کارت پستال
مریم بهاری
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
وظیفه بعدی من نوشتن جواب نامه بود.
کناردستم مینشست و میگفت:
نبادا با خودکار قرمز بینویسی.
چرا؟
یعنی سرجنگ
ودشمنی داری .
خوش خط بینیویس.
اگر میتانی، خط شِکِستَه قشنگتر میشه.
پایان نامه را هم خودش باید امضا میکرد
از
کلاسهای اکابر فقط نوشتن نامش را
یاد گرفته بود
و
یک خط منحنی به عنوان امضا .
هرچی که گفت ، عیناً نوشتم .
باید یک پاکت وتمبر میخریدم و سرچهارراه پستش میکردم.
این برنامه ی هرماه
من بود .
کارمو حفظ بودم،
تو راه با خود فکر میکردم
پس کی من بزرگ میشوم،
تا
برای خودم بتنهایی نامه بنویسند،
بدم میامد احوال منو از دیگران بگیرند .
پاییز و زمستان مثل برق و باد گذشتند
بوی بهار می آمد
این
را
از
تکاپوی
مردم
میفهمیدم:
خانمهای همسایه کم و بیش مشغول خانه تکانی شده بودند.
ظهر
که از مدرسه بر میگشتم،
ملحفه های تازه لاجورد خورده روی بامها با بی
حیایی دامنشان را باد میدادند.
مانکن های پشت ویترین
کت وپالتوها را از
تن بدر آورده و لباس های بهاره مدل جدید پوشیده بودند.
هرروز یک نفر توی
کوچه فریاد میزد:
فرش میشوریم،
آب حوض خالی میکنیم.
آبا
گندم خریده و به فکر
پختن سمنو وسبزه های عید بود.
پختن سمنوی سفره هفت سین اهالی محل هر سال به
گردن آبا بود.
میگفت:
نذر کرده،
انصافاً
اهل محل هم تنهایش نمی گذاشتند.
تو مدرسه داستان دیگری بود.
دوستان صمیمی به یکدیگر کارت پستال میدادند.
به
دوستان خودم پیشنهاد دادم ، امسال با حرکتی متفاوت، کارت پستالها رو
برای هم پست کنیم.
همه
به
سبک مغزی من
خندیدند
و
گفتند:
حیف نیست پولمونو
خرج تمبرو پاکت کنیم؟
درحالیکه هر روز همدیگر رو میبینیم،
این چه کاریه؟
کسی
زیر بار نرفت که نرفت.
گوشِ تَه، به من بده بیبین چه میگم:
مثل
پارسال نری برام عکس دختر و پسر، عشق و عاشقی
بخری ها
عکس میمون لباس
پوشیده وسگ پاپیون زده وجام شراب هم نمیخری.
آبا
پشت سرهم سفارش میکرد .
نوه
و مادر بزرگ نزدیکی
بودیم
ولی توی اینجورمسایل باهم تفاهم نداشتیم و گاهی
کار بالا میگرفت.
مغازه گلسرخ شلوغ بود
اغلب مشتری ها کاغذ کادو چسب
و روبان و کارت میخریدند
یک ربع بود که ایستاده بودم روبروی کارتها
و نمیتوانستم انتخاب کنم.
سفارشات آبا هی توگوشم تکرار میشد .
امسال عجب کارتهایی وارد بازار شده.
سه بعدی .
کارت
را
که
به دست میگیری
یک خانم لوند بهت چشمک میزنه
یه کمی دیگه که کجش میکنی
لبخند ی زیبا
تحویلت میده،
نه حیوونه ، نه عکس قلب وعاشقی،
گیرنده این کارت تا سیزده
بدر با دیدن این خانم زیبا
عیدش شیرین میشه.
مخصوصاً شوهر عمه .
آبا هم
حتماً از این خانمهای چشمک زن خوشش میاد.
آبا
آمار گرفته بود
امسال باید چهارده عدد کارت پستال، پاکت و تمبر شهرستان میخریدم.
پس از انتخاب کارت ها
ناگهان،
کارتی زیبا توجه مرا به خود جلب کرد
یک
لبخند دیگه،
ولی نه از این لبخندهای سه بعدی،
لبخند ژوکوند.
زیبا، جذاب، ملیح.
با
نگاهی عمیق و نجیب.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر