• رنگ طوطی ها، سبز است و رنگ ماهی ها، سرخ.
• رنگ فیل ها، خاکستری است و رنگ خوک ها، صورتی.
• هر کس رنگ خاص خود را دارد.
• کامیلئون ـ اما ـ در این میان استثنا ست.
• کامیلئون هر جا رود، رنگ آنجا را به خود می گیرد.
• اگر کامیلئون روی لیمو نشیند، رنگش زرد لیموئی می شود و اگر روی ببری بنشیند، مثل ببر، خط خطی می شود.
• روزی کامیلئون روی دم ببری نشسته بود و می اندیشید.
• با خود گفت:
• «من اگر روی برگی بنشینم و از جایم جنب نخورم، برای همیشه سبز خواهم ماند و مثل همه، رنگ خاص خود را خواهم داشت.»
• شاد و خندان، روی برگ سبزی نشست و رنگش شد سبز.
• اما وقتی پائیز آمد، برگ تغییر رنگ داد و شد زرد.
• رنگ کامیلئون هم شد زرد.
• پس از چندی، رنگ برگ شد قرمز و رنگ کامیلئون هم به همین سان.
• و روزی باد زمستانی برگ را از شاخه درخت کند و کامیلئون را هم همراه با برگ، با خود برد.
• در شبان تیره و تار زمستان رنگ برگ شد سیاه، رنگ کامیلئون هم به همین سان.
• بالاخره روزی بهار از راه فرا رسید.
• کامیلئون خود را به چمنزار رساند و کامیلئون دیگری را دید.
• سرگذشت خود را با او در میان گذاشت و پرسید:
• «تو چه فکر می کنی، ما هرگز رنگ خاص خود را نخواهیم داشت؟»
• کامیلئون دیگر که سالخورده تر و مجرب تر بود، آهی کشید و گفت:
• «متأسفانه، نه!»
• کامیلئون جوان که از نداشتن رنگ خاص خود رنج می برد، به اندیشه فرو رفت.
• پس از چندی گفت:
• «اگر من و تو همیشه با هم باشیم، هر جا برویم، رنگ آنجا را به خود خواهیم گرفت، ولی در هر حال، من و تو همرنگ خواهیم ماند.»
• و بدین طریق، آندو با هم طرح دوستی در افکندند.
• رنگ هر دو همزمان سبز شد.
• همزمان زرد شد.
• همزمان بنفش شد.
• همزمان قرمز شد، قرمزبا خال های سپید.
اما آندو، دیگر اعتنائی به رنگ ها نداشتند، چرا که زندگی شان از محبت و مهر و صفا سرشار بود!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر