محمد
رضا شالگونی
فیدل
کاسترو
کسی که تا آخرین نفس
کسی که تا آخرین نفس
به عدالت اجتماعی وفادار ماند
ویرایش
و تحلیل از
یدالله
سلطان پور
هر
سخنی در باره نظام سیاسی کوبا و
سوسیالیسم
قرن «بیستم»
به
طور کلی،
خواه
ناخواه ،
بلافاصله روی بزرگ ترین ضعف آن متمرکز می شود،
یعنی
نبودِ دموکراسی و آزادی.
·
سؤال اول این بود که چرا گذار
جامعه از مناسبات تولیدی برده داری و یا فئودالی را نه بورژوازی، بلکه توده چه بسا
عقب مانده (نیمه پرولتر ـ نیمه برده و یا نیمه رعیت) به عهده می گیرد؟
·
برای پاسخ به این پرسش باید طبقه
اجتماعی موسوم به بورژوازی را شناخت:
·
برای شناخت بورژوازی باید به شناخت
صعود و سقوط طبقات حاکمه در طول تاریخ نایل آمد:
1
چرا گذار جامعه از مناسبات تولیدی برده داری و یا فئودالی
را
نه بورژوازی،
بلکه توده چه بسا عقب مانده (نیمه پرولتر ـ نیمه برده و یا
نیمه رعیت)
به عهده می گیرد؟
·
هر طبقه حاکمه ای (چه طبقه حاکمه
برده دار، چه طبقه حاکمه فئودال و چه طبقه حاکمه بورژوا) با دو کیفیت طبقاتی ـ
تاریخی در تاریخ عرض اندام می کند:
الف
طبقه حاکمه آغازین
·
هر طبقه حاکمه در آغاز احراز
هژمونی (سرکردگی) جامعه خصلت انقلابی و ترقی طلب دارد.
·
سوبژکت تاریخ است و هوادار سرسخت پیشرفت
اجتماعی است.
·
مراجعه کنید به سوبژکت تاریخ در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ب
طبقه حاکمه واپسین
·
هر طبقه حاکمه پس از انجام وظایف
تاریخی ـ طبقاتی اش، از ظرفیت (قوه، قوت، پوتانس) انقلابی تهی می شود و به مانعی
در راه پیشرفت اجتماعی مبدل می گردد.
·
طبقات حاکمه آغازین بدین طریق تحول
کیفی منفی می یابند و نماینده ارتجاع تاریخی می گردند.
·
یعنی در بهترین حالت، خواهان توقف
چرخ تاریخ و حفظ وضع موجود می گردند.
·
این سقوط تاریخی ـ طبقاتی هر طبقه
حاکمه واپسین با ظهور سوبژکت نوین همراه است:
1
چرا گذار جامعه از مناسبات تولیدی برده داری و یا فئودالی
را
نه بورژوازی،
بلکه توده چه بسا عقب مانده (نیمه پرولتر ـ نیمه برده و یا
نیمه رعیت)
به عهده می گیرد؟
·
با تبدیل طبقه حاکمه برده دار به
طبقه اجتماعی برده دار واپسین، سوبژکت انقلابی نوینی از بطن همان نظام اجتماعی ـ
اقتصادی برده داری تولد می یابد و در رأس سپاه توده قرار می گیرد و پس از مبارزه
طبقاتی و انقلاب فئودالی، هژمونی (سرکردگی)
را از آن خود می سازد.
·
اشرافیت فئودال آغازین طبقه حاکمه
انقلابی نوینی است که قید و بند های برده داری را در هم می کوبد و جامعه بشری را
در مقیاس جهانی در مسیر پیشرفت تاریخی هدایت می کند.
·
بدین طریق، دوران برده داری در
مقیاس جهانی در به پایان می رسد و دوران نوینی به نام دوران فئودالی در مقیاس
جهانی آغاز می شود.
2
·
همین طبقه حاکمه انقلابی پس از
انجام وظایف تاریخی ـ طبقاتی خویش از ظرفیت انقلابی ـ طبقاتی ـ تاریخی تهی می شود
و به طبقه اجتماعی فئودالی واپسین استحاله می یابد.
·
به طبقه اجتماعی ارتجاعی که حتی با
بقایای نظام اجتماعی ـ اقتصادی برده داری سرنگون شده پیمان اتحاد می بندد.
·
آنگاه اشرافیت بنده دار و فئودال و
روحانی دست در دست با هم به حفظ وضع موجود کمر می بندند.
·
چرخ تاریخ را چه بسا حتی به عقب
برمی گردانند و جامعه بشری را هزار سال به گند می کشند.
·
تنها سودائی که طبقات اجتماعی
واپسین در سر می پرورانند، تخریب نیروهای مولده جامعه بشری در مقیاس جهانی است.
·
تاریخ فئودالیسم واپسین، احتمالا
در کتب درسی تاریخ به عنوان تاریخ جنگ ها تشریح شده است.
·
در طول عمر 60 ساله خواجه شیراز،
خطه فارس 20 بار میان خوانین و سلاطین فئودالی دست به دست می شود.
·
این یعنی از سر گذراندن 20 جنگ و
تخریب بیست باره نیروهای مولده (تخریب چاه ها، چشمه ها، قنوات، مزارع، مراتع،
صنایع دستی، فرار علما، صنعتگران، به کنیزی رفتن دختران و زنان فارس، به غلامی
رفتن پسران و کودکان فارس و الی آخر) و شروع بیست باره از صفر.
3
·
به دلیل تخریب مستمر نیروهای مولده،
رشد نطفه سوبژکت نوین در بطن نظام فئودالی بشدت کند می گردد.
·
این سوبژکت نوین، بورژوازی (تجار،
نزول خواران، صنعتگران کوچک و غیره) بوده است.
·
بورژوازی برای غلبه بر فئودالیسم
واپسین، ایده ئولوژی فئودالی را یعنی مذهب را به چالش می کشد و توده ها را زیر پرچم
انقلابات بورژوائی گرد می آورد و دژهای فئودالی را تسخیر کند.
·
دلیل پرورش غول های فلسفی، فکری،
هنری در دامان طبقه متوسط (بورژوازی) از قبیل فیشته و کانت و هگل و فویرباخ و
دیدرو، هلوه تیوس و هولباخ و روسو و روبسپیر و غیره همین نیاز تاریخی ـ طبقاتی
بوده است.
4
چرا گذار جامعه از مناسبات تولیدی برده داری و یا فئودالی
را
نه بورژوازی،
بلکه توده چه بسا عقب مانده (نیمه پرولتر ـ نیمه برده و یا
نیمه رعیت)
به عهده می گیرد؟
·
بورژوازی با بسیج توده ها، بویژه
دهقانان، فئودالیسم واپسین را به مصاف می طلبد، تضعیف می کند و بالاخره به زانو
در می آورد.
·
جنگ های دهقانی، فقط در آلمان 30
سال طول می کشد.
·
تا اینکه اشرافیت بنده دار و
فئودال و روحانی پشت سر دهقانان غرقه به خون، با بورژوازی به سازش می رسند.
·
بورژوازی به مثابه سوبژکت تاریخ با
انقلابات خونین بورژوائی، هژمونی جامعه بشری را در مقیاس جهانی از آن خود می کند.
·
دوران فئودالی به پایان می رسد و
دوران سرمایه داری در مقیاس جهانی آغاز می شود.
·
مراجعه کنید به دوران در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
این بورژوازی انقلابی هوادار سرسخت
پیشرفت اجتماعی است.
·
در مدت کوتاهی پس از لغو فئودالیسم
نیروهای مولده جامعه بشری به طرز خارق العاده ای توسعه می یابند.
·
رشد علم و فن و صنعت در این مدت
کوتاه چند صد ساله بیشتر از رشد علم و فن و صنعت در تمام طول تاریخ بشری است.
·
اما همین بورژوازی نیز پس از انجام
وظایف تاریخی ـ طبقاتی عینی خود، از ظرفیت انقلابی ـ طبقاتی ـ تاریخی تهی می شود و
به صورت بورژوازی واپسین در می یابد.
·
بورژوازی واپسین همه دستاوردهای
فکری، فرهنگی، هنری، فلسفی و کلا ایده ئولوژیکی خود را به گور می سپارد و به عنوان
طبقه اجتماعی مرتجع با بقایای طبقات اجتماعی برده دار، فئودال، روحانی آشتی می کند
و پیمان اتحاد می بندد و در مقابل سوبژکت طراز نوین تاریخ، یعنی پرولتاریا قرار می
گیرد.
5
چرا گذار جامعه از مناسبات تولیدی برده داری و یا فئودالی
را
نه بورژوازی،
بلکه توده چه بسا عقب مانده (نیمه پرولتر ـ نیمه برده و یا
نیمه رعیت)
به عهده می گیرد؟
·
بورژوازی واپسین دشمن سرسخت نه فقط
پرولتاریا، بلکه حتی بورژوازی آغازین است.
·
بورژوائی واپسین، سودایی جز تخریب
نیروهای مولده در سر ندارد.
·
به همین دلیل مسبب مهیب ترین جنگ
ها و جنایات در تاریخ محسوب می شود.
·
بورژوائی واپسین در این عمر نکبت
بار کوتاهش، یعنی از پایان قرن 19، دو جنگ جهانی مهیب با حداقل 70 میلیون کشته و
صدها میلیون علیل و تخریب عیمق نیروهای مولده در جهان را سبب شده است.
·
بورژوازی واپسین در اتحاد ارگانیک
با بقایای طبقات اجتماعی برده دار، اشرافیت و فئودال و روحانی، کنیسه و کلیسا و
مسجد، با فوندامنتالیسم های رنگارنگ، هنری جز تبلیغ خرافه و تخریب نیروهای مولده
جامد و جاندار ندارد.
·
تمیز ایده ئولوژی بورژوائی واپسین
از ایده ئولوژی اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی دشوار است.
·
انگار نه انگار که همین بورژوازی
بوده که در دامنش کانت ها و هگل ها و فویرباخ ها و هولباخ ها و روسو ها و روبسپیرها
پرورش یافته اند که تبر بر ریشه های مذهب فرود آورده اند و در خیابان های پاریس
شطی از خون کشیشان و شاهان جاری ساخته اند.
6
چرا گذار جامعه از مناسبات تولیدی برده داری و یا فئودالی
را
نه بورژوازی،
بلکه توده چه بسا عقب مانده (نیمه پرولتر ـ نیمه برده و یا
نیمه رعیت)
به عهده می گیرد؟
·
جواب سؤال اول در همین نکته است:
·
بورژوائی واپسین دیگر نمی تواند
شعارهای برنامه ای بورژوائی آغازین را، شعار آزادی، برابری، برادری را بر پرچم
خویش بنگارد.
·
در ایران همین بورژوازی واپسین پس
از انقلاب بورژوائی سفید به قدرت رسید.
·
اشرافیت بنده دار و فئودال و
روحانی را خلع ید کرد و به اصلاحات ارضی خطر کرد و مبارزه با بیسوادی و آزادی زنان
و غیره را نمایندگی کرد.
·
ولی آلترناتیو بورژوائی آغازین
برای روبنای ایده ئولوژیکی فئودالی ـ اسلامی در اختیار نداشت.
·
یعنی عاجز از واقعیت بخشیدن به
شعار های برنامه ای بورژوائی آغازین (آزادی، برابری، برادری) بود.
·
20 هزار مشاور امپریالیستی هم چیزی در این
زمینه در اختیار نداشتند.
·
آزادی در می نی ژوپ، لاابالیگری،
لهو و لعب، جوک و جندگی و عیاشی خلاصه شد.
·
برای زباله های ناصر مکارم ها
جایزه سلطنتی داده شد.
·
از سوئی مساجد و منابر مورد حمایت
مالی دولت بورژوائی قرار گرفت.
·
و از سوی دیگر، بهترین فرزندان
فرزانه توده زجرکش، تبعید و تیرباران شدند.
·
حتی مطالعه کتب لگال از دید سازمان
انقلاب سفید موسوم به ساواک جرم محسوب شد و هر چه خرتر، مقبول تر تلقی شد.
·
نتیجه اش رستاوراسیون (شکست انقلاب
بورژوائی و احیای مناسبات قرون وسطائی لغو شده) و روی کار آمدن اجامر مخوف و
خونخورا و خونریز جماران و جمکران است که ثمرات زهر تر از زقوم شان را نوش جان می
کنیم.
·
توان اندیشیدن را از دست داده ایم
و حسابی عرعر می کنیم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر