۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه

سیری در شعری از مهسا شریف (2)

گاف سنگزاد

• این خطوط شلوغ اند و
• این امواج، لال و
• سرعت ها غیر واقعی.

• گم می شوند کلمات
• در میانِ این هیاهویِ جاری
• در فیبرهای نوری
• دیر می رسند،
• کُشنده می شود انتظار.

• این تکنولوژی دزد است
• صدایت را از من می گیرد و
• نوازش دستانت را
• می رباید از دستانم

• این صفر و یک ها
• قلب ندارند
• نمی تپند و
• گرمای نگاهت انگار
• یخ بسته در این قاب

****

• کاش
• هنوز هم می شد
• عشق را به پای کبوترِ نامه بر بست و
• پِر داد در هوا

• کاش
• هنوز هم می شد
• گوش خواباند به صدای چهار نعلِ اسبِ چاپار و
• دل بست به خورجینِ پستچی

• کاش
• باز هم گل های قاصدک
• وقتی بهار می آمد
• با نسیم می رقصیدند
• پشت پنجره

• ای کاش
• می شد به اعماق تاریخ سفر کرد

پایان

ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر

تز چهارم
این صفر و یک ها
قلب ندارند
نمی تپند و
گرمای نگاهت انگار
یخ بسته در این قاب

• منظور شاعر از مفهوم «صفر و یک ها» ظاهرا اعداد و سمبل هائی اند که پیوند میان ایشان و محبوب شان را برقرار می سازند و به نحوی از انحاء با دستاوردهای تکنولوژیکی در رابطه اند.
• ولی برای درک منظور مشخص ایشان باید تأمل به خرج داد.

• صفر و یک ها (اعداد و یا سمبل های تکنولوژیکی) در قاموس شاعر جای محبوبش را نمی توانند بگیرند.

• چرا؟

• اولا برای اینکه بی قلب اند و لاجرم نمی تپند، یعنی مصنوعی اند و نه طبیعی!
• ثانیا در قاب آنها (شاید منظور شاعر، تلفن های مدرن باشد که دو طرف گفت و گو عکس همدیگر را نیز می بینند) گرمای نگاه محبوب شاعر نه زنده و جاندار و نیروبخش، بلکه مرده و منجمد است.

• شاعر از مرگ طبیعیت در چیزها، پدیده ها و سیستم های جامعه مدرن بشدت ناخشنود است و زبان به شکوه و شکایت گشوده است.

• تحلیل این پدیده برای ما که از دور دست بر آتش داریم و از روندهای واقعی جامعه بی خبریم، آسان نیست.

• احتمالا پس از روی کار آمدن ضد انقلاب فوندامنتالیستی ثروت زیرزمینی کشور که در طی صدها هزار سال در نتیجه تخریب محیط زیست، یعنی در نتیجه نابودی جنگل های پهناور پدید آمده بود، با دست و دل بازی تام و تمام حراج شده و در نتیجه جاری شدن سیل ثروت بادآورده قشر مرفهی پا به عرصه نهاده که تنها هنرش حیف و میل است و بس!


• کشوری که در پله تولید لولهنگ درجا می زند، به بازار واردات کالاهای مصرفی کشورهای پیشرفته بدل شده است.


• شاید تضاد مورد نظر، همین پدیده وارداتی است:
• نیاز سنتی به تپش قلب و گرمای نگاه محبوب همچنان جانسختی می کند، ولی وسایل برقراری پیوند بشدت مدرن شده اند و با نیازهای عاطفی سنتی در تضاد قرار می گیرند.

• این دو پدیده ـ به احتمال قوی ـ در کشورهای سرمایه داری پیشرفته همگام بوده اند:
• مرگ عاطفه و احساس سنتی ـ که در آثار هاینریش هاینه و غیره می خوانیم ـ و تولد فراورده های ارتباطی مدرن تقریبا همگام بوده اند.

تز پنجم
کاش
هنوز هم می شد
عشق را به پای کبوترِ نامه بر بست و
پِر داد در هوا

• شاعر اکنون از عالم پرخاش و شکوه و شکایت به عالم رؤیا و آرزو برمی گردد.
• آرزوی برگشت به قرون وسطی!
• ارتجاع عریان و بی شیله پیله!
• آرزوی برگرداندن چرخ لجوج تاریخ به عقب!
• آرزوی جایگزینی پست پیشرفته و مدرن با کبوتر نامه بر!

• مهسا در این میان تنها نیست!

• شعرای دیگری نیز در جامعه ایشان بسر می برند که آرزوی برگشت به دیروز را به انحای مختلف به شعر می کشند.


• این آرزو ـ بی اعتنا به طبیعی و «غریزی» بودن ایدئالیزاسیون دلبخواه دیروز ـ از وخامت وضع حال حکایت می کند:

• بنی بشر در واکنش به وضع ناهنجار موجود دو راه بیش در پیش ندارد:

1

• برگشت به گذشته ایدئالیزه شده ی عاری از کمترین عیب و نقص!

2

• نگاه لبریز از امید و خوش بینی قانونمند به آینده و طرح ریزی آینده بالنده بر بنیان تحلیل گذشته ای که وضع وخیم موجود نتیجه ناگزیر آن بوده است!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر