فرازهایی از
کتاب شهلا زرلكي
تحت
عنوان
«در خدمت و
خیانت زنان»
ویرایش
و تحلیل از
مریم
دال و ربابه نون
دختر
سرخورده در کودکی، در شبی جاودانه زندگی می کند.
·
یکی از معایب بینشی بزرگ مؤلف، کار
کردن با چیزهای انتزاعی است.
·
دختر انتزاعی که وجود خارجی ندارد.
·
تفاوت میان دختر بقال با دختر
باغبان، دختر رعیت با دختر مباشر، دختر عمله با دختر تاجر چه بسا از زمین تا آسمان
است.
·
راجع به دختر انتزاعی نمی توان حکم
قطعی صادر کرد.
·
منظور از دختر سرخورده چیست؟
1
دختر
سرخورده در کودکی، در شبی جاودانه زندگی می کند.
·
شاید منظور مؤلف، دختری باشد که در
کودکی به آرزو های کودکانه اش نرسیده است.
·
مثلا می خواسته که پدرش برای او همان
النگوی کلان بها را بخرد که پدر خرپول همکلاسش برای دخترش خریده است.
·
نتیجه سرخوردگی، زندگی در شبی
جاودانه است.
·
بنا بر این بینش، کودکی نمی توان
پیدا کرد که سرخورده نباشد.
·
چون دلیل نرسیدن کودکی به آرزو های
کودکانه اش، فقط بی بضاعتی مالی پدر و مادر که نیست.
·
اگر مادر و پدر ذره ای مغز اندیشنده
در کاسه سر داشته باشند، اصلا به ساز کودک نمی رقصند.
·
کودک ـ چه دختر و چه پسر ـ باید
تربیت شود.
·
رشد جسمی و فکری و روحی و روانی کند.
·
به همین دلیل کودک تحت اوتوریته های
متنوعی از مادر و پدر و خواهر و خاله و عمه و عمو و دائی و مربی و معلم غیره توسعه
می یابد.
·
در قاموس مؤلف، همه کودکان جامعه سرخورده
اند و در شب ابدی بسر می برند.
·
حتما حق با او ست.
·
ما که از جامعه ایران خبر نداریم.
·
ولی چنین جامعه ای اصلا جامعه نیست.
·
و چنین دختری اصلا آدم نیست.
·
چون دختری و یا پسری که اندکی مغز
اندیشنده در کاسه سر داشته باشد، می داند که مادر و پدر در چه منجلابی و با چه
مشکلاتی دست و پا می زنند.
2
دامنه
توقعات و آرزو های ناممکن او
تا
پایان عمر گسترده است.
·
تصور و تصویر مؤلف از دختر سرخورده،
آدمی را از هرچه دختر در جهان هست، متنفر و بیزار می سازد.
·
معلوم نیست که چنین دختر ترحم
انگیزی در دامن کدام طبقه اجتماعی «تربیت» یافته است.
·
چنین دختری اصلا آدم نیست.
·
چنین دختری ننر بی شعور پر توقع از
خود راضی خرفت خردستیزی است.
·
آدم معمولی با عقل سالم در سر،
اولا آرزوی محال (امکان ناپذیر) نمی کند.
·
هیچ عاقلی چه زن و چه مرد، آرزوی
سفر به کره مریخ و خواندن نماز جماعت با مریخیان را در دل نمی پرورد.
3
دامنه
توقعات و آرزو های ناممکن او
تا
پایان عمر گسترده است.
·
توقعات و آرزو های محال کسی ـ البته
اگر آدم باشد و نه ابله ـ پس از مدتی در کوره سوزان زندگی دود می شوند و فراموش می
شوند.
·
معلوم نیست که مؤلف چگونه به این
نتیجه رسیده که آرزو های محال کسی تا آخر عمرش با او می مانند.
·
کس چه می داند.
·
شاید حق با مؤلف باشد.
·
این توقعات و آرزو ها اما زندگی او
را از محتوا و معنا تخلیه می کنند و با موهومات موسوم به توقعات و آرزوی محال پر
می کنند.
·
چنین دختر زباله ای باید مادام
العمر در گوشه ای بنشیند و زار بزند.
·
او اصلا لیاقت مادر شدن و پروردگار
نسل فردا شدن ندارد.
4
مردی
که در هیئت شوهر به زندگی او راه یافته
توانایی برآوردن همه آرزوها را ندارد.
·
آدم اندک اندک دلش به حال هر چه
مرد در دیار عه «هورا» و عا «شورا» ست، می سوزد.
·
مردتصویر مؤلف هم بسان زنتصویر او ایرئالیستی
و ایراسیونالیستی است.
·
مرد در قاموس مؤلف، نه همسر، نه
شریک برابرحقوق زندگی، بلکه باب الحوایج دختر پرتوقع و آرزومند است.
·
جالب اما ادعای مؤلف است:
توانایی
برآوردن همه آرزوها
·
مؤلف فراموش کرده که از توقعات و آرزو
های ناممکن سخن گفته است.
·
مرد اگر رستم دستان هم باشد، نمی
تواند حتی یکی از توقعات و آرزو های امکان ناپذیر «ضعیفه» را بر آورده سازد.
·
چه رسد به برآورده ساختن همه آرزو های
ناممکن «ضعیفه.»
5
دختر
به زودی درمی یابد که شوهر نیز برای تحقق آرزوهای او
همچون
پدر، مرد ناکاملی است.
·
مؤلف حالا به تحقیر و تخریب
مردجماعت می پردازد.
·
از دید مؤلف، مردی که عاجز از بر آورده
ساختن همه توقعات و آرزو های ناممکن «ضعیفه» ای باشد، بسان پدر «ضعیفه» مرد ناقص و
ناکاملی است.
·
شوهرتصویر، پدرتصویر و مردتصویر مؤلف
دست کمی از دخترتصویر و زنتصویر او ندارند.
·
پدر و مرد کامل، باب الحوایج تر از
ابواب الحوایج معروف باید باشد تا کامل قلمداد شود.
·
عجیب تر و غریب تر اما بیگانگی مؤلف
با جامعه حی و حاضر است.
6
دختر
به زودی درمی یابد که شوهر نیز برای تحقق آرزوهای او
همچون
پدر، مرد ناکاملی است.
·
در جامعه کنونی ایران، با روبنای ایده
ئولوژیکی برده داری ـ فئودالی آنتی فمینیستی، پیدا کردن شوهر به شق القمری شباهت
دارد.
·
ما دوستانی در فیس آباد و شمر آباد داریم که مدارک تحصیلی لیسانس، فوق لیسانس و حتی دکترا و
مطب و دم و دستگاه دارند و در بدر به دنبال شوهر می گردند.
·
این دختران بی توقع و بی آرزو، حتی
علیرغم دخیل بستن به مقبره خواجه حافظ و این و آن، شوهری نمی یابند.
·
در چنین شرایطی توقعات و آرزو های
ارزان و سهل الارضاء حتی در ایام کودکی امکان تشکیل نمی یابند.
·
چه رسد به تشکیل توقعات و آرزو های
ناممکن و انتقال به خانه شوهر.
7
دختر
به زودی درمی یابد که شوهر نیز برای تحقق آرزوهای او
همچون
پدر، مرد ناکاملی است.
پس
دوباره سرخورده می شود و غمگین.
به
قول هورنای
«درست
مثل کودکی که سرانجام درمی یابد پدرش نمی تواند ستاره های آسمان را به او بدهد.»
·
احتمال این می رود که نویسنده،
نظرات خود را نه به ترفند تجربه، نه از جامعه، بلکه از روانشناسان خرافی امپریالیستی
رونویسی کرده باشد.
·
کارن هورنای یکی از روانشناسان فرویدیستی
ـ آلمانی ـ امپریالیستی است.
·
در این سه دهه اخیر هر چه زباله ایده
ئولوژیکی ـ امپریالیستی یافت می شود، ترجمه شده و به خورد جوانان کشور داده شده است.
·
جامعه جمارانی ـ جمکرانی به طویله
تعفن انگیزی شباهت دارد.
به داد ملت ایران، مگر هدا برسد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر