شین میم شین
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۴ ـ ۲۵)
حکایت چهارم
یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز ابن عبدالعزیز
که بودش نگینی در انگشتری
فرومانده در قیمتش جوهری
معنی تحت اللفظی:
یکی از خردگرایان یزرگ
حکایت می کند
که
عبدالعزیز
نگین گرانبهایی
داشت.
سعدی
در بیت اول این شعر
اعضای جامعه
را
به
طرز سوبژکتیویستی
طبقه بندی می کند:
الف
«طبقه» اهل تمیز
ب
«طبقه» بی تمیز
(توده)
۲
یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز ابن عبدالعزیز
که بودش نگینی در انگشتری
فرومانده در قیمتش جوهری
منظور از اهل تمیز
نخبگان فئودالی اند.
فضلا
شعرا
علما
فقها
و
غیره اند.
منظور از عوام الناس
توده بی شعور
است.
سؤال این است
که
اگر
نخبگان جامعه
اهل تمیز
هستند،
توده
اهل چیست؟
توده
در
قاموس سعدی
اهل غریزه
است.
توده
بسان جانوران
است.
سعدی
در
واقع
دیالک تیک غریزه و عقل
را
به
شکل دیالک تیک بی تمیز و اهل تمیز بسط می دهد.
سؤال دیگر
این است که چرا سعدی حکایت خود را از قول بی تمیزی نقل نمی کند.
نقل داشتن نگینی و فروش آن
که
کار شاقی
نیست.
سعدی
به
اهل تمیز بودن حریف
حتی
قانع نیست.
پالان تعلق به بزرگان را نیز سعدی بر اهل تمیز بودنش اضافه می کند.
دلیل این امر
سیطره سوبژکتیویسم
بر
تفکر فئودالی ـ قرون وسطایی
است.
در این طرز تفکر
دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در تئوری شناخت
وارونه می شود:
حقیقت
نه
در
اوبژکت شناخت
بلکه در سوبژکت شناخت
جسته می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر