۱۳۹۸ آذر ۷, پنجشنبه

سیری در آثار مریم بهاری (۲۴)

 
مریم بهاری
 
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
 
 
۱

 
کاه 
ساقه و پوسته‌ای 
است
 که
 اطراف دانه‌های غلات مانند گندم و جو
 را
 می‌پوشاند 
و 
هنگام خرمن‌کوبی، 
خرد می شود و از دانه جدا می‌شود. 
کاه از محصولات جانبی کشاورزی است.
کاه 
از
 خوراک‌های اصلیِ چارپایان
است.
  کاه
 را 
با 
گِل 
می‌آمیزند
 و 
با آن ماده‌ای ساختمانی به نام کاه‌گل درست می‌کنند.
 
 
 کاه 
حاوی مواد قندی
(هیدرو کربن ها)
است
و
در 
کاه‌گل نقش استحکام‌ بخشی و چسبانندگی 
را 
به
 عهده دارد.   
 
آبا  
مشت مشت کاه
 میپاشید 
سر سوگواران،
چند پری هم رفت توی دهان جمیله.
 
یکی از پامنبریها با دست اشاره کرد
که آنورتر بریزه. 
 
در این تداعی راوی خردسال قصه 
به
طرز ناخودآگاهی
متلکی ملی
گنجانده شده است.

جمیله
ترک
است
و
آبا
کرد.

بخش مهمی از جوک های سکنه فارس زبان پایتخت
به
ترک ها و کردها و رشتی ها
و
در
خوزستان
به
عرب ها
اختصاص دارند.

عدم تسلط ترک ها و کردها به زبان فارسی
گوژ بالا گوژ
می شود
و
تحقیر ملی
شدت می یابد.

وقتی
از
ظرافت های آثار هنری
سخن می رود،
منظور
همین جور چیزها ست.

قصه نویس
روحش
حتی
از
این 
ظرافت ها
خبر ندارد.

محتوای آثار هنری
از
بضاعت فکری هنرمند
صدها بار 
غنی تر
است.


انعکاس واقعیت عینی 
در
آیینه ضمیر هنرمند
اوبژکتیو 
(عینی)
است
و
نه
سوبژکتیو 
(دلبخواهی، آگاهانه، ارادی)

۲
زهرا، 
زن سیف الله
 امسال حاجت داشت. 
 
میگفت: 
تا حاجتمو نگیرم از در این خونه نمیرم. 

ناله کنان میگفت:
دکترا شوهرشو جواب کردن، میگن مرض قند داره، 
میخوان پاشو بِبُرن. 
 
من پا گذاشتم و از لا بلای خانمها یواشی لیز خوردم بیرون.
 
مراسم تعزیه برای خردسال خردگرا
کسالت آور 
است.
 
۳
 
 یک کنده ی نیم سوز میان اجاقی که دیشب توسط آشپزها ساخته شده بود، 
زیر دیگ وسط خاکسترها مشغول دم آوردن برنج بود، 
دیگ مسی تا کمرش سیاه و دود گرفته بود.
تصور و تصویر راوی خردسال قصه
از
دیگ
حاوی و حامل تئوریک و اتیک و استه تیک (نظری، اخلاقی و زیبایی شناسی) خاصی
است:
دیگ
در
مخیله راوی قصه
هیئت انسان زحمتکشی
را
به
خود
می گیرد
که
بخش مهمی از اندامش
دود زده
است.
 
این 
فی نفسه
خیلی زیبا ست.
 
۴
 
روی مجمعه دور کنگره ای 
که
 محرم ها
 نقش در دیگ 
را
 بازی میکرد 
و
 شبهای یلدا 
میان کرسی، 
انارهای دانه یاقوتی
 را  در آغوش میکشید
 با 
خاک انداز
 زغالهای گداخته
 ریخته بودند.

از
طرز تبیین هومانیستی (انسان پرستی) و ناتورالیستی (طبیعت پرستی) راوی خردسال قصه
در
این بند از قصه
بیشتر
پرده برمی افتد:
مجمعه
هیئت هنرپیشه  
را
به
خود
می گیرد
و
جامعه
هیئت صحنه تئاتر
را.

بسته به فصول سال
(تعویض صحنه تئاتر)
فونکسیون مجمعه
(هنرپیشه)
عوض می شود.

مجمعه
در
ماه محرم
نقش در دیگ 
را
ایفا می کند
و
در
شب دراز یلدا در زمستان
روی کرسی
دانه های یاقوت رنگ انار
را
در
آغوش 
می گیرد.


مجمعه
 اکنون
به
مثابه عاشقی
 تصور و تصویر می شود
و
دانه های انار
به
مثابه معشوقی.
 
روی گرم کرسی
نیز
به
مثابه
تخت خوابی.
 
مادران در زمستان
به
هنگام باز کردن در و پنجره  اتاق خواب
و
جارو زدن آن
 در 
سحرگاه
کودکان خردسال خود
را
روی کرسی 
می گذارند
تا
سرما نخورند.
 
قصه نویس و راوی قصه
به
محتوای اثر خود
وقوف ندارند.
 
به
همین دلیل
پس از تحلیل دیالک تیکی اثر خود
غافلگیر
می شوند.
 
چه بسا
در
ته دل
به 
منتقد
دشنام می دهند.
 
برای اینکه اثر هنری
آگاهانه
تولید نمی شود.
 
بلکه
در
دیالک تیکی از خودپویی و آگاهی
تولید می شود.
 
البته
منظور از آثار هنری
نه
هر زباله ای،
بلکه
آثار حقیقی هنری
است
که
حکم کیمیا
دارند.
 
خودپویی
هم
در
تحلیل نهایی
فرمی از آگاهی
است.
 
خودپویی
فرم پاسیوی (منفعلی) از آگاهی
است
که
در
روند پر جوش و خروش تولید اثر هنری
اکتیو
می شود
و
تبیین و تحریر و تصویر 
می یابد.
 
مراجعه کنید
به
دیالک تیک خودپویی و آگاهی
 
۵
تکه زغالی 
که 
هنوز
 آتش 
به
 جانش
 نیفتاده بود 
برداشتم، 
لیله ای کشیدم، شروع کردم به بازی.
 
تکه زغال
هم
در
ذهن راوی خردسال قصه
هومانیزه 
(آدمی واره)
می شود.
 
طبیعت اول
در
این اثر هنری
به
طبیعت دوم
(جامعه، انسان) 
استحاله می یابد:

آتش
به
جان زغال
می افتد.

وقتی
از
ناتورالیسم (طبیعت پرستی) راوی خردسال قصه
سخن می رود،
به
همین دلایل است.

انگار
ناخودآگاهانه
با
زغال
احساس همدردی و خویشاوندی عمیق و اصیل
می کند.

این ظرافت های آثار مریم بهاری
ستایش انگیزند.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر