۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

هماندیشی با منصوره اشرافی (7)

یکی از نمودهای بارز مردسالارانه بودن جهان، این است که مردان همیشه به خود و موقعیت های خود و آمال و آرزوها و رؤیاهای خود فکر می کنند و زنان در ارتباط با مردان به خاطر نشان دادن خلوص دوستی و محبت و کمال تفاهم و هم سویی ناچارند به همان چیزهایی فکر کنند که مردشان فکر می کند و در همان راستا و جهت گام بردارند و حرکت کنند و زندگی شان را بر همان مبنا پی ریزی و در واقع خودشان را وقف زندگی مرد به همراه همه اهداف و آمالش کنند
این چنین زنی مسلما محبوب و مورد دوست داشتن واقع می شود
در واقع مردان در جهان مردسالارانه زنی را می پسندند و دوست دارند که در وجود مردش به تمام و کمال استحاله شده باشد و هویتش در هویت او گم شده باشد
اما اگر به تدریج مردانی را دیدیم که از آمال و آرزوها و اهداف شان به خاطر آمال و آرزوها و اهداف زن مورد علاقه شان چشم پوشی کنند و در جهت خواسته ها و تمایلات زن مورد علاقه شان حرکت کنند، باید بدانیم که دنیا دارد به سوی تساوی میان زن و مرد حرکت می کند
منصوره اشرافی
سرچشمه:
یاد داشت های اهور
یاد داشت هائی در باره هنر و ادبیات
http://ahoor1338.persianblog.ir
تحلیل واره ای از ح

حکم سوم
زنان در ارتباط با مردان به خاطر نشان دادن خلوص دوستی و محبت و کمال تفاهم و هم سویی ناچارند به همان چیزهایی فکر کنند که مردشان فکر می کند و در همان راستا و جهت گام بردارند و حرکت کنند و زندگی شان را بر همان مبنا پی ریزی و در واقع خودشان را وقف زندگی مرد به همراه همه اهداف و آمالش کنند
این چنین زنی مسلما محبوب و مورد دوست داشتن واقع می شود.

• نشان دادن «خلوص دوستی و محبت و کمال تفاهم و هم سویی و گام برداشتن و حرکت در همان راستا و جهت و پی ریزی زندگی بر همان مبنا و در واقع وقف خود به زندگی مرد و همه اهداف و آمال مرد» به نظر منصوره اشرافی مهره مار است و موجب «محبوبیت مسلم» زن می گردد.

• این ایده و اندیشه منصوره اشرافی قابل تأمل است.

• بی اعتنا به آنچه که تاکنون تبیین یافته، فرض کنیم که حق با ایشان است.


• به زعم ایشان، زنی که بلحاظ نظری و عملی خود را بکلی خلع هویت کرده، زنی که به دست خود، خود را هیچ واره و هیچکاره کرده، زنی که بیشتر به برده شبیه است، تا به انسان خودمختار خوداندیش، در پیشگاه مرد به مثابه سالار کذائی جهان، کسب محبوبیت می کند


1

• قبل از همه، این سؤال پیش می آید که مرد بدبخت، زن توخالی، بی هویت و برده وار را دوست دارد و یا خویشتن خویش را؟

• چون ظاهرا از زن مورد نظر منصوره اشرافی همه چیز باقی مانده به غیر از زنیت او، به غیر از انسانیت او، به غیر از هویت خودویژه او.


2

• اگر قلم در دست فروغ فرخزاد می بود، از چنین زنی به مثابه مرده ی بظاهر زنده سخن می نوشت، به مثابه تفاله یک انسان!

• می شود تفاله ای را دوست داشت؟

• دوست داشتن مرده ی زنده اصولا سعادتی است؟

• اگر تصور منصوره اشرافی، خدای ناکرده درست باشد، باید نه به حال چنین زنی، بلکه قبل از همه به حال و احوال چنین مردی گریست.

• چرا؟

• برای اینکه همزیستی با انسان واره ای تهی از خوداندیشی و خرد و خودمختاری و سپردن فونکسیون تربیت کودکان خانواده بدست چنین موجودی ذلتی است و نه سعادتی!

3

• علاوه بر اینها، روانشناسی عام انسان ها در رابطه با عشق از چه قرار است؟

• آیا انسان می تواند عاشق موجود «بی همه چیزی» باشد؟

• آیا عشق عملا بدون احترام به معشوق و بدون برسمیت شناسی لیاقت های مادی و معنوی او امکان پذیر است؟

• اگر نه، چگونه می توان از چنین موجودی به مثابه «محبوب مرد» سخن گفت؟

• البته همین حقایق امور در مورد مرد نوکرصفت و بی هویت نیز صادق است.

4

• جامعه ای که نیمه دوم خود را از خودیت آن تهی می کند، جامعه ای که به هر دلیل و بهانه ای، نیمه مربی نسل بعدی را به تفاله ای بی محتوا، بی خرد و بی خوداندیشی و خودمختاری بدل می سازد، جامعه ای ترحم انگیز و در خطر سقوط و زوال مادی و معنوی است.

حکم چهارم
در واقع مردان در جهان مردسالارانه زنی را می پسندند و دوست دارند که در وجود مردش به تمام و کمال استحاله شده باشد و هویتش در هویت او گم شده باشد!

• این حکم منصوره اشرافی از صراحت بی چون و چرا لبریز است:

1

•ایشان در این حکم، تمایزی را وارد بحث می سازند و عملا از خطه عام به خطه خاص برمی گردند:
• اکنون دیگر سخن از مردان به عنوان موجودات انتزاعی تمام ارضی نیست، بلکه سخن از مردانی است که در شرایط اجتماعی مبتنی بر پدرسالاری بسر می برند.

• بدین طریق رئالیسم خاصی وارد جهان بینی ایشان می شود:

• بنابر منطق این حکم، مردان بطور کلی هر «زنی را نمی پسندند و دوست ندارند که در وجود مردش به تمام و کمال استحاله شده باشد و هویتش در هویت او گم شده باشد»، بلکه فقط مردان جامعه مبتنی بر پدرسالاری چنین می کنند.

• بنابرین، می توان گفت که مردان، بسته به شرایط اجتماعی حاکم، زنان را می پسندند.
• یعنی اگر شرایط اجتماعی حاکم عوض شود، اگر به زبان فلسفی وجود اجتماعی انسان ها عوض شود، شعور اجتماعی آنها و شیوه رفتار آنها نیز عوض می شود.

• این موضع جهان بینانه به موضع جهان بینانه طبقه کارگر نزدیک است.


• منصوره اشرافی اما در این زمینه پیگیر نیستند و نمی توانند پیگیر باشند.


• احتمالا این حقیقت امر عینی، بطور اوتوماتیک در آئینه شفاف ضمیر (دل) ایشان منعکس شده و تبیین یافته است.


• خواهیم دید.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر