کارت پستال
مریم بهاری
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
۱
نگاهی به من کرد و گفت:
مریم نامه از خاله رعناس.»
این
است
که
پستچی
هویت فرستنده نامه
را
چگونه کشف می کند؟
احتمالا
از
روی پاکت نامه:
خدمت مادر عزیزم آبا
رعنا.
۲
امروز ماهم نامه داشتیم
بدو بدو رفتم تا به آبا مژده بدهم:
«آبا جان، آبا جان، ازخاله نامه
آمده.»
این شعف و شادی دخترک
شعف و شادی اصیل و عمیقی
است.
خاله
برای کودکان
مادر ثانی
است.
خاله
حتی
مادرتر از مادر
است.
کودکان
اسراری
را
با
خاله
در میان می نهند که از مادر پنهان می دارند.
رومن رولان
در
اثرش تحت عنوان «ژان کریستف»
در
رابطه
با
رابطه کودک با خاله
دهها صفحه سیاه کرده است.
عشق ژان به خاله اش
به
قدری بزرگ بوده
که
با
شنیدن صدای خاله در کوچه
خود
را
از
پنجره اتاق به کوچه پرتاب می کند.
(اگر حافظه خطا نکند.)
۳
مادر
خوش خبر باشی
گوشه ی قالیچه رو بُلن کن، یه دوتومنی گذاشتم،
ببر بده پستچی
دو تومن انعام به پستچی
در
آن زمان
کم پولی نبوده است.
یکی از عیوب قصه های مریم بهاری
انتزاعیت کاراکترهای او
ست.
خواننده
مثلا
نمی داند
که
آبا
چگونه
امرار معاش
می کند.
آبا
در
قصه قبلی
با
درشکه به مطب می رود
و
از
مزون ربه کا در لاله زار
به
راحتی خوردن آب خنک
کلاه و پالتو
برای خود و نوه اش
می خرد.
در این قصه
خواننده
متوجه می شود
که
زندگی آبا و نوه اش
آش دهن سوزی
هم
نیست.
با
این حال
دو تومان به پستچی می بخشد
تا
بعد
نوه اش
ده تومان
ببخشد.
مادر
ما
به
زحمت
می توانست
دو ریال
به
نامه رسان و مژده رسان
بدهد.
تازه
ما
آب از لب و لوچه مان شر شر می ریخت.
چون
دل مان می خواست
دو ریال نصیب ما شود
و
نه
نامه رسان و مژده رسان.
۴
خوب میدانستم کدام گوشه فرش بانک آبا ست.
قالی را بلند کردم و یک اسکناس دوتومانی قهوه ای رنگ برداشتم،
مثل شصت تیر پابرهنه دویدم دم درب،
هنوزنرفته بود
مخصوصاً این پا و اون پا میکرد و با دوچرخه ور میرفت،
این عادتشو می شناختم،
پول را گرفت وگفت:
به آبا سلام برسونید.
سوار دوچرخه شد و رکاب زنان دور شد،
ته پیچ کوچه که رسید، انگار نه دوچرخه ای بوده و نه پستچی ای.
دادن انعام به نامه رسان
برای دخترک
لذت بخش
است.
هومانیسم (بشردوستی) و همبستگی دخترک با توده
در سطر سطر این قصه
موج می زند.
مثل شصت تیر می دود تا شطی از شعف در مزرع دل نامه رسان جاری سازد.
این
کار همیشگی او ست.
در
اثر تکرار این کار خیر
به
شناخت خصوصیات نامه رسان
هم
نایل آمده است.
دخترک
موجود استثنائی شریفی
است.
معرکه
است.
بی دلیل نیست
که
یکی از خوانندگان قصه های مریم بهاری
شیفته این کاراکتر او
ست.
نمی توان این شخصیت خردسال
را
دوست نداشت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر