۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

چاله ها و چالش ها (166)

انسان ها هنگام تولید اجتماعی زندگی خویش، وارد مناسبات تولیدی معین و ناگزیری می شوند که تابع اراده آنان نبوده، بلکه متناسب با مرحله تکاملی نیروهای مولده مادی آنان است"
کارل مارکس، مقدمه نقدی بر اقتصاد سیاسی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
عباس حجری

1
میم
• این ترجمه دقیقی نیست.
• واقعیت این است که انسان ها به هنگام تولید اجتماعی زندگی خویش، وارد مناسبات تولیدی معین و ضرور می شوند که مستقل از اراده، میل، هوس و خواست آنها ست.
• یعنی وجود عینی دارد و متناسب با درجه توسعه نیروهای مولده هر جامعه است.
• اما باید توجه داشت که در قلب نیروهای مولده، انسان مولد ایستاده است.
• در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، نقش تعیین کننده از آن نیروهای مولده است، نیروهای مولده ای که انسان مولد در قلب آن ایستاده است، یکی از عناصر تعیین کننده ان است.

2
عباس
• محتوای این نقل قول منافاتی با نظر شما ندارد.

3
میم

• این نقل قول به احتمال قوی در رابطه با توضیح کشف بسیار مهم مارکس بوده که به تز «درک ماتریالیستی تاریخ» معروف شده است.

• در این جور توضیحات فشرده و موجز کلاسیک های مارکسیسم که در میدان چالش های ایدئولوژیکی پر گرد و غبار صورت می گرفت، بناچار بر قطبی از دیالک تیک مربوطه چنان تأکید می شود که قطب دیگر تا حد هیچ و پوچ تنزل می یابد.

• بعدا انگلس را بر سر این نکات، سؤال پیچ می کنند و او اصطلاح بسیار مهمی را در پاسخ و تصحیح و تدقیق گفته ها و نوشته های پیشین به خدمت می گیرد که «im letzten Instanz» (در تحلیل نهائی) نام دارد.
• یکی از دو قطب دیالک تیک همیشه و همه جا ـ در تحلیل نهائی ـ نقش تعیین کننده دارد، ولی این با به عهده داشتن نقش عظیم از سوی قطب دیگر منافات ندارد.

• اینجا هم مطلب بشدت فشرده و موجز و خلاصه و تقطیریافته تبیین یافته است و می تواند خواننده را گیج کند و به نتیجه گیری های بغایت نادرست سوق دهد.
• ولی در کل حق با شما ست.
• ما چیزی اضافه بر آنچه که از مارکس نقل شده برای گفتن نداشته ایم.
• ما فقط با واژه «تابع» مشکل داشته ایم و توضیح داده ایم تا انسان مولد به مثابه عنصر تعیین کننده تولید تا حد هیچ و هیچکاره تنزل داده نشود.
• با سپاس مجدد
4
عباس

• شما محتوای مطلب فوق را خارج از فاکت خود می دانید.
• اندکی غور در متن «.. مناسبات تولیدی "معین و ناگزیر" ... که "تابع اراده" ... نبوده ... "متناسب" با ... "تکامل نیروهای مولده" بوده»، چه تفاوتی با متنی که شما ارائه می دهید دارد.
• نقل فوق و نوشته آورده در ستون ذیل، از کتاب کارل مارکس (زندگینامه با فشرده ای از مارکسیسم) از انتشارات حزب توده ایران است.
• معتقدم مترجم به متن اصلی وفادار بوده و آن را با برداشت خود، ترجمه نکرده است.

5
میم
• حق با شما ست.
• مترجم در روسیه شوروی مجبور هم بود که متن مربوطه را مو به مو ترجمه کند.
• این اما با ترجمه توأم با توجه جدی به محتوای اندیشه کلاسیک ها و توضیح گشتاورهای گمراهساز ـ حد اقل در پاورقی ـ منافات دارد.
• منظور ما از معیوب بودن ترجمه همین شیوه ملانقطی ترجمه است.
• وقتی لنین از درک خلاق مارکسیسم سخن می گفت، منظورش بیش از تکرار مو به موی گفته های کلاسیک ها بود.
• مارکس از مفهوم «sich aneignen» (از آن خود کردن، هضم کردن) تئوری استفاده می کرد.
• این به معنی جاری شدن تئوری در روح اندیشنده است، وحدت جهان بینی میان طرفداران پیشرفت اجتماعی همین است.
• طرز نگرش، استدلال و تفکر مارکسیست ـ لنینیست های حقیقی به همین دلیل رادیکال و ریشه ای اند و شباهت غریبی از این بابت به هم دارند.
• با «از آن خود کردن» تئوری و متد مارکسیستی ـ لنینیستی جهان و مافیها فقط می تواند با حقیقیت (حقیقی وارگی) نسبی و در عین حال بسیار عالی خود منعکس شود.

• مترجم بنظر ما باید به محتوای اندیشه توجه بی چون و چرا داشته باشد و منظور کلاسیک ها را پیشاپیش بداند و یا آن را با تلاش فکری عرقریز وافر دریابد.

• ولی روی هم رفته حق با شما ست.

• ترجمه فوق به اصل مطلب وفادار بوده است.

• بنظر ما این وفاداری فرمال (صوری) است.


• وفاداری باید ـ قبل از همه ـ محتوائی باشد.


• تئوری نقش بسیار مهمی در تنظیم پراتیک به عهده می گیرد، کمترین بی توجهی و بی دقتی به تئوری می تواند شطی از گرانبهاترین خون ها را هدر دهد.

علت شکست ها ـ هم در مقیاس ملی و هم در مقیاس بین المللی ـ به احتمال قوی فقر تئوریک بوده است.
• با امتنان مجدد
6
عباس

• وفادار بودن برای ترجمه، دستور و مو به مو اجرا کردنی نیست که شما به آن تاخته اید.
• متن ترجمه با محتوای مطلب هیچگونه تباینی نداشته است.

7
میم
• حق با شما ست.
• ما بطور کلی بدان نکته اشاره کردیم.

• مشکل ما مفهوم «تابع اراده انسان نبودن» بود.


• در قلب نیروهای مولده که مناسبات تولیدی تحت تأثیرش قرار دارد، انسان ایستاده است.


• از این رو، بنظر ما می بایستی این حقیقت امر تصریح شود تا تاریخ بی سوبژکت انسانی (بدون فاعل انسانی) تصور نشود، تا به اوتوماتیسم (باور به خودپوئی) در تاریخ نرسیم.


8
عباس

• چرا وقتی ما هنوز می توانیم از معادل ها که معنی مصطلحی در زبان ماست استفاده کنیم، پناه به معادل لاتین آن می بریم.
• مثلا موضوع را نمی توان برای SUBJEKT بکار برد و یا برای اوتومانیسم ؟“‏

9
میم

• بدون مفاهیم استاندارد نمی توان اندیشید و اندیشه یکدیگر را فهمید.
• به همین دلیل است که دایرة المعارف روشنگری می کوشد، مفاهیم را یکدست کند تا تفهیم و تفاهم میان انسان ها تسهیل شود.

• مثال:

• سوبژکت به زبان فارسی یعنی ذهن.

• سوبژکت اما یک مقوله فلسفی است و علاوه بر ذهن، هزاران چیز دیگر را مثلا انسان، فاعل، طبقه، توده و الی آخر را در بر دارد.

• مثل مفهوم درخت که فقط به معنی سرو نیست، بلکه مفهومی بمراتب عامتر از مفهوم سرو است.
مفهوم درخت علاوه بر سرو، صنوبر و سپیدار و نارون و غیره را هم شامل می شود.

• اوتوماتیسم را می توان به خودپوئی گرایی ترجمه کرد که دامنه معنوی اش محدودتر است.
• سوسیالیسم را می توان به جامعه مداری و جامعه سالاری ترجمه کرد و عملا از محتوای معنوی اش خالی کرد.

• زمان شاه، هاشم رضی و دیگران همین کار را می کردند.


• مفاهیم اما استاندارد اند.

• ترجمه سوسیالیسم به جامعه سالاری کمکی به فهم آن نمی کند، بلکه بلحاظ معنوی فقیرترش می سازد.

• واژه «موضوع» که شما برای سوبژکت پیشنهاد می کنید در فلسفه یکی از معانی مقوله اوبژکت (عین) است:
• اوبژکت شناخت یعنی موضوع شناخت

• آنارشیست ها می گفتند که ما داریم با واژه ها پوز می دهیم:
• مثلا از مفهوم فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی استفاده می کنیم.

• پرسیدیم که خوب آلترناتیو (بدیل) کدام است؟

• صورت بندی که واژه عربی ـ فارسی است، ولی فقیرتر از فرماسیون است.

• چرا؟

• برای اینکه مقوله فرم (دیالک تیک فرم و محتوا) در فرماسیون هست و کلی برای درک آن کمک می کند:
• فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فرم است که حاوی محتوائی است.

• همین مقوله «فرم» مثال دیگری است که به « شکل» ترجمه می شود:

• دیالک تیک شکل و درونمایه به جای دیالک تیک فرم و محتوا.

• شکل ولی در ذهن خواننده نه یک مقوله فلسفی را، بلکه شکلی هندسی و غیره را تجسم می بخشد و هزاران بار فقیرتر از مقوله فرم است.


• مقوله فرم را می توان معنی کرد و با تمامت غنایش تفهیم نمود:


شکل و یا صورت و یا چهره و سیما و غیره فقط یکی از معانی بیشمار فرم است.
خیلی ممنون
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر