ویرایش:
شاعرش
گمنام
پاییز باشد
و
کسی نباشد
که
پا به پای دلت دیوانگی کند
و
شانه به شانه ی بغضت ببارد
دست به دستت
پسکوچه های خیالت را قدم بزند
پاییز باشد
و
کسی نباشد
که
تو را به موسیقی باد و باران
به آواز و رقصِ برگ ها
دعوت کند
مقابلت بنشیند
برایت چایی بریزد
فالِ حافظ بگیرد
و به فالت از ته دل بخندد
پاییز است
فکری برای آمدنت نمیکنی!؟
بهار در زمستان
پایان
علی پاشایی
بهارا آمدی اما نیاوردی هَزاران را
نه ابری با خود آوردی نه رعد و برق و باران را
بهارا خانه ات آباد
هر فصلی به رسم آید
تو لکن آمدی بی وقت وافزودی مزاران را
پایان
تحریف مفهوم امید در ادبیات فئودالی ما
۱
ممنون.
آره.
امید در ادبیات فئودالی ما
از دیرباز
چنین تعریف شده
و
عملا
تحریف شده است.
۲
امید
به معنی انتظار تحریف شده است.
۳
مثلا
انتظار ظهور لاشخوری و نجات جامعه از بحران
۴
انتظار ظهور مهدی ۱۰۰۰ ساله
از
چاه جم کران و جم خران و خونریزی بیکران برای بهبود جهان
۵
این امید تحریف گشته در غزل غم مخور حافظ به اوج می رسد.
چون تو را نوح است کشتیبان
ز طوفان غم مخور
۶
کشتیبان ما قلدران اند و نه نوحان
۸
لاشخورانی که فکر و ذکری جز انباشت ثروت به هر قیمت در کله خالی از مغز خود ندارند.
۹
انتظار ولی انتظار است و ربطی به امید ندارد.
۱۰
مفاهیم
منحصر به فردند.
۱۱
اگر انتظار به معنی امید می بود
یکی ازاین دو زاید می گشت.
۱۲
امید
امری قانونمند
است.
۱۳
امید
مبتنی بر حقایق امور عینی و علمی است.
۱۴
انتظار الکی و دل خوش کنکی و خرکی که امید نمی شود.
خودفریبی می شود
عوامفریبی می شود.
۱۵
مثال:
آدم می داند که تحت فشار جو
آب در ۱۰۰ درجه سانتیگراد می جوشد.
۱۶
پس کتری را پر می کند
روی آتش اجاق می گذارد
و
به
جوشیدنش امید وار می شود.
انقلابات علمی و فنی و انقلابات اجتماعی
۱
توسعه نیروهای مولده
در تمامی طول تاریخ بشری
با
انقلابات علمی و فنی توأم بوده است.
۲
این توسعه اما در ورای فرماسیون های اقتصادی صورت نگرفته و نمی توانست هم صورت بگیرد.
دیالک تیک نیورهای مولده و مناسبات تولیدی (دیالک تیک محتوا و فرم)
۳
تقسیم اجتماعی کار مثلا میان کشاورزی و دامپروری (انقلاب علمی و فنی) در فرماسیون کمون اولیه صورت می گیرد
۴
تقسیم اجتماعی کار میان کار یدی و فکری (انقلاب علمی و فنی دیگر)
در فرماسیون اقتصادی برده داری امکان پذیر می گردد.
۵
یعنی
توسعه نیروهای مولده (انقلابات علمی و فنی) بی فرم نبوده است.
نمی توانست هم باشد.
چون هیچ فرم بی محتوایی و هیچ محتوای بی فرمی وجود ندارد.
۶
تاریخ
طویله نیست.
۷
تاریخ روندی قانونمند است.
۸
تاریخ را همیشه سوبژکتی است.
۹
سوبژکتیویته در تاریخ
کشف بزرگ کلاسیک های مارکسیسم است
که جامعه شناسی علمی را امکان پذیر ساخته است.
۱۰
دوران کنونی
چه بخواهیم و چه نخواهیم
چه بدانیم و چه ندانیم
دوران گذار گلوبال از کاپیتالیسم به سوسیالیسم است
و
سوبژکت (فاعل تاریخی) این گذار طبقه کارگر است.
۱۱
فرق هم نمی کند که طبقه کارگر بخواهد و یا نخواهد
بداند و یا نداند.
۱۲
سوبژکتیویته تاریخی
به طور عینی تعیین می شود.
۱۳
راه سومی وجود ندارد:
یا صعود به پلکان متعالی کمونیسم
و
یا
سقوط به اسفل السافین بربریت
سرزمین حقیقی ما
قلب کسانی است که دوست شان داریم.
حریف وارونه اندیش
۱
دوست داشتن ما چه ربطی به قلب این و آن دارد؟
۲
پیش شرط اقامت در قلب این و آن
دوست داشته شدن است
و
نه
دوست داشتن.
۳
دوست داشتن این و ان
به معنی سرزمین حقیقی (هتل و متل) شدن قلب ما برای این و آن است و نه برعکس.
۴
ضمنا
غیر از ننه و بابا
که
عاشق اصیل و طبیعی و ژنه تیکی و جبری توله های خودند
کسی
کسی را
دوست ندارد
حتی توله های کسان.
۵
شاید سکنه کره مریخ
هنوز مهری نسبت به همدیگر داشته باشند.
۶
در کره سرگردان زمین
بی اعتنایی حکمفرما ست
۷
حتی
چه بسا
بی اعتنایی به خویشتن خویش
۸
چون
خیلی ها بمب می شوند و میان امثال خود منفجر می شوند
۹
این به معنی
خودستیزی ضمن همنوع ستیزی است
یعنی
نفرت داشتن نسبت به خود و همنوعان خود و یا جامعه خود
۱۰
یعنی
در این دور و زمانه
حتی
خودخواهی
یعنی دوست داشتن خویشتن خویش
کیمیا و کمیاب شده است.
ویرجینیا ولف
قرن ها ست که زنان به مثابه آیینه درشت نما
این امکان را برای مردان پدید اورده اند
که
آنها
خود را دوبرابر بزرگتر از آنچه که هستند
تصور کنند.
۱
ویرجینیا ولف
زن بدی نیست
و
قصد بدی ندارد
ولی
این ادعای او
زن ستیزانه است
اگر چه به ظاهر زن گرایانه نمودار می گردد.
۲
ویرجینیا ولف
خرافه نیمه آدم بودن نیمه دیگر جامعه (زنان)
را
تقصیر زنان می داند.
۳
بدین طریق
مسبب نابرابری میان زن و مرد
زنان اند.
۴
یعنی
اگر زنان نمی خواستند
با مردان برابر می گشتند.
۵
در این صورت
ویرجینیا ولف
زنان را
خر تصور می کند و نه آدم.
۶
ضمنا
ویرجینیا ولف
نسخه ایمانسیپاسیون زنان
را
هم می پیچد:
شرط رهایش زنان از انقیاد مردان
تغییر خویشتن خویش است:
تبدیل شدن به آینه معمولی است.
۷
بنا بر تئوری بند تنبانی ویرجینیا ولف
قبلا هم مردها
آیینه درشت نما بوده اند
در نیتجه
در مقیاس جهانی
دوره مادرسالاری حکمفرما گشته بوده است.
۸
خدا
آدم را بی سواد و بی خبر از «هر» و «بر» نکند.
۹
همشیره
جامعه بشری
جماران نیست.
یعنی خر تو خر نیست.
۱۰
چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های جامعه بشری
قانونمند
هستند.
۱۱
جامعه
بسان ساعت کار می کند
نه
بسان مسجد.
۱۲
نابرابری میان زنان و مردان
با
تقسیم جامعه به طبقات اجتماعی برده و ارباب شروع شده است و با نفی این جامعه طبقاتی از بین خواهد رفت.
۱۳
در جامعه بی طبقه آغازین
چه در فاز مادرسالاری و چه در فاز پدرسالاری
زن و مرد برابر بوده اند
۱۴
نابرابری با مالکیت خصوصی اقلیت آخوندها بر وسایل تولید شروع شده است
و
با
نفی مالکیت خصوصی بر وسایل تولید
از بین خواهد رفت.
امیر کبیر
ابتدا فکر می کردم
مملکت وزیر دانا می خواهد
بعد فکر کردم
شاه دانا می خواهد
و
اکنون فکر می کنم ملت دانا می خواهد.
۱
این سخن امیر کبیر را هزاران نفر تکثیر و تبلیغ کرده اند.
۲
ولی احدی روی آن ذره ای تأمل نکرده است.
۳
ایراد اسلوبی امیر کبیر کجا ست؟
دوست داشتن بعضی آدم ها
مثل بستن دگمه های پیراهن است
که
تا به آخر نرسی
نمی فهمی که از همان اول
اشتباه کرده ای.
حریف
۱
منظور از دوست داشتن کسی چیست؟
۲
اگر منظور برقراری رابطه دوستی با کسی باشد
این
مسئله
امری طبیعی است.
۳
بعضی ها
بدون شناخت کسی
با
او
دوست می شوند.
۴
بعد از تجربه او
به شناختش نایل می آیند
و
دوستی تبدیل به دشمنی و یا بی تفاوتی می شود.
۵
دوستی
همین است:
اعضای جامعه بر پایه منافع خود
با همدیگر طرح دوستی می ریزند
۶
با تشکیل اختلاف منافع
دوستی قطع می شود و دوست دشمن می شود
۷
به قول معروف
نان به یک نرخ نمی ماند در بازار جامعه.
۸
اگر منظور از دوست داشتن
عشق به کسی باشد
این سخن حریف
به یاوه تبدیل می شود.
۹
چون
عشق
دست خود بنی بشر نیست.
۱۰
عشق مثل زلزله است
که
بدون اجازه می آید و همه چیز را به هم می ریزد و می رود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر