۱۳۹۵ آذر ۲۷, شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (387)


جمعبندی از
مسعود بهبودی


کمی‌ از نئولیبرالیسم و بازار کارش:
علی آلنگ

ما جامعه ‌ای بنا کرده ایم که اضطراب و دپرس تولید می‌کند!
دائماً باید بهتر بشوی، همیشه در حالِ تکامل باشی‌،
تا جایی‌ که حتی به نسخه ‌ای بهتر از خودت بدل شوی!
اگر خطایی از تو سر می زند،
مقصر همیشه خود تو هستی‌ ،
لذا بهتر است نخست خودت را سرزنش کنی‌

اینها قسمت هایی از سخنان پروفسور " آندرس پترسن " است
که در مقاله‌ ای تحت عنوان " فریاد یک جامعه شناس ... "
در مورد جوامعی که ادعای شایسته سالاری دارند، آمده است.

در جامعه " شایسته سالار "
امروز سمت و سوی انتقاد‌ها به جای سیستم
به خود شخص است
و در نهایت عارضه ‌هایی‌ چون اضطراب و دپرس به درجه "بیماری‌ های ملی‌ " ارتقا می ‌‌یابند
کارپذیر ایده‌آل کسی‌ است که کارش مؤثر، بسیار مولد، دارای انعطاف و در تمام مدت آماده باشد که
نتیجه کار خود را بهتر کند ".
ادعای ظاهر بدین گونه است که از او شخصی‌ "موفق" ساخته شود .
اما مسئله این است که چنین ایده‌آلی می تواند
تک تک ما را تحت فشاری مستمر قرار دهد
به قسمی که منشاء فشار را که در واقع از خارج است
حس نکنیم و
این فشار‌ها را از درون بخود وارد سازیم .
 
پایان

گروگان گیری واژه ها
تخلیه آنها
با زباله پر کردن آنها:

1
پر کردن واژه کارگر با زباله کارپذیر
وارونه سازی بیشرمانه اول

2
پر کردن واژه سرمایه دار با زباله کاربخش
وارونه سازی بیشرمانه دوم

3
پر کردن واژه طویله با زباله جامعه

4
پر کردن واژه خرسالار با زباله شایسته سالار

5
یاد علامه های ممد رضا به خیر که
منصف تر از عندرسن بوده اند:
آنها واژه کارگر را
با زباله کارآما پر می کردند.
واژه سرمایه دار را با زباله کارفرما

درست بر عکس:

1
بی هویتی و بیماری روانی نتیجه خریت است.

2
دانا هرگز خود را زباله تصور نمی کند.

3
از خود بیگانه نمی شود.

4
دچار بیماری روانی نمی شود.

5
حبس و تبعید هم
نه به دلیل دانائی
بلکه به دلیل مبارزه طبقاتی است

ز کوی میکده
ـ دوش اش (دیشب او را) ـ
به دوش می بردند
امام شهر که سجاده می کشید، به دوش

خواجه شیراز

این بیت شعر خواجه
که تظاهر و تزویر امام شهر را
به چالش می کشد،
از هر نظر زیبا و بی همتا ست:

1
دلیل زیبائی ساختاری ـ استه تیکی این بیت شعر
واژه دوش است

2
امام شهر
سجاده به دوش می کشد
تا تظاهر به تقوا کند.

3
امام سجاده به دوش متظاهر و مزور را
که مست لایعقل است
و توان راه رفتن ندارد،
از کوی میکده
به دوش می برند.

4
در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت
در دیالک تیک امام سجاده به دوش ـ امام به دوش کشیده شونده
استحاله سوبژکت به اوبژکت نشان داده می شود.
(بلحاظ گرامری استحاله فاعل به مفعول)

5
به برکت می
سوبژکت به اوبژکت
استحاله یافته است.

6
ماهیت امام متظاهر و مزور
در اثر می
افشا شده است.

7
می جام جهان نما ست:
می آیینه ماهیت نما ست
می افشاگر است.

چهار چيز را هرگز فراموش نكن:
به همه نمى توانى كمك كنى
همه چيز را نمى توانى عوض كنى
همه تو را دوست نخواهند داشت
همه را نمى توانى راضى نگه دارى.
پس
آنطوركه خودت دوست دارى زندگى کن

این اندرز را هزاران نفر در فیس آباد منتشر کرده اند.
احتمالا نمی دانند که این اندرز
اصلا اندرز نیست
این
خودگوئی (با خویشتن خویش سخن گفتن) اعضای طبقه حاکمه انگل است.
چرا و به چه دلیل؟

بگذارید این اندرز را تجزیه و تحلیل کنیم:

1
چهار چيز را هرگز فراموش نكن
حریف

حریف خود را علامه جا می زند تا خلایق را ارشاد کند.
امر به معروف و نهی از منکر کند:

2
به همه نمى توانى كمك كنى
حریف

از همین جمله اول ماهیت طبقاتی کثیف حریف نمایان می گردد.

1
او خیال می کند که خلایق ریزه خوار سفره اش هستند
و رسالتش دستگیری از خلق است.

2
سؤال این است که چگونه کسی می تواند
در کشتارگاه جهنم طبقاتی
بیش از نیاز خود داشته باشد؟

3
ثروت که از آسمان نازل نمی شود.

4
حتی به قول علی امیر المؤمنین:
انباشت ثروت در جائی
با انباشت ذلت در جای دیگر توأم است.

5
یعنی سفره رنگین کوسه ها و یا کروب ها
نتیجه بی رنگی سفره توده غارت شده است.

6
طبقه حاکمه وسایل تولید توده را غصب کرده است.

7
توده برای نجات از مرگ مجبور به بردگی شده است.

8
به ازای نان بخور ـ نمیری تن به ذلت داده است.

9
غاصبین وسایل تولید مایحتاج مادی زندگی
اکنون اندرزش می دهند.

10
یعنی وسایل تولید فکری توده را نیز غصب و غارت می کنند.


همچو هیچ کس که منم
ساغر

بودن یا نبودن
مسئله این است

در گاه های بسیار بی سرانجامی
در گذار از ناشکیبی های مکرر
دختری می شوم 
شبیه نا متقارن
رها در بی وزنی خواب آلوده هستی
متحیر در وارونگی خفاش وار حقایق
منزجر از همچون دیگران بودن
خسته از انعکاس منِ من در آیینه
در کاوش شهود اصل و نا اصل

تنها یک تفکر بشارت شکست یأس بود
«شبیه هیچ کس شدن»
محدود شدن بین دو حد بی نهایت
از من و غیر به سمت هیچ کس

و من این پیمایش را غوطه ور می شوم
که پوستین سرانجام به تن کنم
حتی اگر بهایش
سوختن و کندن بال هایم باشد

پایان

«شبیه هیچ کس شدن»
یاوه ای بیش نیست.
چرا و به چه دلیل؟

1
آدم می تواند فقط شبیه چیزی باشد و یا نباشد
که آن چیز وجود داشته باشد.

2
هیچکس وجود ندارد تا تو بخواهی شبیه آن شوی.

3
میم و نون وجود دارند.

4
قدح و ساغر و می فروش و ساقی
وجود دارند.

5
علاوه بر این
هر چیز و هر کس منحصر به فرد است.

6
تشابهات
ـ در بهترین حالت ـ
نمودین و ظاهری و فریبا و فرمال اند.

7
دل هر ساغری که بشکافی
آفتابی در آن
«نهان»
یابی
بهتر هم همین است.

آره.
در تحلیل نهائی
حق با ساغر است.

1
سعدی دیالک تیکی دارد که صد ها سال بعد
هگل و مارکس توسعه داده اند:
دیالک تیک نمود و بود (سعدی)
دیالک تیک پدیده و ماهیت (هگل و مارکس)
به قول قدما:
دیالک تیک ظاهر و ذات (باطن)

2
هر کس و حتی هر چیز
هویت (شناسه) خاص خود را دارد.
هر کس و هر چیز منحصر به فرد است.

3
زیبائی لایتناهی هستی
هم به دلیل همین تنوع اجزای آن است.

4
اگر چنین نبود
کسالت بار می گشت.

5
مسئله این است که بود (ماهیت) در نمود های متفاوت
نمودار می گردد.

6
آدم ها
تحت جبر جامعه
مجبور می شوند
نقش (رل) بازی کنند تا همرنگ جماعت شوند
و از گزند جامعه ای که جهنم شده
در امان بمانند.

7
هیچکس (نوبادی) 
اصلا وجود ندارد.

8
هیچکس شدن یعنی تنزل به درجه زباله

9
به قول فردوسی
تنزل از درجه چیز به درجه ناچیز
که ایزد ز «ناچیز»، «چیز» آفرید.

10
هیچکس شدن یعنی سقوط

11
هیچکس شدن یعنی
همرنگ سازی خود با جماعت
و در حقیقت
رقصیدن به ساز طبقه حاکمه انگل و کثافت.

12
جامعه باید ببرکت روشنگری، به خود اندیشی و خردگرائی رسد،
به خود آید و به خودمختاری (استقلال اندیشه و عمل) دست یابد.

13
نه اینکه از خود تهی شود و هیچکس واره شود
زباله شود.

14
خرد رهگشا و خرد رهنما
(فردوسی)

ایده ئولوژی
یعنی مجموعه نظرات اجتماعی (نظرات اقتصادی، سیاسی و اخلاقی و غیره)

1
ایده ئولوژی
پدیده ای طبقاتی است.

2
هر طبقه اجتماعی ایده ئولوژی خاص خود را دارد.

3
دین
ایده ئولوژی است و به همین دلیل
چیز واحد و همگونی نیست.

4
هم دهقانان مسلمان اند هم اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی
و هم بورژوازی

5
هم شاه مسلمان بود
هم شیخ
هم توده های مولد و زحمتکش

7
محتوای دین دهقان
با محتوای دین اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

8
بروید تحقیق تجربی کنید:

الف
حضرت محمد
برای دهقانان
نه طرفدار اربابان برده دار
بلکه بوسنده دستان پینه بسته است.

ب
امام زمان در نظر دهقانان اگر ظهور کند
ـ قبل از همه ـ
گردن آخوند های لاشخور را خواهد زد.

پ
در نظر دهقانان
امام اول شیعیان
حضرت علی
سوسیالیست است.

ث
همان حضرت محمد و امام اول و امام زمان
برای اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی
توده ستیز و جلاد است.

ج
اصیل ترین وبهترین دوستان ما
در فیس آباد
مسلمان اند.
اگر رأی دهیم
نه به مدعیان چپ
بلکه به آنان می دهیم.

ح
به قول مولانا
ما درون را بنگریم و حال را
نی برون را بنگریم و قال را

خ
به زبان مارکسیستی ـ لنینیستی
ما ماهیت طبقاتی اعضای جامعه را می نگریم
نه هارت و پورت آنان را

بگذارید مثالی بزنیم:

1
درخت یک مفهوم بیولوژیکی (علم زیست شناسی) است.

2
مثل آرش که یک مفهوم هنری است.

3
درخت مفهوم است.

4
چیزی انتزاعی و یا مجرد است
و فقط در ذهن ما وجود دارد.

5
با بسط و تعمیم درخت می توان به سرو رسید
به سپیدار رسید
به نارون رسید.

6
با تجرید سرو، سپیدار و نارون و غیره
به مفهوم مجرد درخت رسیده ایم.

7
با بسط و تعمیم آرش هم می توان
به خود سیاوش رسید
به انصار رسید.

8
آرش
مفهومی فلسفی ـ هنری است.
سیاوش شاعرفیلسوف و یا فیلسوفشاعر است.

9
مفاهیم فلسفی عام ترین مفاهیم اند و
به میلیون ها نوع قابل بسط و تعمیم اند.

10
یکی از فرم های بسط و تعمیم مفهوم آرش
هم خود انصار است.
عمرش دراز باد.

فرمان خاموشباش مده، شیزا
بگذار سخن، میانجی انسان ها باشد
نه، فشنگ
نه، بمب و خمپاره و خنجر و تفنگ

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر