۱۳۹۵ دی ۴, شنبه

دیالک تیک خدمت و خیانت (15 )


فرازهایی از کتاب شهلا زرلكي  
تحت عنوان
«در خدمت و خیانت زنان» 
ویرایش و تحلیل از
مریم دال و ربابه نون

دختر سرخورده در کودکی، در شبی جاودانه زندگی می کند.

·       یکی از معایب بینشی بزرگ مؤلف، کار کردن با چیزهای انتزاعی است.
·       دختر انتزاعی که وجود خارجی ندارد.
·       تفاوت میان دختر بقال با دختر باغبان، دختر رعیت با دختر مباشر، دختر عمله با دختر تاجر چه بسا از زمین تا آسمان است.
·       راجع به دختر انتزاعی نمی توان حکم قطعی صادر کرد.

·       منظور از دختر سرخورده چیست؟

1
دختر سرخورده در کودکی، در شبی جاودانه زندگی می کند.

·       شاید منظور مؤلف، دختری باشد که در کودکی به آرزو های کودکانه اش نرسیده است.
·       مثلا می خواسته که پدرش برای او همان النگوی کلان بها را بخرد که پدر خرپول همکلاسش برای دخترش خریده است.

·       نتیجه سرخوردگی، زندگی در شبی جاودانه است.

·       بنا بر این بینش، کودکی نمی توان پیدا کرد که سرخورده نباشد.

·       چون دلیل نرسیدن کودکی به آرزو های کودکانه اش، فقط بی بضاعتی مالی پدر و مادر که نیست.
·       اگر مادر و پدر ذره ای مغز اندیشنده در کاسه سر داشته باشند، اصلا به ساز کودک نمی رقصند.
·       کودک ـ چه دختر و چه پسر ـ باید تربیت شود.
·       رشد جسمی و فکری و روحی و روانی کند.
·       به همین دلیل کودک تحت اوتوریته های متنوعی از مادر و پدر و خواهر و خاله و عمه و عمو و دائی و مربی و معلم غیره توسعه می یابد.

·       در قاموس مؤلف، همه کودکان جامعه سرخورده اند و در شب ابدی بسر می برند.
·       حتما حق با او ست.
·       ما که از جامعه ایران خبر نداریم.

·       ولی چنین جامعه ای اصلا جامعه نیست.
·       و چنین دختری اصلا آدم نیست.
·       چون دختری و یا پسری که اندکی مغز اندیشنده در کاسه سر داشته باشد، می داند که مادر و پدر در چه منجلابی و با چه مشکلاتی دست و پا می زنند.  

2
دامنه توقعات و آرزو های ناممکن او
تا پایان عمر گسترده است.

·       تصور و تصویر مؤلف از دختر سرخورده، آدمی را از هرچه دختر در جهان هست، متنفر و بیزار می سازد.
·       معلوم نیست که چنین دختر ترحم انگیزی در دامن کدام طبقه اجتماعی «تربیت» یافته است.
·       چنین دختری اصلا آدم نیست.
·       چنین دختری ننر بی شعور پر توقع از خود راضی خرفت خردستیزی است.
·       آدم معمولی با عقل سالم در سر، اولا آرزوی محال (امکان ناپذیر) نمی کند.
·       هیچ عاقلی چه زن و چه مرد، آرزوی سفر به کره مریخ و خواندن نماز جماعت با مریخیان را در دل نمی پرورد.

3
دامنه توقعات و آرزو های ناممکن او
تا پایان عمر گسترده است.

·       توقعات و آرزو های محال کسی ـ البته اگر آدم باشد و نه ابله ـ پس از مدتی در کوره سوزان زندگی دود می شوند و فراموش می شوند.
·       معلوم نیست که مؤلف چگونه به این نتیجه رسیده که آرزو های محال کسی تا آخر عمرش با او می مانند.
·       کس چه می داند.
·       شاید حق با مؤلف باشد.

·       این توقعات و آرزو ها اما زندگی او را از محتوا و معنا تخلیه می کنند و با موهومات موسوم به توقعات و آرزوی محال پر می کنند.
·       چنین دختر زباله ای باید مادام العمر در گوشه ای بنشیند و زار بزند.
·       او اصلا لیاقت مادر شدن و پروردگار نسل فردا شدن ندارد.

4

مردی که در هیئت شوهر به زندگی او راه یافته
 توانایی برآوردن همه آرزوها را ندارد.

·       آدم اندک اندک دلش به حال هر چه مرد در دیار عه «هورا» و عا «شورا» ست، می سوزد.
·       مردتصویر مؤلف هم بسان زنتصویر او ایرئالیستی و ایراسیونالیستی است.
·       مرد در قاموس مؤلف، نه همسر، نه شریک برابرحقوق زندگی، بلکه باب الحوایج دختر پرتوقع و آرزومند است.
·       جالب اما ادعای مؤلف است:

توانایی برآوردن همه آرزوها

·       مؤلف فراموش کرده که از توقعات و آرزو های ناممکن سخن گفته است.
·       مرد اگر رستم دستان هم باشد، نمی تواند حتی یکی از توقعات و آرزو های امکان ناپذیر «ضعیفه» را بر آورده سازد.
·       چه رسد به برآورده ساختن همه آرزو های ناممکن «ضعیفه.»

5
دختر به زودی درمی یابد که شوهر نیز برای تحقق آرزوهای او
همچون پدر، مرد ناکاملی است.

·       مؤلف حالا به تحقیر و تخریب مردجماعت می پردازد.
·       از دید مؤلف، مردی که عاجز از بر آورده ساختن همه توقعات و آرزو های ناممکن «ضعیفه» ای باشد، بسان پدر «ضعیفه» مرد ناقص و ناکاملی است.

·       شوهرتصویر، پدرتصویر و مردتصویر مؤلف دست کمی از دخترتصویر و زنتصویر او ندارند.
·       پدر و مرد کامل، باب الحوایج تر از ابواب الحوایج معروف باید باشد تا کامل قلمداد شود.

·       عجیب تر و غریب تر اما بیگانگی مؤلف با جامعه حی و حاضر است.

6
دختر به زودی درمی یابد که شوهر نیز برای تحقق آرزوهای او
همچون پدر، مرد ناکاملی است.

·       در جامعه کنونی ایران، با روبنای ایده ئولوژیکی برده داری ـ فئودالی آنتی فمینیستی، پیدا کردن شوهر به شق القمری شباهت دارد.

·       ما دوستانی در فیس آباد و شمر آباد داریم که مدارک تحصیلی لیسانس،  فوق لیسانس و حتی دکترا و مطب و دم و دستگاه دارند و در بدر به دنبال شوهر می گردند.

·       این دختران بی توقع و بی آرزو، حتی علیرغم دخیل بستن به مقبره خواجه حافظ و این و آن، شوهری نمی یابند.

·       در چنین شرایطی توقعات و آرزو های ارزان و سهل الارضاء   حتی در ایام کودکی امکان تشکیل نمی یابند.
·       چه رسد به تشکیل توقعات و آرزو های ناممکن و انتقال به خانه شوهر.

7

دختر به زودی درمی یابد که شوهر نیز برای تحقق آرزوهای او
همچون پدر، مرد ناکاملی است.
پس دوباره سرخورده می شود و غمگین.
به قول هورنای
«درست مثل کودکی که سرانجام درمی یابد پدرش نمی تواند ستاره های آسمان را به او بدهد

·       احتمال این می رود که نویسنده، نظرات خود را نه به ترفند تجربه، نه از جامعه، بلکه از روانشناسان خرافی امپریالیستی رونویسی کرده باشد.
·       کارن هورنای یکی از روانشناسان فرویدیستی ـ آلمانی ـ امپریالیستی است.

·       در این سه دهه اخیر هر چه زباله ایده ئولوژیکی ـ امپریالیستی یافت می شود، ترجمه شده و به خورد جوانان کشور داده شده است.
·       جامعه جمارانی ـ جمکرانی به طویله تعفن انگیزی شباهت دارد.

  به داد ملت ایران، مگر هدا برسد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر