۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

سیری در اشعار دکتر بهروز آرمان (1)

دریا و جویبار
«راز چشم ها » (نشر ثالث، 1383)
تحلیل واره ای از
شین میم شین
• ستاره ها دریا را می بوسند
• و خنده ی موج ها
• باد را

• هوا خوش است و شبنم شادی بر کرانه می پاشد
• کوه و جنگل و دریا مست مهتاب اند.

• امشب رقص نور آوازی است، که کودکانه می خواند.
• «دریا غرق جویبار است.»

تلاش در جهت تحلیل شعر
دریا و جویبار

• این شعر، شعر کوتاه فوق العاده زیبائی است، با تصاویری بکر و بدیع که بر تخیلی خلاق دلالت دارند.

بند اول شعر
ستاره ها دریا را می بوسند
و خنده ی موج ها
باد را

• اشعار این اثر شاعر ـ به احتمال قوی ـ در سال های قبل از 1383 (2004) یعنی پس از سرکوب خونین احزاب و سازمان های سیاسی و سندیکائی از همه رنگ از سوی فوندامنتالیسم شیعی و همزمان و یا پس از فروپاشی سوسیالیسم واقعا موجود و پیروزی امپریالیسم در کشمکش دو سیستم اجتماعی جهانی سروده شده اند.

• شاعر به کشف رابطه ای عاشقانه میان عناصر طبیعت نایل آمده که بازتاب کم و بیش وضع و حال روحی خود ایشان است.
• هرکس عمدتا بنا بر وضع و حال روحی خویش به تفسیر عناصر طبیعت پیرامون و محیط زیست خود می پردازد:
• افراد شاد و خوش و خوشبخت و خشنود شادی و خوشی و خوشبختی و خشنودی خود را در عناصر محیط زیست خود باز می یابند و به تبیین شاعرانه آن می نشینند.

• ستاره ها دریا را و خنده ی موج ها باد را می بوسند.
• این اولین بار است که ما به تصور و تصویری زیبا از این دست برخورد می کنیم.

• بوسه ی خنده موج بر پیشانی بلند باد قابل درک و تفسیر تجربی ـ علمی است.
• چون موج در داربست دیالک تیک آب و هوا فرم می گیرد.
• چون موج در سرحد فاصل میان سطح آب و هوا پدید می آید.

• اما کشف دلیل تجربی و علمی برای بوسه ستاره بر لبان دریا دشوار است.

• منظور شاعر شاید انعکاس نور ستاره در آئینه آب دریا باشد.

• این تصور و تصویر هم در هر صورت بسیار زیبا ست.


بند دوم شعر

هوا خوش است و شبنم شادی بر کرانه می پاشد
کوه و جنگل و دریا مست مهتاب اند.

• این بند شعر به زیبائی و شیوائی خارق العاده ای سرشته است.
• شاعر در این بند شعر از خوشی هوا و از پاشش شبنم شادی بر ساحل سخن می گوید و از مستی کوه و جنگل و دریا از باده مهتاب!

• حدس ما درست بود:

• شاعر در همه عناصر طبیعی محیط زیست خود، فقط عناصر مثبت و زیبا را کشف می کند و در آئینه ضمیرش از عناصر منفی و غم انگیز زندگی حتی کمترین اثری به چشم نمی خورد.

بند سوم شعر
امشب رقص نور آوازی است، که کودکانه می خواند.

• شعر کوتاه شاعر بسان سمفونی دلنشینی رفته رفته اوج می گیرد و از لطافت و شادابی خاصی لبپر می زند.
• رقص نور به آوازی تشبیه می شود که کودکانه می خواند.

• در این بند شعر، جهان بینی شاعر به عرفان سرشته می شود.

• چرا؟

• برای پاسخ به این پرسش باید پرسید که شاعر بلحاظ فلسفی چه می کند؟

• رقص نور به آواز تشبیه می شود، آوازی که کودکانه می خواند.

• این به معنی آن است که آواز، اوبژکت ـ سوبژکت همزمان است:

• این بدان معنی است که رقص نور، آواز و آوازه خوان همزمان است.

• این بدان معنی است که سوبژکت مساوی اوبژکت است.

• این به معنی قبض روح دیالک تیک است.

گذاشتن خردستیزانه علامت تساوی میان اقطاب دیالک تیکی همزمان وحدت مند و متضاد کسب و کار همیشگی پانته ئیسم و عرفان است که در یکسانی ماده و روح و در تز «همه خدائی» به اوج می رسد.

بند چهارم شعر
«دریا غرق جویبار است.»

• شاعر در این بند واپسین شعر، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک جویبارو دریا بسط و تعمیم می دهند و بلافاصله آن را وارونه و پا در هوا می سازند:
• یعنی نقش تعیین کننده را از آن جزء (جویبار) جا می زنند.

• این هم نشانه ای از گرایشات خردستیز در جهان بینی ایشان است.

• در عالم واقع جویبار غرق در دریا ست و نه برعکس!


• این نحوه و نوع بازتاب جامعه و جهان در شعر دکتر بهروز آرمان، اما فقط یک روی مدال واحدی است!

• در اشعار شاعری دیگر شاهد روی دیگر همین مدال می توان بود:


دکتر اسعد رشیدی
ستارگان گریخته ‌اند
غرقه در اشک و آه
و رؤیاهایی که به ظلمات فرو شدند و
بازنیامدند.
نخواه از من
تنها
کنار ابرها بایستم
و به پهنای سیمای جهان بگریم.

• در اشعار دکتر اسعد رشیدی ـ درست بر عکس اشعار دکتر بهروز آرمان ـ قحط شادی و خوشی و خوشبختی و خشنودی است:
• ستاره ها ـ به مثابه رهبران ـ به جای بوسه بر لب دریا، یا در ظلمات دخمه های شکنجه و زجر و آزار غروب کرده اند و یا غرقه در اشک و آه از جهنم میهن گریخته اند و رؤیاهای خود را به توسن بادهای تندتاز سپرده اند و در بهترین حالت، چاره ای جز همسایگی با ابرها و گریه به پهنای سیمای جهان نیافته اند.

دکتر اسعد رشیدی
آنجا ماه ِ پریده‌ رنگ
آرام
بر پرده روشن آسمان، تاب می خورد.

در شعر دیگر دکتر اسعد رشیدی به جای مستی کوه و جنگل و دریا از باده مهتاب، از ماه پریده رنگ سخن می رود که بر پرده آسمان بسان عکس کاغذین مچاله ای تاب می خورد.

دکتر اسعد رشیدی
آه‌، نگویید، نگویید،
این بسترخون آلوده‌
سرنوشت شکفتن دانه ‌ی اناری است
که ‌از تب شبانه ‌ای می سوزد.
لهیب فروزان انارستان را نمی بینید!
نمی بینید،
انبوه ‌پرشمار تبرها
که ‌به‌ هیاهو
ازسویه‌ ی دلگیرجنگلزار بازمی گردند!

• در آئینه شعر دیگری از دکتر اسعد رشیدی نه از خوشی هوا و پاشش شبنم شادی بر کرانه خبری هست و نه از مستی کوه و جنگل و دریا از باده مهتاب.
• در عوض اینها همه، همهمه و هیاهوی انبوه پرشمار و پرهیاهوی تبرها ست که از سویه دلگیر جنگلزار می آیند.

• شکست قوای پیشرفت اجتماعی و صلح و رهائی در آئینه ضمیر هر دو شاعر در محتوای واحدی انعکاس می یابد، ولی در دو فرم متضاد:

عقب نشینی پیگیر از سنگرهای پیکار رهائی بخش، دکتر بهروز آرمان را به خطه شادی و خوشبختی و خوشی و خشنودی رهنمون می شود و دکتر اسعد رشیدی را به خطه نومیدی، کافکائیسم و اشک و آه!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر