شین میم شین
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۴ ـ ۲۵)
حکایت چهارم
یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز ابن عبدالعزیز
که بودش نگینی در انگشتری
فرومانده در قیمتش جوهری
بفرمود و بفروختندش به سیم
که رحم آمدش بر غریب و یتیم
خنک آن، که آسایش مرد و زن
گزیند بر آرایش خویشتن
اگر خوش بخسبد ملک بر سریر
نپندارم آسوده خسبد فقیر
وگر زنده دارد شب دیرباز
بخسبند مردم، به آرام و ناز
بحمد الله، این سیرت و راه راست
اتابک ابوبکر بن سعد را ست
در ایام سلطان روشن نفس
نبیند دگر فتنه، بیدار کس.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر