی برای گفتن ندارد
 و
 آخرین حرف هایش را از زبان آخرین پیامبرش ۶۵۵ سال قبل
بر زبان رانده است
 و
 مثل سایه اش در خنک نیمروز در سریر پر جلال و جبروتش سنگین
 خفته است.

پایان حکایت سوم بوستان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر