فرازهایی از
کتاب شهلا زرلكي
تحت
عنوان
«در خدمت و
خیانت زنان»
ویرایش
و تحلیل از
مریم
دال و ربابه نون
حریف
منتقد:
تو
اين جامعه شبه طالبانى ما،
زن
ها كم از طرف مردها تحقير نمى شوند،
كه
اين نویسنده هم با ادله بافى هايش
به
اين تحقيرها و توهين ها دامن مى زند
و
صحه مى گذارد.
بهانه
هاي خوبی دست مردهاى فرصت طلب می دهد،
تا
فردا هر زنى با شوهرش اختلاف پيدا كرد،
شوهره
با زدن برچسب مشكل روحى و روانى بر پیشانی زن،
ادعا كند كه
ناكامى ها و سرخوردگى هايش را سر جهازش از خونه
پدر آورده است.
·
این تحلیل حریف منتقد را بهتر است،
نخست تجزیه و بعد تحلیل کنیم:
1
تو
اين جامعه شبه طالبانى ما
·
این اولین بار است که ما به این
برداشت و استنباط از جهنم جماران آنهم توسط زنی برخورد می کنیم:
·
حریف منتقد، شخصیتی خوداندیش است.
·
وجوه مشترک حکومت طالبان با حکومت طلاب
را کشف کرده و برجسته کرده است.
·
طالبانیسم اما چیست، که شبیه آن در
جمهوری جماران به قدرت رسیده و ضمنا قبل از پیدایش طالبان در افغانستان و پاکستان به قئرت رسیده است؟
2
تو
اين جامعه شبه طالبانى ما
· فیلسوف معاصر
ایتالیا ـ دومه نیکو لوسوردو ـ طالبانیسم را فرمی از اوبسکورانیسم نامیده است:
· اوبسکورانیسم به گرایشی اطلاق
می شود که مردم را عمدا و آگاهانه در جهل و نادانی نگه می دارد و مانع تفکر مستقل
آنها می شود.
· اوبسکورانیسم مردم را در مرحله
باور به قوای ماورای طبیعی میخکوب می کند.
· اوبسکورانیسم، در فرم طالبانیسم
و فرم های فوندامنتالیستی و مذهبی مشابه، جامعه را به طویله و اعضای جامعه را به گاو
و خر تبدیل می کند.
3
تو
اين جامعه شبه طالبانى ما
·
حریف منتقد اما این تعریف از طالبانیسم
را در مد نظر ندارد.
·
اگرچه در این سه دهه، جامعه ایران،
اوبسکورانیزه و یا طالبانیزه شده است.
·
حتی جریانات سیاسی به اصطلاح اپوزیسیون،
توان خوداندیشی ندارند.
·
در زمان شاه، وضع احتمالا بهتر از این
بوده است.
·
اعضای جامعه در آن زمان توان خود
اندیشی هم اگر نداشتند، قادر به ازبر کردن مفاهیم و تفکر دست و پا شکسته مفهومی بودند.
·
امروز دیگر کسی میانه خوبی با اندیشه
ندارد.
·
فکر و ذکر اعضای جامعه اوبسکوانیزه
و یا طالبانیزه گشته ایران، عکس و سکس و رقص است.
·
در تبریز که یک میلیون سال قبل مهد
شیخ قهرمان خیابان بوده، اعضای اپوزیسیون ضد
جماران، برای مبارزه با جماران به رقص در خیابان می پردازند و یا به رفتگری در خیابان
خطر می کنند و لرزه بر اندام جماران و جمکران می اندازند.
·
اگر کسی خریت کند و لب به انتقاد
بگشاید، پاشنه دهن می کشند و فحش عنگلیسی اش می دهند.
4
تو
اين جامعه شبه طالبانى ما
·
منظور حریف منتقد از جامعه شبه طالبانی،
آنتی فمینیسم (زن ستیزی) طبقه حاکمه است
که صدها بار بدتر از طالبان است.
·
به قول حریفی، اگر هم کسی دین ندارد،
بهتر است، حداقل انصاف داشته باشد.
·
اراذل و اوباش طالبان
هزاران بار متمدن تر و فرهنگ مندتر از اجامر جماران و جمکران اند:
الف
·
طالبان کی سینمای رکس آبادان بدبخت
را به آتش کشیده و تماشاچیان معصوم تر از چهار ده معصوم کذائی را جزغاله کرده است؟
ب
·
طالبان کی شهرنو را به آتش کشیده و
زنان بدبختش را جزغاله کرده و نعش جزغاله گشته زنان بیچاره را به دوش کشیده و
عربده کشان در خیابان ها به راه افتاده است؟
پ
·
طالبان زنان را ترکه می زند.
·
سنگسار می کند.
·
ولی تاکنون کسی نشینده که دختران و
زنان جامعه را مورد تجاوز جنسی کلکتیو (دسته جمعی) قرار دهد.
ت
·
طالبان یک بار به روی زنی اسید پاشیده
است.
·
اجامر جماران بطرز سیستماتیک به
اسیدپاشی به روی دختران مردن پرداخته اند و خدا می داند که اگر سلب قدرت شوند، چه
ها خواهند کرد.
ث
·
طالبان کی خانه های عفاف دایر کرده
و برای زنان و دختران با کره و بی کره مردم قیمت تعیین کرده و به زوار حرم ملا عمر
اجاره داده است؟
5
تو
اين جامعه شبه طالبانى ما،
زن
ها كم از طرف مردها تحقير نمى شوند،
كه
اين نویسنده هم با ادله بافى هايش
به
اين تحقيرها و توهين ها دامن مى زند
و
صحه مى گذارد.
·
این انتقاد حریف منتقد، انتقادی
بجا ست.
·
سؤال ولی این است که چرا مؤلف این
کتاب از این حقیقت امر روانسوز بی خبر است و یا خود را به بی خبری زده است؟
·
ما که هنوز جز چند جمله از مؤلف،
چیزی نخوانده ایم.
·
ولی باید در روند تحلیل آثار مؤلف به
این سؤال تکان دهنده جوابی بیابیم.
·
قضاوت شتابزده کسب و کار ما نیست.
6
بهانه
هاي خوبی دست مردهاى فرصت طلب می دهد،
تا
فردا هر زنى با شوهرش اختلاف پيدا كرد،
شوهره
با زدن برچسب مشكل روحى و روانى بر پیشانی زن،
ادعا كند كه
ناكامى ها و سرخوردگى هايش را سر جهازش از خونه
پدر آورده است.
·
مادران جامعه ما در شرایط دشواری زندگی
کرده اند و زندگی می کنند.
·
حق از این بابت با حریف منتقد است.
·
اگر کسی توان کاستن از بار سنگین
مادران بالقوه و بالفعل جامعه را ندارد، بهتر است که بر آن نیفزاید.
·
ولی نباید فراموش کرد که نویسنده آدم
است.
·
آدم در جامعه جایگاهی دارد و بنا
بر جایگاهش به طبقه اجتماعی معینی وابسته است.
·
در نتیجه، افسار اسب سخن ـ چه بسا ـ
به دست نویسنده نیست.
·
اجنه درونی، نویسنده را به اتخاذ
موضع ایده ئولوژیکی معینی برمی انگیزند.
·
به قول خواجه شیراز:
آنچه استاد ازل، گفت:
«بگو»، می گویند.
·
این تئوری خواجه در مورد مؤلف هم
صادق است:
·
استاد ازل (اجنه طبقاتی ـ درونی) ایده
ئولوژی خود را به نویسنده دیکته می کند.
7
بهانه
هاي خوبی دست مردهاى فرصت طلب می دهد،
تا
فردا هر زنى با شوهرش اختلاف پيدا كرد،
شوهره
با زدن برچسب مشكل روحى و روانى بر پیشانی زن،
ادعا كند كه
ناكامى ها و سرخوردگى هايش را سر جهازش از خونه
پدر آورده است.
·
ایراد حریف منتقد همین جا ست:
·
او سوبژکت شناخت را، مؤلف را، صاحب
نظر را به نقد می کشد و اوبژکت شناخت را، خود نظر را، خاستگاه و پایگاه طبقاتی مؤلف
را فراموش می کند.
·
بدین طریق کار (انتقاد) نیمه تمام می ماند.
·
بدین طریق، حقیقت عینی کشف نمی
شود.
·
خواننده ی نقد حریف منتقد با حقیقت
نیم بندی به خانه و یا به خواب می رود.
·
حقیقت نیم بند اما به درد کسی نمی
خورد.
·
حقیقت نیم بند بدتر از دروغ است.
·
حقیقت باید کامل باشد تا حقیقت
باشد.
8
·
آنچه عیان است، این است که رابطه
زن و شوهر، رابطه دیالک تیکی است.
·
رابطه ای مبتنی بر وحدت و تضاد
است.
·
رابطه ای مبتنی بر سازش و چالش
است.
·
مشخصه مؤلف، ریختن آب به آسیاب سازش
است.
·
این آبی که توسط مؤلف به آسیاب سازش
ریخته می شود، از چشمه زن ریخته می شود و نه از چشمه زن و شوهر.
·
موضع ایده ئولوژیکی مؤلف به موضع اشرافیت
بنده دار و فئودال و روحانی شباهت دارد.
·
آنها هم همه آب ها را به آسیاب شوهر
می ریزند و همه کاسه ها و کوزه ها را بر سر «ضعیفه» ی «ناقص العقل» «ناقص الدنده»
خرد و خراب می کنند و به خیال خود شق القمر می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر