۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

سیری در جهان بینی منصوره اشرافی (8)

از دیکتاتوری به سوی رهائی
اثری از الفارو سیکوه ئیروز

منصوره اشرافی
تنها مرده ها، عزیزند!
سرچشمه:
یاد داشت های اهور
یاد داشت هائی در باره هنر و ادبیات

http://ahoor1338.persianblog.ir
تحلیل واره ای از
شین میم شین

ارزش یک انسان
در حيرتم از مردم
از مردم پست
اين طايفه ي زنده كش مرده پرست
تا هست به ذلت بكشندش به فنا
تا رفت به عزت ببرندش سر دست
حسین جلال الدینی

• ما که بودیم، نبودیم کسی
• کشت ما را غم بی همنفسی

• تا که رفتیم، همه یار شدند
• خفته ایم و همه بیدار شدند

• قدر آئینه بدانیم، چو هست
• نه در آن وقت که افتاد و شکست

• در حیرتم از مرام این مردم پست
• این طایفه ی زنده کش مرده پرست

• تا هست به ذلت بکشندش به جفا
• تا رفت به عزت ببرندش سر دست
پایان

ادامه تلاش برای تحلیل شعر
«تنها مرده ها، عزیزند!»

حکم سوم
در حيرتم از مردم
از مردم پست
اين طايفه ي زنده كش مرده پرست

2
مورد تجربی دوم

• این انتقاد هر دو شاعر اما حاوی هسته ای واقعی نیز است.

طبقه متوسط و ممتاز و روشنفکران وابسته به آنها، با بی خیالی و بی اعتنائی تام و تمام، جوانان توده های مولد و زحمتکش را شیر می کنند و به کام مرگ می فرستند و بعد در رثای آنان مرثیه و مدیحه و «حماسه» می سرایند، از آنها شیرآهنکوهمرد می سازند و تحویل خلایق می دهند تا جوانان مستعد دیگر شیر شوند و راه مرده های دیروز ادامه داده شود.

• این طبقات و روشنفکران وابسته به آنها را می توان «زنده کش مرده پرست» نام داد.

• نیت طبقات متوسط و ممتاز نیل به آماج های طبقاتی خویش است، از طریق شنا در شط خون جوانان و پیران مولد و تهیدست.

• روشنفکران وابسته به این طبقات متوسط و ممتاز با تیر واحدی همزمان دو نشان می زنند:
• هم نان روزانه خود و خانواده خود را در چارچوب دیالک تیک «زنده کشی ـ مرده پرستی» در می آورند و هم راه و رویه مرده ها را توجیه و از طریق سرمشق سازی بازتولید می کنند و عملا آب به آسیات آماج های طبقه متوسط و ممتاز می ریزند.

• در این جور موارد می توان به هر دو شاعر حق داد و از «طایفه زنده کش مرده پرست» سخن گفت.

طرفداران حقیقت تاریخی اما هیمشه باید چیزها را به نام بنامند و به مسائل جامعه و جهان برخوردی تمایزمند و اوبژکتیف داشته باشند، یعنی بافت طبقاتی جامعه را فراموش نکنند.


• ما به برخی از ایرادات محتمل در این جور برخوردها اشاره می کنیم:


ایراد اول
در حيرتم از مردم
از مردم پست
اين طايفه ي زنده كش مرده پرست

• ایراد اول این برخورد هر دو شاعر، جا زدن شیوه تفکر و عمل اقلیت ممتاز و نسبتا مرفه به عنوان ایدئولوژی (مرام) اکثریت زحمتکش «بی همه چیز» است، به عنوان ایدئولوژی ملتی است.

• هر دو شاعر در این برخورد، بلحاظ اسلوبی (متدیکی) ـ فلسفی خطای خطیر واحدی را مرتکب می شوند:
• هر دو دیالک تیک جزء و کل را تحریف می کنند.

• منظور از دیالک تیک جزء و کل و تحریف آن چیست؟

• در این مورد مشخص می توان گفت که هر دو شاعر، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک اقلیت متوسط و ممتاز زنده کش (مشوق مرگ بی برنامه و بیهوده) و اکثریت جمعیت کشور (قربانی، مظلوم، فریب خورده و آلت دست) بسط و تعمیم می دهند و بلافاصله جای جزء (اقلیت متوسط و ممتاز بی رحم و خودخواه) و کل (اکثریت مظلوم و آلت دست) را عوض می کنند.
• آن سان که امکان خراب کردن همه کاسه ـ کوزه ها بر سر ملتی مظلوم و بی گناه
فراهم می آید.

• توده های مولد و زحمتکش را به احتمال قوی هیچکدام از دو شاعر محترم بدرستی نمی شناسند.

• احتمالا برای درک عظمت توده های مولد و زحمتکش باید از آنها بود، باید با آنها زیست.


• جوانشیر در انتقاد بحق از مدعیان «چپ نما» اشاره می کرد که حضرات چپنما، طبقه کارگر را با نوکر و کلفت خانواده خود عوضی می گیرند.


• توده های مولد و زحمتکش هرگز «زنده کش مرده پرست» نبوده اند، نمی توانند باشند و نیستند:
• زنده کشی و مرده پرستی یکی از خصوصیات طبقاتی خرده بورژوازی و عناصر نیمه فئودال ـ نیمه بورژوا ست.

• چنین صفتی را نمی توان به اکثریت مردم جامعه نسبت داد.


• این مسئله باید در روند تحلیل ادبیات معاصر فارسی مورد بررسی تمایزمند و اوبژکتیف قرار گیرد.


• ایدئولوژی خود منصوره اشرافی احتمالا قرابت غریبی به ایدئولوژی شاملو دارد.
• شاملو و امثال او را می توان «زنده کش مرده پرست» نام داد.
• شاید منصوره اشرافی قیاس به نفس می کنند و در آئینه خویشتن خویش اکثریت مردم کشور خویش را می بینند و نه فقط خود و امثال خود را.

ایراد دوم
در حيرتم از مردم
از مردم پست
اين طايفه ي زنده كش مرده پرست

• ایراد دوم این برخورد عبارت است از تعویض سهل انگارانه جای استثناء و قاعده.

• در لحظات خاصی از روند مبارزه طبقاتی توده ها، ضرورت آمادگی به جانبازی در راه رهائی اجتماعی بنا بر تجارب تاریخی و ملی احساس می شود و مورد مدافعه، توجیه و اثبات قرار می گیرد تا اگر لازم شد با انرژی حاصل از خون فرزندان خلق، لکوموتیو تاریخ به پیش تازد.


• این جور زنده کشی و مرده ستایی در پی آن فقط یک استثناء است و نه قاعده.

• استثنائی که قابل دفاع منطقی، تجربی، عقلی و تئوریکی است.

• ظاهرا هر دو شاعر، دیالک تیک استثناء و قاعده را هم بسان دیالک تیک جزء و کل تحریف می کنند:
• یعنی استثناء را قاعده جا می زنند.

• آمادگی عملی توده های مولد و زحمتکش به جانبازی (زنده کشی و مرده ستائی) در لحظاتی از تاریخ که بود و نبود همبود مطرح می شود، نه قابل نکوهش، بل ستایش انگیز است، نه منفی و قابل انتقاد، بلکه مثبت و قابل تأیید است.

• چرا و به چه دلیل؟

• چه فرقی میان زنده کشی از طریق شیر کردن جوانان ـ بی اعتنا به شرایط اوبژکتیف و سوبژکتیف ـ و مرده پرستی پس از مرگ آنان از طریق تجلیل از مرده ها با ستایش توده ها از شجاعت و جانبازی در راه دفاع از حقیقت تاریخی و یادآوری سرمشقین قهرمانان پیشین در لحظات اوجنده جنبش انقلابی وجود دارد؟

• نه تنها فرق و تفاوت، بلکه حتی تضاد این دو راه و رویه در درک دیالک تیک استثناء و قاعده است:

فرق اول

• فرقه اول تحقیر زندگی و تجلیل از مرگ را به درجه قاعده ارتقا می دهد، یعنی استثناء را قاعده جا می زند و عملا دیالک تیک استثناء و قاعده را تحریف می کند.

• توده های مولد و زحمتکش اما قاعدتا از زندگی دفاع می کنند و در لحظات استثنائی باز هم برای دفاع از زندگی از روی جنازه خود و خواهران و برادران و فرزندان خود می گذرند.


فرق دوم

• فرقه اول عمدتا از کیسه خلیفه می بخشد، جوانان توده های مولد و زحمتکش را بطرق مختلف اغوا می کند و به کام مرگ می فرستد و از پیکر آنان برای نیل به آمال خود نردبام می سازد.

• توده های مولد و زحمتکش اما از خویشتن خویش مایه می گذارند و نه از دیگران!


در لحظات دشوار سرنوشت ساز به خویشتن خویش قوت قلب می دهند و نه به دیگران
تا بتوانند یکی دیگر از هفت خوان ها را به ایثار و فداکاری در نوردند
!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر