کارت پستال
مریم بهاری
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
۱
مردم عادت نداشتند
با
اخباری ناخوش
خاطرعزیزان شان
را
مکدر کنند.
این نظر نویسنده دقیق نیست.
ولی
در
تحلیل نهایی
درست
است.
برای اینکه عادت، مفهوم دقیقی در این مورد نیست.
تبدیل نامه نگاری به یاوه نگاری
در
دیار عه «هورا» و عا «شورا»
علل و دلایل دیگری
دارد.
عادات
ثانوی
اند
و
نه
نخستین.
یاوه عندیشی، یاوه نگاری، یاوه گویی و یاوه شنوی سکنه دیار عه «هورا» و عا «شورا»
به
نامه
مربوط و محدود نمی شود.
۹۹ درصد همگویی های این جماعت
یاوه اند.
یکی
از
محسنات مثلا فیسبوک
پرده افتادن
از
این حقیقت امر
است.
این
مسئله و معضل نکبتبارملی
باید
مورد بررسی سوسیولوژیکی قرار گیرد.
جایش
اینجا
نیست.
ولی
اشاره ای بدان
بی ضرر و ضرور است:
الف
اولا
اندیشیدن
هنر بزرگی
است
و
این هنر
تنها هنری
است
که
نزد عیرانیان
نیست.
ب
ثانیا
صداقت
(حقیقت پرستی)
از
سجایای اخلاقی پرولتاریا
ست
و
نه
اعضای طبقات اجتماعی دیگر.
پ
ثالثا
کشف حقیقت عینی
کار هر خر نیست.
حقیقت عینی
در
ماهیات
(ذوات)
آشیان دارد
و
بدون شناخت مفاهیم و تسلط بر تفکر مفهومی
نمی توان
به
اعماق چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم ها
نفوذ کرد
و
حقیقت عینی پنهان در ظلمات
را
پیدا کرد و بیرون آورد.
شاید
آب حیات
همین حقیقت عینی بوده است
که
کشف و از آن خود کردنش
به
نامیرایی
می انجامد.
۲
برای همین هم خورجین پستچی کوچه گل،
انرژی خوبی داشت،
بطوریکه دلها رو گرم می کرد،
قلبهامون گل میداد،
رازقی، مریم، نسترن، لاله عباسی، یاس، به به، کوچه گل،
عطراگین می شد.
عجب استدلال هنرمندانه ای:
چون محتوای نامه ها، بدون استثناء، یاوه بود،
پس
خورجین پستچی
منبع انرزی و نور و نیرو بود.
پس
یاوه = انرژی
جاذبه و جذابیت خورجین پستچی
نه
به
خاطر محتوای نامه ها
بلکه
به
خاطر خروج کوچه
از
یکنواختی کسالت بار
بوده است.
با
ورود پستچی به کوچه
تنوعی
وارد کوچه
و
ارواح کودکان
می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر