۱۳۹۸ آبان ۲۶, یکشنبه

سیری در آثار مریم بهاری (۱۴)


کارت پستال
مریم بهاری
 
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
 


قبل از اینکه وارد کوچه شود،
صدای جیرینگ و جیرینگ زنگ فضارا پرمیکرد،
یا
بهتر بگویم
صدای زنگ دوچرخه اش قبل از خودش وارد میشد
و
آمدنش را بشارت میداد.

طرز تحریر مریم بهاری
در
همین جمله آغازین این قصه
آشکار می گردد
و
او
را
از
اکثریت قلم به دستان زباله
متمایز می سازد:
 
طرز تحریر مریم بهاری
طرز تحریری واقعی، طبیعی و اجتماعی (رئال، ناتورال و سوسیال) 
است.

۲
قبل از اینکه وارد کوچه شود،
صدای جیرینگ و جیرینگ زنگ فضارا پرمیکرد،
یا
بهتر بگویم
صدای زنگ دوچرخه اش قبل از خودش وارد میشد
و
آمدنش را بشارت میداد.
ما بچه ها دست از بازی میکشیدیم وبرایش راه باز میکردیم .

در این جمله مریم بهاری،
قبل از هر چیز
ناتورالیته (طبیعیت، طبیعی بودن، غیر تصنعی و غیر مصنوعی بودن) طرز تحریر او
چشمگیر است.
 
انگار 
کودکی
سخن می گوید و نه زن سالمندی.
 
کودکی
با
تمامت تخیلات و تصورات و تمایلات کودکانه اش.
 
همه چیز از دریچه دید کودکی تبیین می یابد.
بی کم ترین تصنع.
 
۳
صورت تپل و مهربونی داشت،
با
آب وتاب
دوچرخه رو
به
دیوار
تکیه میداد
و
با
تأنی وآرامش
دستش را داخل خورجین فرو می برد
انگار که تا آخر دنیا وقت داشت .
 
در این بند از نوشته مریم بهاری
 پستچی
از
دید کودکی
تصور و تصویر می شود.

کودکی
در
هیجان و شوق و شور دریافت نامه ای.

پستچی
ضمنا
نه
به
عنوان زباله ای
بلکه به عنوان همنوعی دوست داشتنی، یعنی به طرز سوسیال (و نه آسوسیال) تصور و تصویر و کاراکتریزه (تشخیص داده) می شود.

ضمنا
رفتار پستچی
با
دقتی مینیاتوری
کودکانه، ولی رئالیستی
توصیف می شود.

نویسنده
انگار
به
دنیای درونی تو در توی پستچی
نفوذ کرده است
و
شاهد روندهای روانی او ست:

با
آب وتاب
دوچرخه رو
به
دیوار
تکیه میداد
و
با
تأنی وآرامش
دستش را داخل خورجین فرو می برد
انگار که تا آخر دنیا وقت داشت .

این روانشناسی پستچی
اما
دال بر چیست؟
 
۳
 
صورت تپل و مهربونی داشت،
با
آب وتاب
دوچرخه رو
به
دیوار
تکیه میداد
و
با
تأنی وآرامش
دستش را داخل خورجین فرو می برد
انگار که تا آخر دنیا وقت داشت .
 
در
زمان شاه
هم
قصه ای 
راجع به پستچی
در 
فرم فیلم
منتشر شد.
 
اگر محتوای این دو قصه
مورد مقایسه قرار گیرد،
تفاوت فاحش بینشی مریم بهاری با نویسنده آن قصه و یا فیلمنامه
آشکار می گردد.
 
انعکاس پستچی در آیینه ضمیر نویسنده قصه و یا فیلمنامه فوق الذکر
انعکاسی غیرطبیعی، تصنعی، مخدوش، مانی پولیزه گشته، ضداجتماعی،  استثنائی، غیررئالیستی و ایراسیونالیستی بود.
 
 
پستچی
در
آن فیلم
نامه های مردم
را
در
گودالی می ریزد
و
با
این شق القمرش
خود را اختگی زدایی می کند 
و 
مرد راست راستکی با همه تجهیزات مردانه
 می شود.
 
بهمن محصص کجا ست؟
 
۴
صورت تپل و مهربونی داشت،
با
آب وتاب
دوچرخه رو
به
دیوار
تکیه میداد
و
با
تأنی وآرامش
دستش را داخل خورجین فرو می برد
انگار که تا آخر دنیا وقت داشت .
 
پستچی کودکان کوچه
اما
خردگرا ست
و
به
عظمت و اهمیت خدمت اجتماعی خود
واقف
است.
 
در ادامه این قصه این قضیه روشن تر می شود.
 
پستچی
کار خود
را
جدی گرفته است.
 
کار برای او
نه
انجام تکلیف برای تهیه نان،
بلکه
چیزی فراتر از آن است.
 
در همین حرکات و سکنات و بعدا کلمات پستچی
این حقیقت امر
روشن می شود.
 
کار
برای پستچی
چیزی کسالت آور، خسته کننده و نفرت انگیز نیست
تا
به
نحوی از انحاء
انجامش دهد و خود را از شرش خلاص سازد و به خانه رود.
 
پستچی
با
خیرالله درشکه ران در قصه قبلی
از
این نظر
تفاوت دارد.
 
کار برای پستچی
ضمنا
منبع لذت
است.
 
کار 
زندگی پستچی 
را
از معنا و محتوا آکنده می سازد.

دلیل دقت و تأنی و شکیب و آرامش درونی و برونی او
همین است.

عجله
ندارد
ضمنا
نمی خواهد که نامه های مردم
مچاله و مخدوش شوند.

پستچی
از
روانشناسی توده در رابطه با نامه
خبر دارد.

پستچی
می داند 
که 
خلایق
 چه بسا
نامه ها
را
می بوسند، می بویند، بر سینه می فشارند، تا ابد نگاه می دارند، بارها می خوانند.

مریم بهاری
در
چند جمله کوتاه
همه این حقایق امور
را
تبیین می دارد.

طرز تحریر او
به
همین دلیل
رئالیستی
است.

این حقایق امور در ادامه همین قصه
روشن تر 
عرض اندام خواهند کرد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر